روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

نیمه شب و بی خوابی

ساعت ده و نیم اومدم توی رختخواب

با نانا حرف زدم و شب بخیر گفتم

خوابم نمیومد

شروع کردم کتاب خوندن

خوندم و خوندم تا ساعت دوازده

حوصله م سر رفت

زنگ زدم نانا !!!! یه کم حرف زدیم ، خواب آلود شدم، شب بخیر گفتم

هرچی تو تختم غلت زدم خوابم نبرد

دوباره شروع کردم کتاب خوندن

بازم خبری از خواب نیست

زنگ زدم نانا!!!!!!

از خواب بیدارش کردم و حرف زدم و آرام شدم و شب بخیر.....

بازم خبری از خواب نیست....

هنوز بیدارم

ساعت  دو و ربع هم گذشته......

نظرات 2 + ارسال نظر
مریم بانو جمعه 13 شهریور 1394 ساعت 23:20 http://www.rozhan313.blogsky.com

با اجازه اومدم این ورا فوضوولی...
اخه من خنگم ، نمیدونستم نانا کیه

فدای شما
خوش آمدید

جازی سه‌شنبه 25 مرداد 1401 ساعت 17:58

این پست مرلوط به هفت سال پیش است و چه زود میگذرد

چه زود میگذره...
و چه انگار برکت از زمانم هم رفته
حالا شبها تا بیام برم توی رختخواب شب از نیمه گذشته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد