روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

نگیم سورپرایز ....بگیم شگفتانه

سلام

روزتون زیبا

روزگارتون پر از دلخوشی

پر از شگفتانه

دیروز از اون روزها بود که خیلی خوب کارها را پیش بردم

تا برم خونه ساعت 4 بود

با مادرجان ناهار خوردیم و از خستگی بیهوش شدم

دوساعتی خواب بعدازظهری تابستونی ، خستگی را از تنم درآورد

بیدار شدم

رنگ و لعاب برده بودم که رنگ درست کنم

مادرجان کمکم کردند و رنگها را الک کردیم و دقیق اندازه گیری کردیم و مخلوط کردیم و ...بگذریم

رنگها که آماده شد نشستم پای میناکاری

البته هنوز رنگ داشتم و اینا را آماده کردم تا یه کمی زمان داشته باشن برای آماده شدن

حدودای ساعت 8 و نیم بود که پسرعمه زنگ زد و گفت چند شب هست نیومدی پاتوق عمو و دلمون تنگ شده و از این جور حرفا

گفتم آخر شب بهتون سر میزنم

گفت : من میخوام امشب زودتر برم و پاشو زودتر بیا

دستم بند بود

بهانه آوردم

اصرار کرد

گفت ساعت 9 منتظرتم

به اجبار پاشدم و لباس پوشیدم و رفتم

وقتی رسیدم هیچکس جز دختر عموکوچیکه که پای صندوق بود اونجا نبود

سراغ گرفتم گفت عموجا داخل هست و داره ساندویچ آماده میکنه برای مشتری

نشستم روی همون نیمکت بیرون

دختر عمو گفت که عمو میگه برم کمکش

وارد آشپزخونه شدم و سلام احوال کردم

به عموگفتم چیکار کنم کمکت

گفت: برو از انباری برام سس بیار

در انباری را باز کردم .................سورپرایز......... اون یکی عمو توی انباری منتظرم بود

یه جیغ بلند زدم و پریدم و بغلش کردم

باورم نمیشد

اینبار بدون خبر اومده بودند و سرصبر و با حوصله یکی یکی همه را سورپرایز کرده بودند

تازه از مدل ذوق کردن و تعجب همه هم فیلم گرفته بودند

اومدیم بیرون و صندلی گذاشتیم و توی هوای آزاد نشستیم

یکی یکی بقیه هم از راه رسیدند و بهمون ملحق شدند

همسرعمو و دوتا دخترش هم اومدند

و اینگونه بود که دیشب، دچار شگفتانه شدم




پ ن 1: قصد دارم امروز هم خوب کار کنم و کارها را پیش ببرم

ولی همین الان یه عالمه عقب هستم


پ ن 2: دیروز آقای همسایه برام نذری حلوا آورد

منم بردمش برای پسرعمه که میدونم حلوا دوست داره


پ ن 3: روزها را میشمارم برای اومدن داداش و همسرش


پ ن 4: بازم اتحادیه نرخنامه جدید زده

باید برم بگیرم ببینم باز چی گرون شده

نظرات 11 + ارسال نظر
سارا یکشنبه 8 مرداد 1402 ساعت 10:18 http://15azar59.blogsky.com

سلام بر تیلوی شگفت زده رنگی رنگی
چه خوب بود این پست شگفتانه ات
نرخنامه جدید

سلام به سارای نازنینم
عه خوب بود... جالب بود
قدیما ده سال میگذشت یه نرخنامه جدید نمیومد
حالا سالی چند بار.... منم حرص میخورم از این قصه

ربولی حسن کور یکشنبه 8 مرداد 1402 ساعت 10:51 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
عموتون از کجا اومدن آیا؟
این طوری که چند روز را باید صرف شگفتانه کردن کنن

سلام جناب دکتر
عمو از ترکیه
و واقعا همه را شگفتانه کردن

سعید یکشنبه 8 مرداد 1402 ساعت 12:18 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دخترعموجان
خدا قوت
چشم و دلت روشن باشه
هیچ میدونی که یه پسر عمو هم داری که تو پختن حلوا سابقه درخشانی داره؟
حلوا میپزم با چند تا طعم
حتی با طعم نسکافه بههه بههه
راستی اگه دلت خواست بازم در مورد یاغی شدن دلت برام بنویس
شاد باشی دختر عموی گل

سلام پسرعموجان
متشکرم
خداوند به شما توان و نیرو و سلامتی بده
عه ... نه نمیدونستم
ولی من حلوا را با طعم اصیل خودش دوست دارم ... ولی به خاطر شما تست میکنم اون حلوای نسکافه ای را ... چون با این به به که گفتید معلومه که خودتون کلی ازش کیف میکنید و منم که همه ی شیرینی ها را دوست دارم

دلم میخواد بنویسم
ولی انگار کلمات قفل شدن توی این نقطه از نطقم
دلم یاغی شده و من با هزار زنجیر دست و پای این یاغی را به حصار سینه بستم
دلم میخواد همه چیز را پشت سر بزارم و همه چیز را از اول شروع کنم
دلم میخواست تمام چیزهایی که تا حالا برام معنا و مفهوم داشتند را رها کنم و از اول تمام دنیام را بسازم

محبوبه یکشنبه 8 مرداد 1402 ساعت 12:54

ای جانم، من هی منتظر بودم بگی آقای دکتر بوده، ولی گفتم آخه عمو که نمیدونه


چی میشد اگه اینطوری میشد... محبوبه جانم ... حتی خیالش هم قشنگ بود

عابر یکشنبه 8 مرداد 1402 ساعت 14:23

چشمتون روشن خیلی جذاب بود

ممنون دوست جان
چشم دلتون روشن و نورانی

لیلی یکشنبه 8 مرداد 1402 ساعت 16:56 http://Leiligermany.blogsky.com

انتظار برای دیدن داداش خیلی سخته.امیدوارم چشمتون به زودی به جمالشون روشن بشه

میدونی لیلی جانم
این انتظار و روزشماری شیرینه
وقتی میان هم خیلی خوش میگذره
ولی امان از روزی که میخوان برن

ربولی حسن کور یکشنبه 8 مرداد 1402 ساعت 20:06 http://Rezasr2.blogsky.com

نگیم سورپرایز.... بگیم شگفتانه

در انباری را باز کردم .................سورپرایز......... اون یکی عمو توی انباری منتظرم بود

در فرهنگ لغت میگه نگیم ... من که میگم ... شما هم بگین

mani یکشنبه 8 مرداد 1402 ساعت 21:31

چشمت روشن تیلو جان

چشم دلتون روشن و نورانی

مبینا دوشنبه 9 مرداد 1402 ساعت 05:43

سلام تیلو جان .نتیجه تایم بدون شکر چی بود؟راضی بودی؟لطفا ادرس پیج اینستاتو اینجا مجدد بنویس .مرسی عزیز

سلام عزیزم
نتیجه عالی بود
این احساس گرسنگی و ضعف یهویی که به آدم دست میده بعد از سه هفته دیگه وجود نداره
حس خواستن شیرینی از بین میره و یه حس نخواستنی در وجود آدم به وجود میاد
و البته حس کردم روی پوست هم اثر خوبی داشت
اینم آدرس پیچ عزیزدلم
tilotilomaniya1402

صبا دوشنبه 9 مرداد 1402 ساعت 12:44 http://meslehavayebahar.blog.ir

سلام
منم منتظر مادرم هستم که از امریکا بیان و بعد از ۱/۵ سال، یک ماه کنارمون باشن.
پیشاپیش چشمتون روشن.
و امان از روزی که می‌خوان برگردن

سلام به روی ماهت نازنینم
پس میدونی چه انتظار شیرینی هست ... و دقیقا اون تلخی رفتنشونم میشناسی
امیدوارم خیلی خیلی بهتون خوش بگذره

لیمو سه‌شنبه 10 مرداد 1402 ساعت 11:00 https://lemonn.blogsky.com/

سلام تیلوجان
روزهات پر انرژی و پر از این سوپرایزهای قشنگ


سلام به روی ماهت
روزگارت شیرین عزیزدلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد