-
شنبه شلوغ
شنبه 18 شهریور 1402 11:09
سلام روزتون قشنگ به خودم گفتم امروز پست نزارم و کارها را سریع جمع و جور کنم اما دلم نیومد گفتم بیام در حد حاضری زدن یه پست کوچولو بنویسم و برم دیروز تا نزدیک 4 اینجا بودم بعدش دبه های آب را آب کردم و رفتم سراغ پدرجانم ... اخ پدرجانم این قلبم هنوز داره میسوزه... اخ پدرجانم متوجه شدم یکی قبل از من اونجا بوده چقدر این حس...
-
لبالب از سخنی حاضرم قسم بخورم
جمعه 17 شهریور 1402 09:49
سلام جمعه تون زیبا جمعه روز استراحت و خوش گذرونیه هرکسی مثل من رفته سرکار، جمعه ی خوشگلش را از دست داده هرچند بالاخره کار هم جزئی از زندگیمون هست و مجبوریم یه وقتایی دو دستی بچسبیم بهش و تازه شاکر پروردگار باشیم که شغلی هست ... کاری هست... در آمدی هست... الحمدلله چه سکوتی بلاگستان را فرا گرفته همه در تعطیلات و بین...
-
به خدا در دل و جانم نیست / هیچ جز حسرت دیدارش
پنجشنبه 16 شهریور 1402 09:54
سلام روزتون قشنگ آخر هفته تون دلنشین در حالت عادی پنجشنبه ها نمیام سرکار حالا فکر کنید پنجشنبه بین التعطیل شده باشه ولی الان سرکار هستم ... وسط این شلوغیا باید از هر موقعیتی که میشه استفاده کنم بلکه یه کمی کار را پیش ببرم سه شنبه نزدیک ساعت 3 حس کردم دیگه توان کار کردن ندارم این شد که پاشدم و رفتم سمت خونه ولی چشمتون...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 شهریور 1402 10:26
سلام روز سه شنبه تون آرام دیروز که خیلی دیر از سرکار رفتم خونه ولی باید کلا تا شب بمانم و کار کنم ولی نمیدونم چرا هنوز انگار آمادگیش را ندارم توی مسیر اول رفتم سرمزار پدرجان گلها را آب دادم و یه کمی حرف زدم یه آقای جوان فوت شده بود و کمی دورتر در حال مراسم و خاکسپاری بودند.... انگار درد و رنجشون را از دور هم حس میکردم...
-
گرم یادآوری یا نه، من از یادت نمیکاهم
دوشنبه 13 شهریور 1402 11:03
سلام روزتون قشنگ روزهای شهریورماه تون پر از آب و رنگ تابستون داره قطره قطره ته میکشه... از آفتاب پررنگ و دلچسب تا هست لذت ببرید بعدازظهرها انگار زاویه تابش خورشید عوض شده... به عصر که میرسیم حس پاییز دارم ولی این گرمای شدیدی که همچنان هست ، نمیزاره حس کنیم داریم از تابستون عبور میکنیم.... دیروز تا ساعت 3 سرکار ماندم...
-
شاید دعاهای منه خسته اثر کرده...
یکشنبه 12 شهریور 1402 09:14
سلام روزتون زیبا یکشنبه تون بخیر دلخوشی های قشنگ برای همتون آرزو میکنم از کجا بگم و تا کجا گفتم را یادم نمیاد فقط میدونم کمبود خواب دارم ولی حال دلم خوبه همه چی را خلاصه تعریف کنم براتون سه شنبه تمیزکار نیم ساعت به زمانی که باید میرسید زنگ زد و گفت که نمیتونه بیاد و اگه میشه فردا بیاد منم برنامه ام اونقدر فشرده بود که...
-
من لحظه ها را می شمارم؛ تا رسد فردا...
سهشنبه 7 شهریور 1402 10:24
سلام روزتون زیبا سه شنبه تون بخیر هنوز تا رسیدن داداش جان چند روزی مانده ولی دیگه داریم ثانیه شماری میکنیم خودش هم همینطوریه تصویری باهام تماس میگیره و میبینم که گوشه ی اتاقشون عین بازار شام شده از یکماه پیش هی چمدانها را میبدن و باز میکنن عین بچه ها شده ... ذوق میکنه ... میخنده و من از ذوق کردنش ذوق میکنم... دوری بعد...
-
هر که با مرغ هوا دوست شود خوابش آرام ترین خواب جهان خواهد بود
دوشنبه 6 شهریور 1402 10:40
سلام دوشنبه تون زیبا روزهای زوج... روز باشگاه هستند و این یعنی یه عالمه حس خوب گاهی یه خستگی دلچسب توی عضلات و ماهیچه ها ... با یه عالمه انرژی دیروز با مادرجان اومده بودیم و زودتر تعطیل کردم و رفتیم چند جایی خرید خرده ریزهایی که توی لیست مادرجان بود بعد هم رسیدیم خونه و یه سری به مخزن آب و موتور زدم بعدش هم ماشین...
-
تبریک دیرهنگام شهریور....
یکشنبه 5 شهریور 1402 10:08
سلام شهریورتون مبارک کی وارد شهریور شدیم... اهان ... همان روزی که تولد آلاله بود آلاله متولد روز اول شهریور هست شهریور ته تغاریه تابستون .... دلچسب و دوست داشتنی دوم شهریور هم تولد دختر دایی جان هست ... همون که خبر حاملگیش را به تازگی گرفتیم ولی یادم رفت بهش تبریک بگم اونقدر که در گیر تولد سوپرایزی دخترخاله شدیم و چند...
-
خدا امید هیچ بنده ای را نا امید نکنه....
شنبه 4 شهریور 1402 10:42
سلام شنبه تون زیبا روزتون قشنگ پر از انرژی باشید پر از حال خوب باشید پر از نشاط و هیجان باشید و البته ... و البته مثل تیلوتیلویی که سالها از ورزش دور بوده ، ورزش کنید که سرحال میشید... کلی انرژی میگیرید باید برگردیم از چهارشنبه ... چهارشنبه بعد ازظهر رفتم خونه خاله جان همه اونجا دور هم بودن و من هم بعد از کار رفتم اون...
-
و همچنان در دست تعمیر....
چهارشنبه 1 شهریور 1402 11:11
سلام روزتون زیبا روزگارتون خوش صبح رفتم باشگاه هرچند دلم میخواست یه ساعت دیگه هم به ورزش کردن ادامه بدم ولی الان چنان بدنم خسته ست که گفتنی نیست شاید ماله این باشه که دو جلسه از باشگاه به خاطر مسافرت مربی کنسل شده بود و یه هفته بود ورزش نکرده بودم پریشب بالاخره یه تکنسین بعد از هزار و هفتصد تماس من از طرف سام سرویس...
-
همچنان در دست اقدام ...
دوشنبه 30 مرداد 1402 10:44
سلام روزتون قشنگ دوشنبه ست ولی باشگاه نرفتم گفتم براتون مربی جان تشریف بردند مسافرت باشگاه را دوست دارم ولی همیشه آدم به سمت تنبلی گرایش داره ... حس میکنم اگه چند جلسه دیگه تعطیل بودم هم بد نبود دیروز روی دور تند گذشت تازه بعد از سرکار با مادرجان رفتیم سمت باغچه کلی محصول برداشت کردیم عکسش را گذاشتم براتون توی اینستا...
-
در حال تعمیر....
یکشنبه 29 مرداد 1402 12:54
سلام روزتون قشنگ به ظهر رسیدیم و هنوز نتونستم یه پست بنویسم فریزر یخچال که درست نشد و همچنان بی نا و بی قدرت داره کار میکنه دیگه از دیروز شروع کردم به پیدا کردن تکنسین مربوط به نمایندگی بعد از کلی گشتن تازه متوجه مهر و امضا و شماره تلفن های روی برگه گارانتی شدم خلاصه که با کلی زنگ و تلفن تازه امروز صبح درخواستم ثبت شد...
-
یخچال
شنبه 28 مرداد 1402 09:56
سلام روزتون زیبا هفته تون پر از انرژی هر لحظه تون پر از حال خوب پنجشنبه خواهر جان و فسقلیا سرما خورده بودن و گفتند که نمیان خونمون زنگ زدم به سرای ایرانی که شماره نمایندگی را دادند برای اون خرد کن که سوخت! نمایندگی هم شماره یکی از شعب در اصفهان را داد و هرچی زنگ زدم دیگه هیچکس جوابگو نبود پنجشنبه ست دیگه! مادرجان...
-
هر چی که جاده ست رو زمین به سینه ی من می رسه
چهارشنبه 25 مرداد 1402 10:26
سلام چهارشنبه تون پر از مهربونی و شادی صبح بیدار شدم و دوش گرفتم تخم مرغ و پنیر خوردم البته با چای ایرانی ... بعدش هم جلوی آینه لبخند زنان کرم زدم ... موهام را سشوار زدم .... لباس پوشیدم و خودم را سروقت رسوندم باشگاه مربی قصد داره دو جلسه تعطیل کنه و بره مسافرت برای همین امروز با تمام انرژی ورزش کردیم سانس هم یه کمی...
-
گویا دعاهای منِ خسته، اثر کرده
سهشنبه 24 مرداد 1402 11:01
سلام روزتون زیبا دست و جیغ و هورا البته خبر را توی اینستاگرام لو دادم و دیگه ارزش خبری نداره یه تصمیم یهویی گرفتم خداوند همه چیز را جور کرد و خواست که بشه یکشنبه صبح با مادرجان سوار اسنپ شدیم من ترمینال پیاده شدم مادرجان هم رفتند خونه خواهر سوار اتوبوس شدم رسیدم... بال در آوردم از سرشوق روی پاهام بند نبودم بی انصافی...
-
چقدر روزهایمان عجله دارند....
شنبه 21 مرداد 1402 12:45
سلام روزتون زیبا زندگی تون پر از انرژی اونقدر روی دور تند و شلوغ پلوغم که نمیدونم کی صبحم به شب میرسه و شبهام کی به صبح... چهارشنبه بعد از کار از راه رفتم خونه خاله جان جای پارک نبود و نیم ساعتی معطل جای پارک بودم بقیه همه ناهار خورده بودند تا شب اونجا دور هم بودیم و خوش گذشت شب خاله و اطلسی ماندند خونه اونیکی خاله...
-
به تو از دور سلام
چهارشنبه 18 مرداد 1402 12:27
سلام روزتون قشنگ دیگه امروز واقعا نرسیدم که بیام پست بنویسم اونقدر که کارهام در هم و برهم شده ... دیروز حدود ساعت یک بود که برق قطع شد وای... نگم براتون که اول از همه دفتر من تبدیل به جهنم شد از گرما بعدش هم که کارهام همینطوری موند درها هم که برقی... مجبور بودم همینجا بمونم ماندم ساعت سه و ربع بود که برق اومد یه کاری...
-
میتپد قلبم و با هر تپشی / قصه عشق ترا میگوید
سهشنبه 17 مرداد 1402 09:16
سلام روزتون زیبا وسط هفته تون پر از برنامه های خوب من باید یه پست تند تند بنویسم چون شلوغم و همین الان هم کلی از برنامه های روزمره م عقب... شنبه تا ساعت 1 و خرده ای موندم دفتر و کارها را مرتب کردم بعد بدو بدو رفتم خونه ناهار خوردیم با مادرجان یه کیک شکلاتی آماده کردم و ریختم داخل پلوپز بدو بدو یه کمی رنگ مو برای جلوی...
-
مرا ببر امید دلنواز من/ ببر به شهر شعرها و شورها
شنبه 14 مرداد 1402 11:00
سلام شنبه تون پر از انرژی شنبه تون زیبا شنبه تون تابستونی تابستون داره به نیمه میرسه؟ یعنی آروم آروم داریم به سمتی میریم که هوا دلپذیرتر بشه؟ هم آفتاب تابستونی باشه و هم هوا برای نفس کشیدن؟ امیدوارم.... پنجشنبه صبح با مادرجان دوتایی رفتیم میدان نقش جهان یه مقداری ادویه و خرده ریز برای داداش جان خریدیم لباس تو خونه ای...
-
تو به من سنگ زدی من نه رمیدم، نه گسستم”
چهارشنبه 11 مرداد 1402 10:40
سلام روزتون زیبا چهارشنبه تون بخیر میدونید که باشگاه بودم میدونید که بعد از باشگاه انرژیم در بالاترین سطح خودش هست و برای همین بهتون میگم هرطوری شده ورزش را شروع کنید ورزش ... اونم ورزش های گروهی یه انرژی خاصی دارن امروز و فردا گویا همه جا را تعطیل کردند نگران بودم باشگاه تعطیل باشه ولی خدا را شکر همه حاضر بودند و یه...
-
سقوط یا پرواز
سهشنبه 10 مرداد 1402 14:16
سلام روزتون زیبا سه شنبه تون آرام از اون جایی که هر روز باید یه موضوعی برای تعریف کردن داشته باشم و از اون جایی که اصلا زندگی بدون ماجرا هیجان خودش را از دست میده دیروز که بازم خیلی دیر رفتم خونه بعد از ناهار مغزبادوم و خواهر اومدن خونمون نشسته بودیم که گوشی پدرجان زنگ خورد آقای گلخانه دار افغان بود همسایه باغچه هستن...
-
کاش می گفتی چیست آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست؟!
دوشنبه 9 مرداد 1402 10:37
سلام روز دوشنبه تون بخیر و شادی امروز یه روز قشنگ دیگه ست از بقیه عمرمون هممون میدونیم و مطمئن هستیم که امروز برنمیگرده ... پس امروز را بینظیر و به یاد موندنی زندگی کنیم روی تقویم علامت بزنیم ... برای خودمون جمله ی قشنگ بنویسم برای عشقمون پیام خوشگل بدیم یه آهنگ مخصوص امروز پیدا کنیم و تا شب باهاش هزاربار بخونیم و...
-
نگیم سورپرایز ....بگیم شگفتانه
یکشنبه 8 مرداد 1402 09:30
سلام روزتون زیبا روزگارتون پر از دلخوشی پر از شگفتانه دیروز از اون روزها بود که خیلی خوب کارها را پیش بردم تا برم خونه ساعت 4 بود با مادرجان ناهار خوردیم و از خستگی بیهوش شدم دوساعتی خواب بعدازظهری تابستونی ، خستگی را از تنم درآورد بیدار شدم رنگ و لعاب برده بودم که رنگ درست کنم مادرجان کمکم کردند و رنگها را الک کردیم...
-
موسیقیِ نگاهِ تو را گوش میکنم!
شنبه 7 مرداد 1402 10:46
سلام شنبه تون پر از انرژی روزگارتون شاد و پر از حال خوب چهارشنبه بعد از تعطیل کردن دفتر، رفتم سمت هایپر ماست و پنیر و بستنی و شامپو خریدم بعد رفتم خونه و همسایه طبقه یک منو توی آسانسور دید و بهم نان قندی داد... گفت اینا نذری هستن جای نان قندیها توی ظرفش، شکلات ریختم بعدازظهر هم با مادرجان رفتیم باغچه پنجشنبه قرار بود...
-
شود بی پرده هر پوشیده تقدیر
چهارشنبه 4 مرداد 1402 10:34
سلام روزتون بخیر باز من از باشگاه اومدم و میخوام با جمله های تکراری بگم که ورزش کنید چرا من متوجه نبودم اینهمه ورزش کردن خوبه و جاش توی زندگی من خالیه ؟ مطمئنم همه دوره های ورزشی همین قدر خوب و مفرح هستند و مطمئنم همه مربی های ورزشی دوست داشتنی و ماه هستند ولی این دوره ی ما ... با این بچه های هم دوره ای... و یه مربی...
-
درد بی درمان شنیدی؟ حال من یعنی همین! بی تو بودن، درد دارد! می زند من را زمین...
سهشنبه 3 مرداد 1402 08:52
سلام روز گرم مردادماهی تون پر از دلخوشی هرسال برای تاسوعا نذری داشتیم پدرجان دوست داشتند که نذری توی خونمون پخته بشه با وسواس گوشت میخریدند... برنج... عدس... کشمش... زعفران ... قدیم ترها... توی اون خونه قبلی... سالن طبقه بالا .... سفره های بزرگ پهن میکردیم بشقاب های پیرکس ماله همین نذری بود... کاسه های کوچولوی پیرکس...
-
غافل از خود دیگری را هم قضاوت میکنیم....
دوشنبه 2 مرداد 1402 10:31
سلام دوشنبه تون پر شور از باشگاه اومدم با یه عالمه انرژی با حال خوب کلاژن خوردم با ویتامین سی یه عالمه ورجه ورجه کردم و بهم خوش گذشت از باشگاه اومدم بیرون و دیدم از صندوق عقب ماشینم داره آب میچکه ظرف آبی بزرگی که برای مزار پدر، پر آب کرده بودم توی دست انداز افتاده بود و درش باز شده بود و نگم براتون ... آب صندوق را...
-
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس / ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
یکشنبه 1 مرداد 1402 10:27
سلام روزتون زیبا ساز دلتون کوک نمیدونم باید بگم هوا ابریه ... یا خورشید خانم پشت آلودگیهای هوا پنهان شده ولی امروز هوا به طرز عجیب و غریبی ، گرفته هست دیروز بعد از نوشتن پست ، آقای مزاحم از در وارد شدند داشتم با ملیحه حرف میزدم ایشون برعکس اسمی که براشون گذاشتیم بسیار مبادی آداب و مودب هستند اومدند و یه کاری داشتند من...
-
تو را جانم صدا کردم ... ولیکن برتر از جانی... مگر جان بی تو میماند در این تندیس انسانی؟؟
شنبه 31 تیر 1402 10:31
سلام روزتون زیبا شنبه تون بخیر آخرین روز تیرماهتون پر از خاطره های دلنشین امیدوارم با یه حال خوش به استقبال مرداد بریم لطفا اینجا برای چند دقیقه هم که شده به گرما غر نزنید... خورشید خانم داره با تمام عشق و قدرت بر ما میتابه... چرا غر بزنیم؟ روزهای روشن... هوای گرم... در عوض اینکه چقدر این شربتهای خوشمزه بهمون مزه میده...