روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

موسیقیِ نگاهِ تو را گوش می‌کنم!

سلام

شنبه تون پر از انرژی

روزگارتون شاد و پر از حال خوب



چهارشنبه بعد از تعطیل کردن دفتر، رفتم سمت هایپر

ماست و پنیر و بستنی و شامپو خریدم

بعد رفتم خونه و همسایه طبقه یک منو توی آسانسور دید و بهم نان قندی داد... گفت اینا نذری هستن

جای نان قندیها توی ظرفش، شکلات ریختم

بعدازظهر هم با مادرجان رفتیم باغچه

پنجشنبه قرار بود یه کوچولو از نذری را به صورت نمادین بپزیم و خاله و خواهرا بیان خونمون

صبح زودتر بیدار شدم یه کمی جمع و جور کردم

بساط میناکاری را از گوشه سالن جمع کردم

به مادرجان کمک کردم

مادرجان هم گوشت ها را تفت داده بودند

پیازداغ آماده کرده بودند

هویج ها را با کره تفت داده بودند و زعفران زده بودند

کشمش ها را آماده کرده بودند

خواهر با دوتا فسقلی زودتر از بقیه اومد

کمک مادرجان برنج را آبکش کرد

یه مقدار حلوا درست کردند

و سرظهر به همسایه های خودمون ، نذری دادیم

برای عموجان و دوتا از عمه ها که نزدیک بودند هم نذری بردیم

خاله و آلاله را از خونشون برداشتم و تا شب دور هم بودیم


جمعه صبح که بیدارشدم یه کمی آشپزخونه را جمع و جور کردم

یه مقدار چدن های گاز را سابیدم

کابینت ها را دستمال کشیدم

و بعدش کتابم را برداشتم و لم دادم گوشه مبل

بعدازظهر با مادرجان رفتیم باغچه

وقتی برگشتیم همسایه طبقه یک باز برامون نذری آورد

دوغ و گوشفیل

ما هم بهشون انجیر و انگور دادیم

بعدش هم بساط میناکاری را باز آوردم گوشه سالن و مشغول شدم


امروز صبح با انرژی رفتم باشگاه

خیلی تعدادمون کم بود

مربی هم طبق معمول پر انرژی

یک ساعت ورزش کردیم و بعدش بدو بدو رفتم سمت بیمه

زمان اون یکی بیمه ماشین بود

ماشین را بیمه کردم و اومدم سمت دفتر




پ ن 1: دلم یاغی شده



پ ن 2: رنگ زردم تمام شده باید استین و ترانس بردارم و توی خونه رنگ درست کنم



پ ن 3: آقای دکتر تو این دو سه روز هزاربار رفت روضه و اومد و روضه را برای منم خوند

چقدر تاریخ پیچیدگی هایی داره که ما ازش بیخبریم



پ ن 4: دلم یه عالمه لباس و کفش ورزشی میخواد



پ ن 5: یه مدل انگور داریم توی باغچه که داداش جان قلمه ش را از ایتالیا آورده

زیاد مزه ش باب میل ماها نیست ولی خیلی خوشگل و ریزه

شبیه انگور یاقوتی هست ولی فشردگی انگور یاقوتی را نداره

براتون ازش عکس میگیرم

رنگش هم بین آبی و بنفش هست

نظرات 8 + ارسال نظر
ربولی حسن کور شنبه 7 مرداد 1402 ساعت 10:48 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
اینو بهش میگن انگوریانو


سلام جناب دکتر
خیلی ذهنتون فعال و شوخ طبعه
به نظرم میتونید یواش یواش نوشتن طنزنامه ها را شروع کنید

سعید شنبه 7 مرداد 1402 ساعت 10:59 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموجان
عزاداری ها و نذریتون قبول باشه
من این همه اصفهان اومدم همه غذاهاشو هم خوردم به جز همین دوغ و گوشفیل
البته گوشفیل خوردما ولی با دوغ نخوردم
عجیبه که برای تعمیر فریزر نمایندگی هم نتونسته کاری بکنه
بازم تشویقت میکنم به ورزش و باشگاه
عمر مامان جی طولانی باد

سلام پسرعموجان
جدی؟ دوغ و گوشفیل نخوردی؟
وای ... باید ببرمت بخوری حتما ... که اصلا عشقه
باقلوا و دوغ هم خیلی خوبه ... خدایا ...
البته مدل باقلواهامون یه کمی فرق داره ها
این فریزر برای خودش ماجراها داره ... دیگه رهاش کردیم به حال خودش... خدا خیرش بده که هنوز داره کار میکنه
مرررررررررررررررسی ... من یه تشویق نیاز دارم
عمر همه ی عزیزانت طولانی... عمر شادی و سلامتیت طولانی... زندگیت پر از تکرارهای زیبا

سارا شنبه 7 مرداد 1402 ساعت 11:20 http://15azar59.blogsky.com

نذرتون قبول باشه تیلو جانم
.
همسایه ها چه نذرهای بامزه ای اوردن براتون
.
انگورها رو ..باید خیلی خوشکل باشن

نذر شما هم قبول بانو جان
زحمت کشیدید
نذری دادن و نذری گرفتن یه حس خوبی داره ... انگار تبادل مهربونیه
اره خوشگلن... عکسش را میزارم اینستا

سعید شنبه 7 مرداد 1402 ساعت 12:52 http://www.zowragh.blogfa.com

باقلواهاتونو که خورردددددممممم دیگگهههه
یه چایخونه بود تو بازار نزدیک مسجد حکیم باهاشون دوست شده بودم هر وقت میرفتم میدون اونجام میرفتن
همونجا گوشفیل خوردم ولی خطا کردم که باهاش دوغ نخوردم
راستی بریونی کوچه تلفنخونه رو هم خوردم
راستی این که میگی دلم یاغی شده یعنی چه جوری شده دلت؟

پس میدونی اون باقلواهای داغ که وسطش پر از گردو و هل و دارچین هست مزه بهشت میده
زیاد اهل چایخونه نیستم پس نمیدونم کدوم را میگی
گوشفیل را با چای خوردی؟
منم با چای دوست دارم
من همه این بریونی ها را خوردم .. اعظم ... شاد ... اونکه توی کوچه تلفنخونه توی یه بالاخونه هست
یه جایی وسط میدون تو پستو ها
ولی هیچ بریونی ... بریون یه مغازه فسقلی بی نام نشون در نزدیکی مون نمیشه
شاید سابقه ش 40 سال هم بیشتر باشه
هیچ نام و نشونی هم نداره
قر و اطوار اون بریونی های میدون را هم نداره ... ولی من فقط بریون همون را دوست دارم

دلم ... سرکشی میکنه
عین یه اسب وحشی میخواد همه حصارها را بشکنه و تاخت بره...
اینهمه دلتنگی و فشار و دوری ... دیگه تحملش از تحمل دلم بیشتر شده
سازی که دارم میزنم ساز قشنگی نیست... ولی گاهی از توی همین سازهای ناکوک یه ملودی جدید پیدا میشه
توضیحش کافیه؟
چون میتونم طومار طومار از این یاغی سرکش بنویسم

طیبه شنبه 7 مرداد 1402 ساعت 21:25 http://parandehdararamesh.blogfa.com/

سلام تیلوجونم
انگورهاتون بسیار زیبا بودن.دستتون درد نکنه و نذری هاتون قبول باشه انشالا و ثوابش برسه به روح پدر نازنینتون

سلام طیبه نازنینم
کاش میشد به همه بگم بفرمایید انگور....
قربون محبتت
خداوند پدر و مادر نازنینت را رحمت کنه با خوبان محشور باشن

رسیدن شنبه 7 مرداد 1402 ساعت 22:48

قبول باشه عزیزم
منم گوشفیل خوردم اما نه با دوغ
برام عجیب بود . البته نباید گفت عجیب چون ممکنه ما هم تو منطقه مون چیزی بخوریم که برای بقیه نامتداول باشه . ولی من کلا آدمی هستم که تو خوراکی ها بیشتر چیزها رو تست میکنم ، پر خوراک نیستم اما خوش خوراکم

عزیزمی
باید بیای اصفهان تا از این مدل چیزهای عجیب و غریب بهت بدم و نظرت را بپرسم
عالی هستی

رسیدن یکشنبه 8 مرداد 1402 ساعت 16:39

وای چه خوش بگذره اگه من بیام اصفهان
خدایا بطلب من رو

خیلی
منم بهش فکر کردم و حس خوب گرفتم

لیمو سه‌شنبه 10 مرداد 1402 ساعت 10:59 https://lemonn.blogsky.com/

شنیده بودم که اصفهانی ها دوغ و گوشفیل میخورن اما الان دیگه به درک شهودی رسیدم. نوش جووون ولی منم انجیر میخوام


شنیدن کی بود... باید بیای بخوری ببینی چه معجونیه برای خودش
جات خالی ... انجیرهای باغچه بینظیرن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد