روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

پیغام آشنا نفس روح پرورست

سلام

روز اردیبهشتی تون پر از خاطرات قشنگ

امیدوارم حال دلتون خوب باشه



دیروز بعد از پست همونطوری که گفتم طبق قراری که با للی داشتم ، راه افتادم

چهارقدم اونطرف تر دیدم ماشین للی دقیقا پشت سرم هست

با هم دیگه رفتیم و ماشین هامون را توی کوچه ای که خونه ی مامان للی هست پارک کردیم و قدم زنان راه افتادیم

حرف زدیم و راه رفتیم

یه کاری داشتم که باید انجام میدادم

دوتایی رفتیم و اتفاقا یه کمی هم معطل شدیم

بعدش یه دوری توی خیابون نظر زدیم

بعد هم قدم زنان برگشتیم سمت ماشین هامون

دیگه از للی خداحافظی کردم ساعت از 2 گذشته بود

برگشتم سمت خونه

مادرجان گفته بودند توی راه باقالی و نخود فرنگی بخرم

خرید کردم و رفتم سمت خونه

ناهار را خوردیم و مشغول باقالی تمیز کردن شدیم

بعدش هم نخودفرنگی ها

یعنی ساعت 8 بود که تمام شد و دیگه هلاک شده بودیم از خستگی...




پ ن 1: دیروز حدود 14هزار قدم راه رفته بودم و این کلی حالم را خوب کرد

پ ن 2: دیگه امروز باید حتما برم یه دوری بزنم ببینم میتونم چیزی برای خاله و مامان بخرم (روز معلم)

پ ن 3: ریز ریز میناکاری میکنم و حس خیلی خوبی داره برام

پ ن 4: با للی یه سری قرار و مدارهای دور دور و بیرون رفتن گذاشتیم - ببینم میتونیم عملیش کنیم یا نه

پ ن 5: بهتون گفتم تولد للی یادم رفت!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! توی فروردین... حالا که خونه ش را عوض کرده باید یه کیک بخرم و برم برای جبران...