روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

سه شنبه ای دیگر

سلام

امروزم مثل روزای قبل شلوغ و پر کار

اما صبح زود نیومدم سرکار

برعکس نزدیک ساعت نه رسیدم

علت؟؟؟؟

ماهی هام بهم نیاز داشتن


اینم عکس حوض ماهی اتاق من

ejlj_photo_2015-12-08_15-45-14.jpg

امروز

سلام

روزتون بخیر

چه روز سردی بود امروز

انگار زمستان برای آمدن عجله داشت و سخت روزهای آخر پاییز را در آغوش گرفت

اینجا که حسابی هوا سرده

دیروز یه ذره برف اومد ولی نه در حدی که حتی روی زمین بنشینه

امروزم حسابی هوا سرد شده



پ ن 1 : نانا داره از کوتاهی روزها برای گرفتن روزه استفاده میکنه ولی من در خودم توانش را نمیبینم

پ ن 2 : عین یه لاک پشت پیر کند شدم

پ ن 3 :  من نه تحمل گرما را دارم نه سرما ، اما بازم به سرما....

پ ن 4 : امروزم هم به کاغذ رنگی بازی گذشت

z9hu_photo_2015-12-07_16-20-06.jpg

هزارتا کار جدی دارم اما .....

درگیریهای روزمره

سلام

یکشنبه ها هم روزیه از روزهای خدا

امروزم رو به طراحی کارت سپری کردم

کارتهای خیلی خوشگل برای شب یلدا

این یکی از کارهایی که عمیقا دوستش دارم

vws8_photo_2015-12-06_15-14-36.jpg

اینم عکسش

شاید بد نباشه توضیح بدم که اینا سفارش یک مدرسه است و من برای اون مدرسه دارم اینا را آماده میکنم.....


هربار با نانا دعوا میکنیم و بعد آشتی میکنیم انگار دوباره از اول عاشقش میشم

این رو توی وبلاگ مبی جون هم خوندم و فهمیدم همه ی عاشقا همینطورین


از جسته و گریخته نوشتن خسته شدم

شاید یه طوری باید به این نوشته ها نظم بدم



پ ن 1 : روزهایی که بابا دفتر نیست انگار هیچی سرجای خودش نیست

پ ن 2 : دلم یه لیوان بزرگ دمنوش میخواد اما حالش را ندارم

پ ن 3 : خوابم میاد

پ ن 4 : انگار برای زندگی داداشم داره اتفاقای بزرگ و هیجان انگیز میفته و من هنوز باورم نمیشه

شنبه نوشت وسطای آذر

سلام

طبق معمول همه شنبه ها حسابی شلوغم

قورمه سبزی را خوردم

نمازم را خوندم

آماده دوباره شروع به کار کردنم



پ ن 1: دیروز جمعه خوبی بود اگر بدقلقی های نانا نبود

پ ن 2: دلم یه میدرینگ خیلی خوشگل میخواد (همون بند انگشتی خودمون )

پ ن 3 : خانوادگی داریم تلاش میکنیم که برای بهمن همه با هم بریم قشم

پ ن 4 : پارسال در چنین روزهایی پدرم سخت بیمار بود و امسال باید خیلی سپاسگزار خداوند باشیم

پ ن 5: احتمالا اگه معلم کلاس چهارم و پنجم دبستان از اینجا عبور کرد بهم خبر بده ، یه سری سوال در مورد علوم ازشون دارم

میوه کاج

سلام

پنجشنبه ها برای من شکل میوه ی کاجه

پیچیده

عجیب

دوست داشتنی و خاطره انگیز

پیاده رویم را انجام دادم

آب به میزان لازم خوردم

و از هشت صبح سرکار هستم

زیارت عاشورام را خوندم - یه تعدادی صلوات فرستادم و .....



پ ن 1 : خیلی ها ازم تشکر کردن بابت زحمات زیادی که برای مراسم بابابزرگ کشیدم ، اما من فکر میکنم در اینجور مواقع همه باید کمک کنن.... تازه مثلا من نوه ی بزرگتر بودم

پ ن 2 : من اگر هر روز هم نانا را ببینم ، وقتی که نیست دلتنگشم

پ ن 3 : اندازه دوتا عروسی رفتن لباس خریدم و لباس عوض کردم .... مراسم عزاداری هم دردسرهای خودش را داره...

پ ن 4 : اینقدر حلوا پختم که الان استاد حلوا پزیم

پ ن 5 : با مغز بادوم روزهای بینظیری میگذرونیم.... خیلی دلم میخواد بچه داشته باشم...

پ ن 6 : سعی کنید بچه های مجازی داشته باشید هرچند کوچولو کوچولو....


گله از دوستای مجازی

آدم دوست رو برای روزهای شادی میخواد؟

دوست را برای روزهای غم میخواد؟

نه هیچکس نه در شادی های آدم واقعا شریک میشه و نه در غم های ما

من تصمیم دارم در نگاهم به دنیا تجدید نظر کنم

انگار من در دنیایی  غیر از دنیای بقیه زندگی میکنم

شاید هم به اینجا اعتیاد دارم

باید برم

باید کمی افکارم را رها تر کنم

باید از دوستی های مجازی دوری کنم

من خسته ام از دنیایی که داخلش هیچ دوست واقعی ندارم ....

سلام روز شنبه

سلام به همه دوستای گلم

خوبین

پدر بزرگم فوت شده

برای همین چند روزی کمرنگ شدم

الانم هنوز همونطوری که میدونید تا چند روز دیگه هم درگیر مراسم و این حرفا هستیم.....



پ ن 1 : چرا وقتی غصه های بزرگ دارم ، بیشتر دلم نانا را میخواد؟

پ ن2 : چرا نانا حس نمیکنه که من تو لحظه های بد خیلی خیلی بیشتر میخوامش؟

پ ن 3 : هنوز هم که هنوزه هیچ حرفی جز حرفهای نانا منو آروم نمیکنه

پ ن 4 : چقدر سخته کسی از ته دل زجه بزنه و بگه « دیگه بابا ندارم« ... مامان من دیگه بابا نداره.....

لعنت

جرم ما زن بودنه

به جرم زن بودن ، باید خیلی از نگاههای متجاوز را تحمل کنیم





پ ن 1 : اینقدر بدم اومده که نمیخوام حتی در موردش حرف بزنم

پ ن 2 : من وقتی کنار نانا هستم ، عاشقانه زن بودنم را دوست دارم

پنجشنبه ای در خلسه شیرین

سلام

باید بیام خیلی چیزها تعریف کنم و خیلی حرفها را بنویسم

اما

امروز نه

امروز روزه منه

امروز در خلسه ی شیرینی غوطه ورم....


دوشنبه هفته آخر آبان

سلام

امروز از صبح دارم به شدت سخت کوشی میکنم

تا جایی که الان هلاکم

از صبح ساعت نزدیک هفت که شروع کردم به کار کردن ، تا الان که ساعت نزدیک پنج و نیمه هنوز خاموش نشدم ....



پ ن 1 : یک گزارش کارآموزی بزرگ داشتم که در یک روز قول تحویل دادم و تمام شد

پ ن 2 : بابا و مامانم فردا عازم سفر هستند

پ ن 3 : یک نفر انسان ناشناس با یک تلفن ، یک کمک بزرگ بهم کرد.... کاری که چند سال پیش هم دو دفعه در دو زمان مختلف برام انجام شده بود.... ازش ممنونم    فقط این بار ازم در ازای کارش تقاضای پول کرده.....

پ ن 3 : من و نانا از این نبود بابا و مامان حسابی استفاده خواهیم کرد....

یکشنبه هفته آخر آبان

سلام

صبح بخیر

یک روز زیبای دیگه شروع شد



پ ن 1 : تبلتم از دیروز بازی درآورده... کاش فعلا چیزیش نشه

پ ن 2 : خودم هم نمی دونم دلم چی میخواد

پنجشنبه مطلوب

سلام

رسیدیم به پنجشنبه ی عزیز .........

هورا

ساعت شش صبح بیدار شدم و همه کارهام را انجام دادم

ساعت هشت و چهل و پنج دقیقه بهش زنگ زدم که منتظرتم ....... کجایی؟

و ایشون.........

توی رختخواب ..... خواب تشریف داشتن هنوز......


بعله

ذوق و شوق تا این حد

ریلکس فرمودند:

میام

نگران نباش


توضیح نوشت: ما دوتا ماله دوتا شهر مختلف هستیم با فاصله ای معادل چهار ساعت.......

سه شنبه معکوس

سلام

اپیزود اول : روزها به نفس نفس افتادند و من خوشحالم

اپیزود دوم : لحظه های دلتنگی دارن تمام میشن ، من همیشه به دیدارت دلخوشم

اپیزود سوم : کاش جواب این آزمایش ها میومد و من از این همه درد و رنج درونی رهایی پیدا میکردم


هوای ابری و بارونیه

کاش هوای دلتون آفتابی باشه


ناهار ماکارونی داریم و من عاشق ماکارونیم ... سپاس خداوندا....


دلم میخواد کتاب « فرار از اردوگاه 14 « را دانلود کنم و بخونم ، اما هیچ جا فایلش را پیدا نمیکنم


خودم قاطی پاطیم که قاطی پاطی مینویسم


شما هم مثل من هستید ، وقتی خیلی خیلی زیاد کار دارم خوب و حسابی کار میکنم

حالا که یه ذره کار دارم ، فقط هوله میرم

سوپرایز خواهرانه

قصد داره منو سوپرایز کنه

یواشکی میره و یواشکی برمیگرده

اما وقتی خواهرانه ها خیلی قوی باشه من میفهمم.....


صبح زود بیدار شده تا ناهار ظهرشون را آماده کنه

بعد برام پی ام گذاشته که من میخوام صبح برم بیرون ، نگرانم نشو

بهش زنگ میزنم

میگم نمیخواد برای من هدیه بخری

من همین که بهترین خواهر دنیا را دارم به خودم می بالم

میخنده میگه : هدیه؟؟؟؟ واسه چی؟؟؟؟ نه !!!!!!!! میخوام برم برای خودم بگردم.....



پ ن 1 : من با خواهرانه هام زندگی میکنم....

پ ن 2 :وقتی نانا جلسه های پشت سر هم داره من کلافه میشم !!!!!!!!

پ ن 3 : کاش خدا به هممون رحم کنه

دوشنبه هفته معکوس

سلام

اونم یه سلام دوشنبه ای

این روزها چقدر زود زود میگذرن

چرا صبر نمیکنن من کارهام را انجام بدم بعد روز بعد بشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

امروز حالم معمولیه

فقط اینکه امروز ظهر باید برم خونه

آخه بعدازظهر مراسم پدر یکی از دوستام هست که درگذشته

و من یک هفته است که هیچکدوم از مراسمش را نرفتم

دیگه امروز باید هرجوری هست برم



پ ن 1 : تراویس چرا رمزی کرده   خب من نوشته هاش را دوست داشتم.

پ ن 2 : امروزم با یک عالمه گنجشک شیطون و بلا شروع شد

پ ن 3 : روزها را میشمارم

یکشنبه هفته معکوس

سلام

هرصبح یه هدیه ی تازه س

هر صبح یه فرصت دوباره ست

وقتی چشمامون باز میشه ، یعنی خداوند مقدر کرده امروز هم نفس بکشیم و خورشید امروز را ببینیم

برگها را لمس کنیم

عاشق بشیم

نور خورشید را از لابلای شاخه های برافراشته درخت ببینیم

به صدای گنجشک ها گوش بدیم

سوار بی آر تی بشیم

به آدمها نگاه کنیم

یه بار دیگه زیارت عاشورا بخونیم

یه بار دیگه با عزیزانمون حرف بزنیم

به چشم های مادرمون نگاه کنیم

لقمه های پر از عشق پدر را بخوریم

ای خدا ........

شکرت


پ ن 1 : اگه خدا بخواد در چشم بر هم زدنی لحظه های زهرمار ما تبدیل میشه به عسل....

پ ن 2: نگرانی من پیرامون بیماری خطرناکی بود که در آزمایش اول تشخیص داده شده بود... برای خودم .... پدرم ... مادرم و نصف عزیزانم.... اما آزمایش دوم تمام محاسبات را به هم زد

پ ن 3 : منتظر جواب آزمایش سوم هستم

پ ن 4 : بعدا کامل توضیح خواهم داد چه بر سر اعصاب و روانم آمد....

پ ن 5 : امروز میخوام از اول عاشق نانا بشم...

شنبه هفته معکوس

سلام

این هفته را میزاریم هفته معکوس

خدا هوامو داره

جای پاشو میبینم

جای انگشتاش رو میبینم

نوازشش را حس میکنم

گرمی آغوشش را با تمام وجوددرک میکنم

و میدونم که میدونه.....


این هفته ، قراره خیلی اتفاقا بیفته

کاش پایان کابوس باشه

کاش همه آنچه که فکر میکنیم دود بشه بره هوا

کاش....



پ ن 1 : خیلی خیلی به دعاهاتون محتاجم

پ ن 2: یک صلوات مرا یاری کنید.... لدفن

پ ن 3 : دوستت دارم ، کلمه ای هست که تکرای نمیشه برام.... هر بار میشنوم آدرنالین خونم میره بالا.....

چهارشنبه نوشته

سلام

چرا ما نمیتونیم هرجوری دلمون میخواد لباس بپوشیم؟

من امروز صبح یکی از لباسهای پاییزه که چند ساله (حداقل چهارسال) هر پاییز از کمد میارمش بیرون و یک ماهی ازش استفاده میکنم را از کمد در آوردم

(یک تونیک جلو بسته - با یقه ی ایستاده مدل دار  - قدش یه وجب زیر باسن- آستین بالای آرنج)

البته من به حجاب اعتقاد دارم

آستین میپوشم زیرش و کلا محجبه هستم (لااقل از نظر خودم)

بعد

صبح میخوام از خونه بیام بیرون

مامان: به نظرت این لباس خیلی کوتاه نیست که پوشیدی؟؟؟؟؟؟

من: من که اینو تازه نخریدم خیلی ساله دارم اینو میپوشم...

داداش: شاید امسال قد کشیدی ، خیلی کوتاه به نظر میاد.....

اما من با همون اومدم سرکار

اما پر شدم از حسای بد

حس میکنم همه یه جوری بهم نگاه میکنن

انگار لختم .....


پ ن 1 : من دلم برای نانا تنگ شده و به دلایلی از طرف من ، همون اندوه بزرگ، فعلا دیدار میسر نیست....

پ ن 2 : دنیا جای قشنگی نیست

سه شنبه نوشته

سلام

دارم توی برزخ زندگی میکنم

روزهای برزخی را تجربه میکنم

نه میتونم با کسی در موردش حرف بزنم و نه حتی چیزی برای دلداری وجود داره

فقط خدا میتونه ... مثل همیشه....

کاش این کابوس تمام بشه



پ ن 1 : روزگار عاشقیم بدک نیست .... اما همچین تعریفی هم نداره

پ ن 2 : میترسم

پ ن 3 : باید صبور بود

دوشنبه نوشته

سلام

چند وقتی هست که خودم را از قید و بند ساعت و دقیقه رها کرده ام

نمیدونید چه آرامشی داره

صبح ها یه ذره زودتر بیدار میشم

و بعد سه ایستگاه قبل از دفتر کارم از بی آر تی پیاده میشم (در راستای اینکه حتما راه برم چند وقتی هست که ماشین نمیارم)

و قدم زنون میام دفتر

نه به ساعت نگاه میکنم

نه اهمیت داره که چند دقیقه زودتر یا دیرتر برسم

و این عالیه....



پ ن 1 : من مدت تقریبا پانزده ساله که شغلم همینه ، اما اول امسال تصمیم گرفتم کارمند بشم، سه ماه داخل یکی از شرکتهای بزرگ که اگه اسمش را بگم همتون میشناسیدش ، مشغول به کار شدم ، خیلی برام عذاب آور بود، سر ساعت ، ساعت ورود زدن، سر ساعت خارج شدن، ساعتهای کش دار و ملال آور و این باعث شده که الان قدر رهایی را بهتر بفهمم


پ ن 2 : دیشب با نانا حسابی حرف زدم ......

پ ن 3 : عاشقی به هر شکل و رنگی عاشقیه ، اما خوب فهمیدن هرکسی به شیوه ی خودش عاشقی میکنه

پ ن 4 : از پی نوشت های طولانی بدم میاد....


یواشکی نوشت: دلم بوسه میخواد... گرم و طولانی