روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

درد بی درمان شنیدی؟ حال من یعنی همین! بی تو بودن، درد دارد! می زند من را زمین...

سلام

روز گرم مردادماهی تون پر از دلخوشی


هرسال برای تاسوعا نذری داشتیم

پدرجان دوست داشتند که نذری توی خونمون پخته بشه

با وسواس گوشت میخریدند... برنج... عدس... کشمش... زعفران ...

قدیم ترها... توی اون خونه قبلی... سالن طبقه بالا .... سفره های بزرگ پهن میکردیم

بشقاب های پیرکس ماله همین نذری بود... کاسه های کوچولوی پیرکس که پر میشد از ماست

خرما و ارده ... چای توی استکان های دسته داری که مخصوص روز نذری تاسوعا بود....

یادش به خیر

صدای زیارت عاشورا...

ظرفها را ما دخترها میشستیم... اما دیگ ها قصه ی دیگه ای داشتند...

همسرخواهر از وقتی داماد خانواده ما شد گفت که نذر کرده و دیگ ها را میشست...

خلاصه که این نذری سالها توی خونمون برقرار بود

بعد که اومدیم این خونه پدرجان نذری را منتقل کردند به باغچه

ولی پارسال که پدرجان نبودند ما روی پشت بام نذری پختیم

اما امسال انگار همه چیز فرق کرده... حتی نگاهمون ... اعتقاداتمون

اعتقادی که به روز نباشه به درد نمیخوره

باید توی همه چیز بشه تجدید نظر کرد

ما که ربات های برنامه ریزی شده نیستیم ... انسانیم

با مادرجان تصمیم گرفتیم در حد کوچولو و برای ساختمان خودمون توی خونه نذری بپزیم

ولی پول نذری را بدیم برای تهیه مواد غذایی برای کسانی که توی این روزهای سخت دچار سختی هستند

باید هوای همدیگه را داشته باشیم

اینم شد تصمیم امسال برای نذر تاسوعا... خدا قبول کنه


دیروز عصر رفتیم باغچه

انگور و انجیر چیدیم

یه کمی هم سبزی خوردن


راستی ... یه مدل شکلات ، با پوست هندوانه درست کردم

عکسها و طرز تهیه ش را گذاشتم اینستا دیدید؟

tilotilomaniya1402

خوب بود

پریروز درست کردم و به نظرم خوب اومد

البته چون کم درست کرده بودم دیروز هم یه مقدار دیگه درست کردم

حالا صبر میکنم فسقلیا بیان ببینم خوششون میاد یا نه


رنگ آمیزی میناکاریها را بردم خونه

و حسابی سرخودم را شلوغ کردم

البته خیلی هم خوب پیش رفتم

میخوام خیلی زود برسونم به کوره و بساط میناکاری را فعلا از گوشه سالن حذف کنم







پ ن 1: دیشب با آقای دکتر یه مکالمه کوتاه تلفنی کردیم

مثل تمام دیروز که هربار زنگ زدیم انگار انرژیهامون همدیگه را دفع میکرد

بعد شروع کردیم به مسیج دادن

مدتها بود مسیج بازی نکرده بودیم

و چقدر دلچسب بود...

یه عالمه حرفای خوب خوب به همدیگه زدیم


پ ن 2: امروز صبح زودتر اومدم دفتر

سرکوچمون یه خونه را تخریب کردند و قرار بود امروز بتن ریزی باشه

خیلی مودبانه یه اطلاعیه چاپ کرده بودند و زیر در خونه گذاشته بودند که امروز از ساعت 8 تا 11 تردد از کوچه سخت خواهد بود و پیشاپیش عذرخواهی کرده بودند

منم زودتر اومدم بیرون که اصلا بهشون گیر نکنم و باعث دردسرشون نشم

از این کارشون خوشم اومد

تازه از روزی هم که کار خاکبرداری را شروع کردند ، چندین بنر چاپ کردند و در اطراف کوچه نصب کردند و از مزاحمت های احتمالی برای همسایه ها عذرخواهی کردند

کار قشنگی بود


پ ن 3: برای یه کاری برنامه ریزی کرده بودم

دیروز وقتی رفتم انجامش بدم یهو پول کم آوردم

مبلغش خیلی زیاد نبود... ولی بهر حال دیگه توی حسابم هیچی پول نبود

زنگ زدم آقای دکتر...

خدا همه ی آدمهایی که حامی و پشتیبان هستند را حفظ کنه...

و البته خدا پدرم را رحمت کنه...


پ ن 4: خاله جان یه پنکه خریده

مامان آقای دکتر هم دیروز رفتند پنکه خریدند

عمه زنگ زد لابلای حرفاش گفت یه پنکه خریده

اونیکی عمه را جلوی مغازه عموجان دیدم ، گفت اومدم از انباری پنکه مون را ببرم!!!!!!!!

چه خبره ؟ کمپین پنکه راه افتاده ... تو یکی دو روز اونقدر در مورد پنکه شنیدم هوس پنکه کردم ....


نظرات 12 + ارسال نظر
ربولی حسن کور سه‌شنبه 3 مرداد 1402 ساعت 09:22 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
در مورد نذری کار خوبی کردین. اون هم توی این وضعیت اقتصادی مردم. مطمئنا دعای خیر بیشتری هم خواهد داشت.

سلام جناب دکتر
امیدوارم توی همه ی کارهامون یه کمی تفکر کنیم و بهترین کار را انجام بدیم
میدونید این وبلاگ خودش یه راه تبادل نظرات شده برام ... کلی ایده و پیشنهاد خوب دریافت میکنم
دوست دارم که کارهای خوب و درستمون را به اشتراک بزاریم و با همدیگه همفکری کنیم
همونطوری که گاهی خودمون متوجه نیستیم و داریم کاری را اشتباه انجام میدیم و اینجا دوستان بهم دیگه تذکر میدن و یادآور میشن

سارا سه‌شنبه 3 مرداد 1402 ساعت 09:55 http://15azar59.blogsky.com

در مورد نذری کار خوبی کردید ما هم سالهاست همین کار را میکنیم برای نذری اربعین که پدرم داشتن .
.
چه کار قشنگی کردن فرهنگسازی خوب امیدوارم ازش یاد بگیریم و بشه فرهنگ تو جامعه امون
.
پنکه از پنکه اصلا خوشم نمیاد ولی اگر ناجار باشی خوبه

خدا رحمت کنه پدرشما را
منم از کارشون خوشم اومد
والا فرمودند پنکه را وقتی میزاری در مسیر باد اسپلیت، ایجاد یه بوران خیلی مطلوب میکنه.... یا خود خدا.... من بی تقصیرم ...

لیمو سه‌شنبه 3 مرداد 1402 ساعت 12:20 https://lemonn.blogsky.com/

میدونم کامنتم تکراری میشه اما چه کار قشنگی کردی تیلو جان. قبول باشه و امیدوارم روح پدرجانتون هم شاد باشه.
پی نوشت دوم: معمولا دیدم بنر عذرخواهی برای سروصدا رو اما چقدر خوووب که ساعتها رو اطلاع داده بودن. آفرین واقعا.
پی نوشت چهارم: عه ما عضو نیستیم.

شما هیچوقت تکراری نمیشی... خاص و عزیزی
منم از کار این همسایه خوشم اومد
عه... جدی؟

ساناز سه‌شنبه 3 مرداد 1402 ساعت 13:41

سلام
روح پدر گرامیتان قرین نور و رحمت
بهترین کار را برای نذری امسال کردید
التماس دعا

سلام سانازجان
متشکرم
خداوند رفتگان شما را بیامرزه و به عزیزانتون سلامتی بده
ممنون از تاییدتون

نرگسی سه‌شنبه 3 مرداد 1402 ساعت 13:45

میدونی تیلو ، من به تصمیمت احترام میذارم و درک میکنم چی میگی ، چون دیدم چقدر تو جامعه فقر و نداری و مشکلات زیاد شده و عده ای حتی محتاج نون شب شدن .
فقط بذار اینجا بگم که دلم میگیره از اینکه هرسال کمتر و کمتر تحفه و تبرکی از ائمه و مخصوصا امام حسین نصیبم میشه
من عاشق نذریم ، وقتی به دستم میرسه انگار که مهمون اون امامم هرچقدرم که جایگزین معنوی براش پیدا کنم و حواس خودمو پرت کنم که آره همیشه که به خوراک نیست و مهمون بزرگان شدن فقط به خوردن نیست ، بازم این دل آروم نمیگیره . غذای متبرکی که از وارد خونه آدم بشه عطر بهشتو پخش می‌کنه تو اون مکان .
هرچقدرم تو خونه خودت نیت کنی بنام بزرگان بپزی ، بازم جای اون هدیه تبرکی بیرونو نمیگیره . انگار که اون با اومدنش بهت میگه آقا به یادت بوده .
برا همین میگم اگه بتونید مثلا چندتا ظرفشو همینطوری بین مردم پخش کنید . بلکه یکی مثل من دلش شاد شه

ممنون نرگسی جانم
دقیقا و کلمه به کلمه درک کردم چی میگی
چون خودمم نذزی که به دستم میرسه همون حسی را دارم که گفتی
برای همینم گفتم یه مقداری از نذر را مادرجان تصمیم گرفتند بپزن
حالا شده در حدچند تا همسایه هم باشه میپزیم ...
و دقیقا باید بهت بگم مزه نذریها را خیلی خیلی دوست دارم

مبینا سه‌شنبه 3 مرداد 1402 ساعت 14:16

سلام .قبول باشه .چه کار خوبی می کنین. منم از باد پنکه خوشم نمیاد .بدنمو خشک میکنه .
یه سوال داشتم قرص کلاژنی که مصرف می کنین مفید بود؟اگه بله که مارکش رو بفرمایین .مرسی

سلام مبینا جان
والا تب پنکه دور و بریام را گرفته ... اصلا سالهاست جایی حتی پنکه نمیبینم
کلاژنی که مصرف میکنم عالیه ... عکسش را داخل اینستاگرام گذاشتم براتون

شیرین ۲ سه‌شنبه 3 مرداد 1402 ساعت 14:40

تصمیم تان در مورد نذری عالی بود
و همینطور اعلامش

دم تان گرم

شیرین جان گاهی وقتا فکر میکنم بعضی چیزها را اگه بگیم باعث میشه بقیه هم در موردش فکر کنند... نظرشون را بگن... شاید من درست بگم و بقیه به فکر فرو برن... شاید من اشتباه بگم و بقیه که بهم یادآوری کنند به فکر فرو برم و راهم را درست کنم

سعید سه‌شنبه 3 مرداد 1402 ساعت 19:18 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دخترعموجان
نذرت قبول باشه
راستی پدر آقای دکتر بیمار بودن یا مادرشون؟
حالشون چطوره؟

سلام پسرعموجان
متشکرم
طاعات و عبادات شما هم در این روزها قبول
هم پدرشون هم مادرشون
الحمدلله... فعلا در همون حال هستند ولی همین که حالشون بدتر نیست جای شکر داره

محدثه سه‌شنبه 3 مرداد 1402 ساعت 19:43

درود بر شما.بهتون تبریک میگم در مورد طرز تفکرتون و تغییر برنامه نذری.چه غذاهایی که تو این چند روز خاص ممکنه خراب بشه و به مستحق واقعی نرسه.پاینده باشید.

سلام عزیزم
محدثه جان من تا جایی که بتونم سعی میکنم توی کارها تفکر داشته باشم ... یه جاهایی اگه خطایی هست ... اگه کمی کسری چیزی هست دیگه به ذهنم نرسیده یا عقلم نا همونجا قد میداده

رسیدن سه‌شنبه 3 مرداد 1402 ساعت 22:41

قبول باشه عزیزم
برای ما هم امسال جای پدر خالی بود واقعا سر نذری ها

خداوند پدرتون را رحمت کنه...
خداوند به خودت بهترین ها را بده که اینهمه خوب و مهربونی

گلشن چهارشنبه 4 مرداد 1402 ساعت 07:22

همیشه تو گرما و آفتاب یاد تو میوفتم و گرما برام قابل تحمل تر میشه. یاد پدرت گرامی. وقتی از بالای پشت بوم به میوه های قسمت بالای درختا نگاه میکنم که آفتاب سرخشون کرده یاد تو میوفتم.به من باشه میگم خورشید یکی یکی خوابونده تو گوش زردآلوها ولی تو جور دیگه ای می بینی. فکر میکنم تو هم مثل همین میوه ها بودی و پدرت هم مثل آفتاب . دستت بیشتر از بقیه به آفتاب رسیده و بخشی از چیزی که هستی انگار ماحصل تابیدن پدرت بوده:)
اگه دلت خواست پیاممو تایید نکن

چون هیچ راه ارتباطی باهات ندارم باید پیامت را تایید کنم
چون دوست دارم بنویسم خوش به حال روزایی که خیلی بهم نزدیک بودیم
بنویسم ممنونم که اینطوری منو بلدی و اینطوری در موردم حرف میزنی
دوست دارم بنویسم همچنان دوست دارم باهات دوست نزدیک باشم

نگار پنج‌شنبه 5 مرداد 1402 ساعت 01:05

سلام.وقت بخیر. امشب شب تاسوعاست.روح پدرتون شاد و یادش گرامی.بنرهای ساختمانی چندین ساله که از طرف نظام مهندسی و شهرداری به صورت اجبار باید در مکان و ساختمان در حال ساخت زده بشه.هم بنر عذر خواهی و هم بنر مشخصات ساختمان مهندس ناظر پیمانکار،شرکت مربوطه و.... . ساعت بتن ریزی ،تخریب، داربست زدن و... همه باید به اطلاع همسایه های مجاور و ساکنین رسونده بشه.ولی متاسفانه چون این کار مستلزم وقت و هزینه است بیشتر ساختمانها،مهندسین ناظر و پیمانکاران گرامی انجام نمیدن.و اگر شهرداری و یا نظام متوجه بشه که این کار انجام نشده جریمه برای ساختمان، مهندس و یا پیمانکار در بر داره.التماس دعا

سلام نگار نازنینم
خداوند به شما و عزیزانتون سلامتی و طول عمر بده
رفتگانتون را بیامرزه
من نمیدونستم یه همچین قانونی وجود داره ... چون در همسایگی ما دو جا در حال ساخت و ساز هستند و خیلی هم مزاحم ما هستند و یه عالمه دردسر هم برای ما ایجاد کردند ولی همچین کاری نکردند و برای همین این کار اینقدر به چشمم قشنگ و دوست داشتنی اومد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد