روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

عصر بخیر

در حال خوردن انگور هستم

چشمم همینطوری به گوشی دوخته شده

عادت نمیکنم من ؟؟؟؟ نه ..............

دفترم تمیز و مرتبه

کار دارم ولی هیچکدوم را انجام نمیدم

و دیگر هیچ

اهان

راستی نانا بهم گفت که پنجشنبه میاد....

هورا

هورا

هورا

پس الان خیلی خیلی خوشحالم

پنجشنبه مهمون عزیز از راه دور دارم

یک روز دیگر

سلام

امروز صبح زود با داداشم اومدیم دفتر

قرار گذاشته بود کمکم تمام شیشه ها را تمیز کنه

هورا شدیم

الان همه شیشه ها براق و تمیزند

تازه کف رو هم حسابی سابیدیم

امروز روز تمیزی بود

نیمه شب و بی خوابی

ساعت ده و نیم اومدم توی رختخواب

با نانا حرف زدم و شب بخیر گفتم

خوابم نمیومد

شروع کردم کتاب خوندن

خوندم و خوندم تا ساعت دوازده

حوصله م سر رفت

زنگ زدم نانا !!!! یه کم حرف زدیم ، خواب آلود شدم، شب بخیر گفتم

هرچی تو تختم غلت زدم خوابم نبرد

دوباره شروع کردم کتاب خوندن

بازم خبری از خواب نیست

زنگ زدم نانا!!!!!!

از خواب بیدارش کردم و حرف زدم و آرام شدم و شب بخیر.....

بازم خبری از خواب نیست....

هنوز بیدارم

ساعت  دو و ربع هم گذشته......