روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

دلم براتون تنگ شده

سلام

روزگارتون عسل


امیدوارم همیشه شاد و سرحال باشین

بیخبری از شماها برام خیلی سخته... هرچند ، هروقت بتونم یواشکی یه سری بهتون میزنم و سعی میکنم بیخبر نمونم ازتون

لابلای هر روز ، تو زوایای مختلف زندگی ، هر دفعه یکیتون به یادم میاین... امیدوارم انرژی خوب و مثبت این یادآوریهای قشنگ بهتون برسه....



امروز صبح خیلی زود از خونه زدم بیرون

جمعه است...خیلی خیلی هم خسته م

دیشب هم خیلی دیر رفتم خونه... اما باید به قول هایی که دادم عمل کنم

اولین کاری که کردم رفتم سمت نانوایی...

آقای دکتر نذر نان کرده بودن... نذر ایشون را ادا کردم و سریع اومدم سمت دفتر

بسم اله گفتم و شروع کردم

هوس دمنوش کردم... دیدم تا آب جوش بیاد بهترین کار نوشتن یه پست برای شماهاست

صبح اول صبح خیلی خیلی یادتونم

اونقدر حرف برای گفتن دارم که نمیدونم از چی باید بنویسم

از پاییز

از خوشی ها

از ناخوشی ها

از انرژی دعاهاتون که به من میرسه

از اینهمه پیام محبت آمیز

از کارهای رنگارنگی که انجام میدم

از بالا و پایین روزگار....

خلاصه که هرجا باشم به یادتونم....

و به زودی به روزانه نویسیهام برمیگردم



پ ن 1: تو این روزهای شلوغ فهمیدم شماها قسمتی از زندگیم هستین که فراموش نمیشه

پ ن 2: زندگی را با چیزای کوچیک خوشگل کنید.... من به مغزبادوم قول دادم امروز زودتر برگردم خونه و موقع برگشت پودر کیک بخرم تا دوتایی بساط یه عصرونه ی خوشگل و پاییزی را راه بندازیم

پ ن 3: قرار عاشقانه ای نداشتم تو این مدت و فعلا هم خبری نیست

درخواست مرخصی

سلام دوستای خیلی خیلی مهربونم

امیدوارم روزهاتون پر از شادی و خوشی باشه


از این همه ابراز محبت و کامنت متشکرم

نرسیدم کامنتها را تایید کنم و جواب بدم ... اما خوندمشون و لبریز عشق و محبت شدم

این روزها شلوغی دفتر کارم از حد گذشته

در حدی که حتی خواب و خوراک درست و حسابی هم ندارم

و اگه وقتی داشته باشم باید صرف انجام امور کاری کنم.... شبها هم خیلی دیر میرم خونه و عملا جنازه میرسم ...

اونقدر شلوغم که حس یه لاک پشت پیر را پیدا کردم که وسط یه جریان تند از یه مسابقه قرار گرفته و هیچ کاری عملا از دستش بر نمیاد

خلاصه که حال دلم خوبه

کارهام روی رواله

هرچند مثل هر سال این موقع پول در نمیارم

هرچند مشتریهام عین همیشه نیستن

هرچند حال همه مون یه جورای دیگه س.... اما من شاکرم و راضی به رضای پروردگار


امدم ازتون مرخصی بگیرم ، و چند وقتی برم دنبال کارهای خودم

انشاله از اول آبان دوباره روی روال عادی برمیگردم و هر روز چند بار به هرکدومتون سر میزنم و از اینکه بهم سر میزنید بینهایت خوشحال میشم




پ ن 1: سر دیگ های نذری خیلی هاتون را یاد کردم ... و از خداوند حاجتهاتون را خواستم

پ ن 2:  به لطف پروردگار اوضاع خواهرم بد نیست.... به دعاهاتون نیازمنده...

پ ن 3: مغزبادوم کلاس اولی شده و یهو شده یه آدم دیگه... تغییراتی که من براشون دلم ضعف میره

پ ن 4: عاشق پاییزم و هرسال ابتدای این فصل شکوهمند را از دست میدم

پ ن 5: کاش این روزهای سخت بگذرن و روزهای بهتری در راه باشن