روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

هر چی که جاده ست رو زمین به سینه ی من می رسه

سلام

چهارشنبه تون پر از مهربونی و شادی

صبح بیدار شدم و دوش گرفتم

تخم مرغ و پنیر خوردم

البته با چای ایرانی ...

بعدش هم جلوی آینه لبخند زنان کرم زدم ... موهام را سشوار زدم .... لباس پوشیدم

و خودم را سروقت رسوندم باشگاه

مربی قصد داره دو جلسه تعطیل کنه و بره مسافرت

برای همین امروز با تمام انرژی ورزش کردیم

سانس هم یه کمی شلوغ تر از معمول بود چون مربی توی گروه اعلام کرده بود که چند روز نیست و خیلی از بچه های سانس فردا امروز اومده بودند

حالا هم که بعد از ورزش میدونید پر از انرژی و حال خوب هستم

و این حال خوب و آرامشی که ته قلبم ته نشین شده را برای همتون آرزو میکنم



اونقدر از برنامه هایی که برای مرداد ماه نوشته بودم عقب موندم که دیروز عصر با خودم فکر کردم باید کل برنامه را عوض کنم

برای اینکه اونقدر کارهای تیک نخورده زیاد شدند که جز اینکه اعصابم را بهم بریزن هیچ فایده دیگه ای ندارن

برای روزهای مونده ی مرداد یه برنامه جدید نوشتم و سعی کردم طوری بنویسم که شدنی باشه برام

و یه عالمه کار برعکس انتظارم منتقل شد به شهریور



دیروز وقتی رسیدم خونه متوجه شدم خردکنی که از سرای ایرانی گرفتیم روی کابینت هست

از مادرجان پرسیدم ... فرمودند که خرد کن یهو ازش دود بلند شد و سوخت!!!!!!!!!!!!!!!!!!

متشکرم از کالاهای بینهایت خوب و با کیفیت ....

حالا باید بررسی کنم ببینم قابل تعویض هست یا نه

حالا جالب اینکه کارتن و بسته بندیش را کلا انداختیم دور



پ ن 1: یه سری از کارهای میناکاریم را بسته بندی کردم و با خودم بردم برای آقای کتر

خیلی خوششون اومد

و اینکه یه قسمت خیلی خوب توی دکوراسیون سالن انتظارشون ، با یه نور پردازی جداگانه و اختصاصی... یکی از میناکاریهام که مزین به صلوات بود با قاب چوبی خودنمایی میکرد


پ ن 2: میدونید اول ماه قرار بود برم کوره ... هنوز کارهام مرتب نشده ... هنوز نرفتم...


پ ن 3: امروز اگه بشه با للی قرار بزارم

دلم براش تنگ شده

و پر از حرفایی هستم که فقط میتونم به للی بگم


پ ن 4: دوست عزیزم که ناشناس با ایمیل ... بهرامی... برام پیام گذاشتید

منم این حس متقابل را درک کردم و ازتون کلی انرژی مثبت گرفتم

اگه قابل باشم حتما دعاگوی شما و همه دوستای خوب وبلاگیم هستم

براتون بهترین ها را از خداوند خواستارم

نظرات 6 + ارسال نظر
سارا چهارشنبه 25 مرداد 1402 ساعت 10:36 http://15azar59.blogsky.com

خرد کن بینوا چقدر زود سوخت
اون یکی دو روزی که نبودید من فکر میکردم داداشتون اومدن

واقعا بینوا... واقعا به درد نخور... تازه میخواستم برای هزارتاکار ازش استفاده کنم که جان به جان آفرین تسلیم کرد
باید پیگیری کنم ببینم گارانتی داشته یا نه
البته اینجا ایرانه و منتظر بهونه و فرصت ... منم کارتنش را انداختم رفته

ربولی حسن کور چهارشنبه 25 مرداد 1402 ساعت 10:51 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
از قبل اون قسمت با نورپردازی مخصوص را آماده کرده بودند؟ یا توی همون چندساعت آماده کردند؟
در هر دو صورت باید تحسینشون کرد. قدرشونو بدونین.

سلام جناب دکتر
نه اون جایی که نورپردازی شده بود ماله قبل بود
یکی از بهترین کارهام را پارسال براشون ارسال کردم با پست... اونم شگفتانه
اون کار بزرگ و خوشگل بود
به چشم خودمم که کار کرده بودم هنوز قشنگ میومد
و اینکه یه طرحی بود که دیگه تکرارش نکرده بودم و با دیدنش اونجا تصمیم گرفتم اگه فرصتی پیش اومد حتما تکرارش کنم چون جدای از اینکه کار خودم بود و نباید تعریف کنم ، ولی کار زیبایی بود...چرا اینم عکس نگرفتم ... خب نمیشد که دائم گوشی به دست در حال عکس گرفتن باشم...

لیمو چهارشنبه 25 مرداد 1402 ساعت 11:50 https://lemonn.blogsky.com/

آخ آخ چقدر آقای دکتر ربولی پیگیری این هدیه رو کردن.

بنده خدا پیگیری نکرد
از اینهمه ذوق آقای دکتر خوششون اومد میخواستن ببین در چه حد ذوق دارن
حالا بگذریم که من همیشه به آقای دکتر میگم شما بی ذوق ترین آدم دنیایی

سعید چهارشنبه 25 مرداد 1402 ساعت 12:59 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموجان
خوبی؟
خدا قوت
میشه اسم خردکن رو بهم بگی ببینم چی خریدی؟
یه وقت فشار زیاد روش نیومده؟
راستی هر چی آرزوی خوبه مال تو

سلام پسرعموجان
متشکرم
راستش را بخوای اسمش را باید برم خونه ببینم ... یه چیز ایرانی احتمالا
خب باید تحمل فشارش بالا باشه ... چه معنی داره اینهمه لوس و ننر باشه؟

متشکرم

ربولی حسن کور چهارشنبه 25 مرداد 1402 ساعت 13:02 http://Rezasr2.blogsky.com

فکر کنم لیمو خردکن را میگه


اره
منم الان که حرف شما را خوندم همین فکر را میکنم
ولی به نظرتون چرا من اینقدر گیجم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

طیبه پنج‌شنبه 26 مرداد 1402 ساعت 13:59 http://parandehdararamesh.blogfa.com/

سلام تیلوی عزیزمم
خیلی خیلی از سفرت به دیدار آقای دکتر هیجان زده و خوشحال شدم.خودمو گذاشتم جای آقای دکتر و کلی کیف کردم و بهت افتخار کردم.به عشقت و عشقمون افتخار کردم.
من تو اینستا ندیده بودم .اول اینجا خوندم بعد رفتم اینستا و واقعا هیجان زده شدم.به قولی شگفتانه بود برام .مرسی و دمت گرم تیلوی نازنین.
عشق شیرینتون تا ابد گرم و داغ عزیزم
چقدر خوبه که همدیگه رو دارید و اینقدر به هم متعهدید و کاملا درک می کنید هم رو .شما دوتا کاملا به بلوغ عاطفی رسیدید .لیاقت و شایسته بهترین ها هستید.بمونید برای هم

سلام طیبه عزیزم
چقدر مهربونی اخه دخترجان
همیشه عاشق و پر از مهربونی باشی
مرسی که اینهمه همراه و همدلی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد