روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

دیگه حتی نمیدونم چی باید بگم

سلام روزتون بخیر

فقط خواستم در پاسخ اینهمه لطف و محبتتون بگم

خوبم

فقط خسته م

و کارهام به جای اینکه به خوبی پیش برن... روز به روز از برنامه عقب موندن

و الان من موندم و یه عالمه کار بی برنامه و بهم ریخته ....


اسم امروز چیه؟

سلام

روزی که قرار عاشقانه کنسل شده...

روزی که شبش اینقدر خوابهای درهم برهم دیدی که صبح با اخمای تو هم بیداری شدی...

روزی که...

اسم امروز چی میتونه باشه؟



اگه خدا بخواد امروز میتونه یکی از بهترین روزها باشه...

پر از خیر و برکت و شادی

هرچی مقدر شده را به آغوش باز میپذیرم...


پ ن 1: شکلاتی نیستم ... اما سعی میکنم زهرمار هم نباشم

پ ن 2 : یه دونه به گذاشتم روی میزم تا بوی گس پاییز کامم را شیرین کنه

پ ن 3 : برنامه ی کاری امروز را اونقدر سنگین چیدم که اصلا متوجه نشم زمان چطوری سپری میشه

پ ن 4 : عاشق نوشتن با مداد اتد شده ام

پ ن 5 : هنوز وقت نکردم با پاییز دست بدم

اگه خدا بخواد....

سلام

خوب یاد گرفتم اگه خداوند نخواهد... همه ی دنیا هم جمع بشن اون کار شدنی نیست

و خوب تر یاد گرفتم اگه چیزی را خداوند برای آدم بخواهد... همه آدمها و کائنات هم جمع بشن... نمیتونن جلوی آن را بگیرن...

قرار عاشقانه ام کنسل شده

از درون میلرزم

لبخند میزنم

بهش میگم مهم عشقی هست که وجود داره... نگران هیچی نباش

اصرار میکنه و میگه که میاد

و من در حالی که گونه هام را پاک میکنم مراقبم که صدام اگه بلرزه شاید پروردگارم به اعتمادم.. به اعتقادم... به ایمانم... به حرفم شک کنه....

من در برابر تمامی مقدرات پروردگارم سر تسلیم فرود میارم

هرچی مقدر شد.. قبول میکنم

برای موفقیتهام و بدست آوردن آرزوهام میجنگم اما با تقدیر هرگز....




قرار عاشقانه ام 

نگاه خدا همراه لحظه هاتون

سلام

روز بخیر

امیدوارم روزهاتون اونقدر شیرین و گرم باشه که خنکای این پاییز بهتون حسابی بچسبه

این هفته ، هفته ی شیرینی هست برام

درسته که خیلی خیلی شلوغ و پر کارم

اما در انتظار پنجشنبه ای لبریز از عشق و خاطره ام

میدونم که مثل همیشه دعاهاتون همراه منه

دوستتون دارم

روز پاییزیتون رنگارنگ

سلام

صبح بخیر

هرکی امروز رفت لابلای درختای پاییز زده راه بره منو یاد کنه

هر کی امروز بعدازظهر تونست از آفتاب از نا افتاده پاییز لذت ببره منو یاد کنه

هر کی امروز در کنار عزیزانش از پنجنشبه لذت برد منو یاد کنه

هرکی امروز وقت داشت که کمی کتاب بخونه و استراحت کنه منو یاد کنه


روزتون بخیر


پ ن 1 : بسیار شلوغم

پ ن 2 : برای امروز و فردا اندازه هشت روز کار تلمبار شده

پ ن 3 : زندگی در کذر است.

چهارشنبه ها بداخلاقم من؟

سلام

صبح بخیر

خوبین

از صبح زود که اومدم میخوام پست بنویسم ولی مگه میشه... ای بابا

راستی چقدر هوا محشر شده

هرکی قصد مسافرت داره این روزها هوا عالیه ... استفاده کنید

من خیلی دلم مسافرت میخواد اما کو وقت... کو اجازه... از دست بابای سخت گیر...


پ ن 1 : مغز بادوم ما روز به روز شکلاتی میشه و من روز به روز بیشتر و بیشتر دوستش دارم

پ ن 2 : بافتنی هام نصفه کاره مونده و کو یک ثانیه وقت خالی

پ ن 3 : داداش دلش نیومده پتوی چهل تکه را بندازه روش... میگه خراب میشه... تا زده گذاشته کنار اتاقش

پ ن 4 : امان از مربای هویچ مامان پز

پ ن 5 : این روزها هرکی منو دوست داره باید برام بستنی بخره

عاشقانه های موزیکال

سلام

چند روزی بود که آهنگ های آلبوم سی سالگی را به آقای دکتر داده بودم

هر روز هم از آهنگها و زیبایی و شعرش تعریف میکردم

هر روز هم آقای دکتر میگفتن که هنوز گوش ندادن

حقیقتش اینه که خیلی از آهنگها و کتابها و ... را که زیبایی خاص و مبهوت کننده دارند با هم  ازش لذت میبریم، حالا هرچند از راه دور...

دیشب آخرای شب بهم زنگ زدن گفتن بیا دوتایی بشینیم این آلبوم را گوش بدیم

یکی از آهنگها را سه بار پلی کردن و دفعه سوم با صدای بلند با هم دیگه خوندیمش... خیلی خوب بود

آهنگهای آخر را در سکوت میشنیدیم که دیگه نفهمیدم چی شد

صبح با صدای گوشیم که زیر دنده م بود بیدار شدم

ساعت نزدیک شش.... آقای دکتر بود

گفت که دیشب آهنگهای آخر بوده که خوابشون برده ... داشت معذرت خواهی میکرد که با غش غش خنده ی من متوجه شد که منم خوابم برده و اصلا نفهمیدم چی شد



پ ن 1 : این پست را دقیقا از ساعت هفت و نیم صبح دارم مینویسم

پ ن 2 : دندون سالمم چرا اینقدر درد میکنه؟

پ ن 3 : چقدر خوبه لابلای ازدحام روزها دوست داشتن هامون گم نشن

به این زودی دوشنبه شد؟

سلام

روزتون پر از مهر

مهر ماه که باشه باید مهربون باشیم ... مهربونی کنیم ... مهربونی دریافت کنیم

دوستای خوب من هستید

مینویسم

هر دو را

هم روزانه

هم قصه

به عشق شماها

امروز صبح خیلی زود بیدار شدم

یکساعت با آقای دکتر حرف زدم ... بدو بدو با آقای پدر اومدم دفتر

و نزدیک سه ساعتی هست که مشغول کار هستم

یه کم کارم خلوت بشه میام قصه مینویسم براتون



پ ن 1 : چقدر کتاب فنر میکنید اونم همه با هم ... بابا بزارین سر فرصت

پ ن 2 : وقتی کار داری از در و دیوار کار میباره... امان از وقت بیکاری

پ ن 3 : عاشق پاییزم و اینهمه کار نمیزاره پاییز را مزمزه کنم

تحریمم نکنید

سلام روزتون بخیر

خوبین

خوشین

سلامتین

تیلو به جامعه وبلاگ نویسی روزانه برمیگرده

چون دوستان گفتند که میخوان تیلو تیلو را تحریم کنن و این یعنی مرگ لحظه های ناب تیلو

پس تیلوتیلو قصه نویسی را ترک میکنه

از امروز میاد هی روزانه نویسی میکنه

و تند تند به نظرات جواب میده

این پنجاه نظر تایید نشه بمونه برای زمان بیکاری....

از این لحظه تمام نظرات را تایید میکنم.... پاسخ میدم

روزانه مینویسم

براتون تعریف میکنم

فقط قصه را تعطیل میکنیم تا بعد...


هورا

هورا

همتون را دوست دارم



پ ن 1: داداش اوضاعش عالیه.. فعلا داره ایتالیاگردی میکنه... دانشگاهش ده روز دیگه شروع میشه

پ ن 2 : آقای دکتر خوبن... از بس دوتایی شلوغیم خیلی خیلی کم رنگیم... اما هستیم

پ ن 3 : همه خوبن....

پ ن 4 : من به سرعت نور دارم برای بچه های دبستانی... دبیرستانی... دانشگاهی و حتی بابابزرگای محل... کتاب فنر میزنم

پ ن 5 : متوجه شدم همه آدمها به نوعی مداد را خیلی خیلی دوست دارند... بین لوازم التحریر مداد محبوب همه س ...

پ ن 6 : منو تحریم نکنید... ممنونم

فال گوش

سلام

وقت ندارم ولی اینو نمیگفتم ممکن بود غم باد بگیرم


در دفتر بازه و چون ظهر هست همه جا ساکت و آرومه ... ماشین هم از کوچه نمیگذره

برای همین صدای اطراف بهتر به گوش میرسه

دو نفر پسر نسبتا جوان دارن از آن سمت کوچه میگذرن

اولی : اینجا بازه... خودکارم داره... بیا برو یه خودکار بخر که میریم اونجا الان نیاز داریم

دومی: عمرا ... اینجا ماله این زنه س ... هرگز ازش خرید نمیکنم



هزار بار بگم موزیک روشن کنید و فال گوش نباشید....همین میشه آخرش

عصبانی میشید و هیچ کاری هم از دستتون بر نمیاد

تازه بعدشم شروع میکنید به خندیدن