روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

گرم یادآوری یا نه، من از یادت نمی‌کاهم

سلام

روزتون قشنگ

روزهای شهریورماه تون پر از آب و رنگ

تابستون داره قطره قطره ته میکشه...

از آفتاب پررنگ و دلچسب تا هست لذت ببرید

بعدازظهرها انگار زاویه تابش خورشید عوض شده... به عصر که میرسیم حس پاییز دارم

ولی این گرمای شدیدی که همچنان هست ، نمیزاره حس کنیم داریم از تابستون عبور میکنیم....



دیروز تا ساعت 3 سرکار ماندم

بعدش هم زنگ زدم مادرجان که آماده باشن برم دنبالشون بریم خونه خاله

اون یکی خاله هم اونجا بودند

من که ناهار نخورده بودم خونه خاله ناهار خوردم



خاله جان توی هفته قبل یه ماشین ظرفشویی خریده بودند که هیچ فاکتور و هیچ رسیدی در قبال پولی که داده بودند دریافت نکرده بودند

حقیقتش من یه کمی نگران بودم

قرار بود یکی دو روزه ماشین ظرفشویی را بیارن که نیاوردن و این بازم باعث دلشوره من شده بود

روز شنبه وقتی همه خونه ما جمع بودیم فروشنده زنگ زد روی گوشی خاله و گفت که میخواد ظرفشویی را بیاره

خاله و آلاله گفتند : نه ما جایی هستیم... ولی من سریع گفتم بگین که بیاره

و اینطوری شد که لباس پوشیدم و با آلاله و مغزبادوم رفتیم و سه تایی ظرفشویی را تحویل گرفتیم

دیروز بعد از ناهار ، با اطلسی و آلاله تصمیم گرفتیم وکیوم روی کارتنها را باز کنیم و دفترچه گارانتی را دربیاریم و زنگ بزنیم نمایندگی برای نصب...

وقتی وکیوم را باز کردیم متوجه شدیم که ظرفشویی ضربه خورده و یه سمتش شکسته و یه سمتش کاملا کج شده و درش هم درست باز و بسته نمیشه

برای همین امروز صبح بعد از باشگاه بدو بدو رفتم سمت اون فروشگاه و موضوع را گفتم

البته که قبول کردند و قرار شد که برن ماشین را بیارن و بعدش تعویض بشه



تا آخر شب خونه خاله بودیم

دور هم آش کشک خوردیم و حرف زدیم و حرف...

بعدش هم نزدیک 11 اومدیم خونه و بیهوش شدیم...

اخ که چقدر خسته بودم

با آقای دکتر تماس گرفتم و گفتم حتی یه لحظه دیگه نمیتونم بیدار بمونم

صبح هم بیدار شدم و دوش گرفتم و رفتم باشگاه

مروارید جون پاش پیچ خورده بود و به سختی بهمون تمرین داد

خودش حرکات را انجام نمیداد

ولی بازم همین که تحرک داشته باشم برام کافیه ....

برم که یه عالمه کار روی هم تلمبار شده ...




پ ن 1: ملیحه بهم زنگ زد و انگار جون تازه بهم داد

دلم براش تنگ شده بود


پ ن 2: دلم برای للی هم تنگ شده



نظرات 4 + ارسال نظر
ربولی حسن کور دوشنبه 13 شهریور 1402 ساعت 11:28 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
چقدر قشنگ تیتر این پست را حدس زده بودم
چه خوب که مشکل خاصی نبود البته به جز اون ماشین ظرفشویی که امیدوارم اون هم به زودی درست بشه

سلام جناب دکتر
بله حدستون عالی بود
میگما... نکنه من خیلی از مشکلات مینویسم؟؟؟؟؟ هر روز یه مشکلی دارم؟
نکنه ایراد از منه؟ کائنات بخاطر این نوشتن ها و غر زدنها داره مشکلات را به سمت من جذب میکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ربولی حسن کور دوشنبه 13 شهریور 1402 ساعت 12:00

سلام دوباره
پستی که الان گذاشتم بخونین تا بفهمین مشکل یعنی چی؟


بیخود نیست میگن این جنابان دکتر مرفهان بی درد هستند ها.... بابا اینم مشکله...
یه راهی میرید... مهم توی سفر جاده هاست... لذت از مسیر و این حرفا

مریم دوشنبه 13 شهریور 1402 ساعت 12:06

سلام تیلوخانم مهربان چشم شما و مامان روشن ان شاالله همیشه به شادی.

سلام به روی ماهت
چشم و دلتون روشن ... زندگیتون پر از نور و روشنایی
متشکرم نازنینم

سعید دوشنبه 13 شهریور 1402 ساعت 17:26 http://www.zowragh.blogfa.com

راستی از للی چه خبر؟

خدا را شکر یه کمی آرومتره
هرچند هنوز به شدت بیقراری را توی رفتارهاش میشه دید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد