روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

یکشنبه هفته معکوس

سلام

هرصبح یه هدیه ی تازه س

هر صبح یه فرصت دوباره ست

وقتی چشمامون باز میشه ، یعنی خداوند مقدر کرده امروز هم نفس بکشیم و خورشید امروز را ببینیم

برگها را لمس کنیم

عاشق بشیم

نور خورشید را از لابلای شاخه های برافراشته درخت ببینیم

به صدای گنجشک ها گوش بدیم

سوار بی آر تی بشیم

به آدمها نگاه کنیم

یه بار دیگه زیارت عاشورا بخونیم

یه بار دیگه با عزیزانمون حرف بزنیم

به چشم های مادرمون نگاه کنیم

لقمه های پر از عشق پدر را بخوریم

ای خدا ........

شکرت


پ ن 1 : اگه خدا بخواد در چشم بر هم زدنی لحظه های زهرمار ما تبدیل میشه به عسل....

پ ن 2: نگرانی من پیرامون بیماری خطرناکی بود که در آزمایش اول تشخیص داده شده بود... برای خودم .... پدرم ... مادرم و نصف عزیزانم.... اما آزمایش دوم تمام محاسبات را به هم زد

پ ن 3 : منتظر جواب آزمایش سوم هستم

پ ن 4 : بعدا کامل توضیح خواهم داد چه بر سر اعصاب و روانم آمد....

پ ن 5 : امروز میخوام از اول عاشق نانا بشم...

شنبه هفته معکوس

سلام

این هفته را میزاریم هفته معکوس

خدا هوامو داره

جای پاشو میبینم

جای انگشتاش رو میبینم

نوازشش را حس میکنم

گرمی آغوشش را با تمام وجوددرک میکنم

و میدونم که میدونه.....


این هفته ، قراره خیلی اتفاقا بیفته

کاش پایان کابوس باشه

کاش همه آنچه که فکر میکنیم دود بشه بره هوا

کاش....



پ ن 1 : خیلی خیلی به دعاهاتون محتاجم

پ ن 2: یک صلوات مرا یاری کنید.... لدفن

پ ن 3 : دوستت دارم ، کلمه ای هست که تکرای نمیشه برام.... هر بار میشنوم آدرنالین خونم میره بالا.....

نامه شماره 8

بهترین بهترین من سلام

کنار تو که هستم زن بودن برایم آسان می شود

در پناه تو ، در میان بازوان مردانه ات ، زن بودن ساده ترین کار دنیاست

وقتی که غرق بوسه هایت میشوم ، وقتی که از عطر تنم حرف میزنی ، وقتی که در مردمک چشمانم خودت را تماشا میکنی....

اما وقتی که نیستی ....

زن بودن سخت ترین کار جهان است

وقتی از من دوری و تمام زن های عالم را طلب میکنی ، برای منِ حسود ، زن بودن سخت میشود

وقتی که از من دوری و دلم بی قراری میکند، زن بودن سخت میشود

وقتی که هرنگاهی به خودش اجازه میدهد بر روی صورتم بلغزد ، و تو نیستی که با نگاهت از صورتم حفاظت کنی، نیستی که انگشتر نشانه را میان انگشتم بفشارم ، زن بودن سخت میشود....

بهترین بهترین من

وقتی کسی میان خنده و حرفهایش ، بی پروا، مرا طلب میکند ، بر خودم می لرزم و میفهم زن بودن سخت است

بیا

بیا و همیشه کنارم باش

بیا و نشانه هایت را روی انگشت و چشمهای مردم جا بده

بیا و نگذار زن بودن برایم سخت شود

بیا و در میان جهان آغوشت مرا به سهل ترین کار دنیا دعوت کن ....

بهترین بهترین من

دور بودن از تو سخت است و زن بودن این دوری را سخت تر میکند....

چهارشنبه نوشته

سلام

چرا ما نمیتونیم هرجوری دلمون میخواد لباس بپوشیم؟

من امروز صبح یکی از لباسهای پاییزه که چند ساله (حداقل چهارسال) هر پاییز از کمد میارمش بیرون و یک ماهی ازش استفاده میکنم را از کمد در آوردم

(یک تونیک جلو بسته - با یقه ی ایستاده مدل دار  - قدش یه وجب زیر باسن- آستین بالای آرنج)

البته من به حجاب اعتقاد دارم

آستین میپوشم زیرش و کلا محجبه هستم (لااقل از نظر خودم)

بعد

صبح میخوام از خونه بیام بیرون

مامان: به نظرت این لباس خیلی کوتاه نیست که پوشیدی؟؟؟؟؟؟

من: من که اینو تازه نخریدم خیلی ساله دارم اینو میپوشم...

داداش: شاید امسال قد کشیدی ، خیلی کوتاه به نظر میاد.....

اما من با همون اومدم سرکار

اما پر شدم از حسای بد

حس میکنم همه یه جوری بهم نگاه میکنن

انگار لختم .....


پ ن 1 : من دلم برای نانا تنگ شده و به دلایلی از طرف من ، همون اندوه بزرگ، فعلا دیدار میسر نیست....

پ ن 2 : دنیا جای قشنگی نیست

سه شنبه نوشته

سلام

دارم توی برزخ زندگی میکنم

روزهای برزخی را تجربه میکنم

نه میتونم با کسی در موردش حرف بزنم و نه حتی چیزی برای دلداری وجود داره

فقط خدا میتونه ... مثل همیشه....

کاش این کابوس تمام بشه



پ ن 1 : روزگار عاشقیم بدک نیست .... اما همچین تعریفی هم نداره

پ ن 2 : میترسم

پ ن 3 : باید صبور بود

دوشنبه نوشته

سلام

چند وقتی هست که خودم را از قید و بند ساعت و دقیقه رها کرده ام

نمیدونید چه آرامشی داره

صبح ها یه ذره زودتر بیدار میشم

و بعد سه ایستگاه قبل از دفتر کارم از بی آر تی پیاده میشم (در راستای اینکه حتما راه برم چند وقتی هست که ماشین نمیارم)

و قدم زنون میام دفتر

نه به ساعت نگاه میکنم

نه اهمیت داره که چند دقیقه زودتر یا دیرتر برسم

و این عالیه....



پ ن 1 : من مدت تقریبا پانزده ساله که شغلم همینه ، اما اول امسال تصمیم گرفتم کارمند بشم، سه ماه داخل یکی از شرکتهای بزرگ که اگه اسمش را بگم همتون میشناسیدش ، مشغول به کار شدم ، خیلی برام عذاب آور بود، سر ساعت ، ساعت ورود زدن، سر ساعت خارج شدن، ساعتهای کش دار و ملال آور و این باعث شده که الان قدر رهایی را بهتر بفهمم


پ ن 2 : دیشب با نانا حسابی حرف زدم ......

پ ن 3 : عاشقی به هر شکل و رنگی عاشقیه ، اما خوب فهمیدن هرکسی به شیوه ی خودش عاشقی میکنه

پ ن 4 : از پی نوشت های طولانی بدم میاد....


یواشکی نوشت: دلم بوسه میخواد... گرم و طولانی

یکشنبه نوشته

سلام

دوش آب گرم اونم صبح خیلی زود پر از رایحه و دلچسب

حوله نرم و پر از عطر دئودورانت

بعد یکی یکی و به ترتیب کرم ها و لوسیون ها و اسپری ها

و بعد لباسهای تمیز و نرم

و حالا لباس کار همچنان سبک و خنک

من هنوز نمیخوام لباسهای گرم بپوشم

میخوام لباسهای سبک بپوشم و صبح ها برم قدم بزنم

زیر آفتاب مهربان

من دختر پاییزم و عاشق آفتاب پاییز

آفتاب پاییز مهربانه

و بعد لحظه لحظه هوای پاییز را به ریه هام مهمان میکنم

امروز پر از حس خوب بودم ولی اشکها .... برای همین عینک دودی زدم

وگرنه من با آفتاب پاییز میانه ای بسیار خوب دارم


پ ن 1 :  خواننده محترم داره برام میخونه :  پاییز عاشق است .... تقویم خواست از تو بگیرد بهار را... تقدیر خواست راه شما را جدا کند... او میرسد که باز عاشق کند مرا.... او قول داده است به قولش وفا کند.... خش خش صدای پای خزان است .....یک نفر... در را به روی حضرت پاییز وا کند....

پ ن 2 : از روزهای عاشقیم راضی نیستم

پ ن 3 : من عاشقی میخوام اما نانا دنبال چیزهای مهمتریه....

شنبه نوشته

سلام

شنبه تون پر از خبرها و اتفاقهای خوب


دیشب بارون اومده حسابی

صبح هم آفتاب پاییزی ملایم لبخند میزنه

و وقتی من دارم پیاده میام از لابلای برگها

خورشید بهم چشمک میزنه....



پ ن 1 : خوشبختی های کوچک را هنوز میبینم پس هنوز خوشبختم

پ ن 2 : بعضی از مشکلات و دردها از توان ما خارجند - من هم سپردم به خدا که توانش از همه بیشتره

پ ن 3 : نانای من این روزها عجیب از من دوره

پ ن 4 : هر روز پی نوشتهام بیشتر از نوشته ها میشه



یواشکی نوشت:

صبح که میومدم توی پیاده رو یه آقایی یه جایی بین ماشین ها و جدول خیابان نشسته بود و به شدت با ... خودش ور میرفت

عایا جامعه ی ما داره به کجا میره؟؟؟؟؟؟

چقدر این صحنه دردناک و اعصاب خردکنه.......

نامه شماره 7

عزیزترینم سلام

مهربانم انگار روزهای سخت پایان ندارند ، اما من یاد گرفته ام سنگ زیرین آسیا باشم...

یاد گرفتم در روزهای سخت به خودم آسان بگیرم

روزهای سخت ، برایم بی معنا شد از وقتی که تو آمدی .... یادم هست چه روزهای سختی را با کمک هم گذرانده ایم

یادم هست چه عزیزانی از دست دادیم

یادم هست چه روزهایی به اجبار دورتر از هم گذراندیم

یادم هست چقدر روزهای بی پولی داشته ایم

یادم هست ....

اما ترجیح میدهم یادم بماند در سختی ها چقدر کنارم مانده ای

یادم بماند در روزهای نامهربان چقدر مهربان بوده ای

یادم بماند تمام پنجشنبه های سختم را کنار تو به آسانی گذرانده ام

یادم بماند مرا به خداوند نزدیک تر کرده ای

یادم بماند کنار تو با میوه های کاج آشتی کردم

یادم بماند کنار تو عاشق عاشقانه هایمان شدم

یادم بماند زندگی کردن را یادم دادی

یادم بماند لبخند زدن را یادم دادی

یادم بماند پس انداز کردن را یادم دادی

یادم بماند حجاب را به خاطر تو دوست تر دارم

من نه تنها سالها بلکه روزها و ساعتها و حتی لحظه لحظه های بسیاری را کنار تو زندگی کرده ام

زندگی آموخته ام

زندگی هدیه داده ام

زندگی هدیه گرفته ام

من شاید در منطق صحیح زندگی، برای کنار تو بودن ، خیلی چیزها را نادیده گرفته ام

اما در منطق عاشقانه ی خودم ، برای کنار تو بودن زنده ام .....

اندوه

دچار اندوهی هستم

اندوهی غیرقابل گفتن

و دائم دارم زمزمه میکنم :

تو ماهی و من ماهی این برگه کاشی

اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی

.

.

.

.

اندوه بزرگیست چه باشی چه نباشی......



پ ن 1 : نانا حالش بهتر شده و تسلای قلبمه

پ ن 2 : هر دردی که منو نکشه منو بزرگتر میکنه (تکراری اما لازم)

پ ن 3 : عاشق بودن یه نعمته ، تا سنی ازتون نگذره اینو درک نمیکنید

پ ن 4 : عاشقی نصیب هر کسی نمیشه ، شکرانه فراموشتون نشه

دوشنبه ای که شکل یکشنبه است...

سلام

خوبین دوست جونیا

منم خوبم

کارهام سبک شده اما عین لاک پشت کند شدم و نمیتونم این ته مونده ی کار را تمام کنم و راحت بشم

ولی خوشحالم

هوای پاییز را به ریه هام میکشم و خوشحالم

از نانا به شدت دوری میکنم و میبینم که هر دو خوشحال تریم

نذری میخورم و اعتقاد دارم که ....

تو خلسه ام انگار

عاشقی میکنم هرچند از راه دور

دوستش دارم هرچند از راه دور

صداش میشه انرژی کل روزم هرچند کوتاه و ثانیه ای

و این منم

دختری پاییزی ، ایستاده در پاییز ، رو به نسیم و ابر و عاشق صدای آرام گنجشگهایی که هر صبح برای من میخونند....



پ ن 1 : دیشب خواب زیارت مشهد دیدم

پ ن 2 : دلم خرید میخواد اما هرچی پول دارم پس انداز میکنم

پ ن 3 : دارم به نیمه های دهه ی چهارم زندگیم نزدیک میشم و نمیدونم چرا بینهایت شادم .....

یا حسین

سلام عزیزانم

عزاداریهاتون قبول درگاه حق

الهی معرفت عاشورایی نصیبمون شده باشه


دوست عزیزم مریم بانو یک آهنگ در رابطه با امام حسین گذاشته بود........... ممنون


پ ن 1 : روز تاسوعا نذری داشتیم

پ ن 2 : نانا اینا هم روز تاسوعا نذری دارن

پ ن 3 : امسال انگار خیلی دور بودم از روزهایی که میشد خیلی بهشون نزدیک تر بود....

روز شکرگزاری

سلام


خداوندا سپاس !

برای اینکه به من زمان و توان دادی که در این صبح های زیبای پاییزی پیاده روی کنم

و بتونم پاییز را جرعه جرعه بنوشم!!!!!



خداوندا سپاس!

برای شغل و کاری که بهم دادی و سالهاست عین روز اول دوستش دارم و سپاس که به من توانایی دادی که این جوانه کوچک را هر روز آبیاری کنم و ازش درخت تنومندی به وجود بیاد!!!!


خداوندا سپاس !

به خاطر نعمت سلامتی ...


خداوندا سپاس !

به خاطر داشتن خانواده ای که خیلی خیلی دوستشون دارم (حتی اگه گاهی کلافه و دلخور میشم)....


خداوندا سپاس !

به خاطر اینکه من خاله شدم و نمیدونم قبل از اینکه خاله بشم چی بودم؟؟؟؟؟


خداوندا سپاس !

به خاطر اینکه از یه جایی یاد گرفتم و دارم برای روزهای آینده پس انداز میکنم


خداوندا سپاس !

که هنوز امید در دلم زنده است و من را به جوشش وا می داره


خداوندا سپاس!

که در کنار پدرم کار میکنم و پدری دارم دست و دلباز


خداوندا سپاس!

که اینجا مینویسم و اینقدر حالم را اینجا خوب میکنه که فقط خودم میدونم و خودت


خداوندا سپاس!

برای کفشهایی که مرا به پیاده روی میخواند

برای کیفی که دقیقا ست کفشهایم است

و سپاس که من هنوز عاشق رنگها و ست ها و زیبایی ها هستم!!!!


شکرگزاری

من همینجا اعلام میکنم که :

فردا روز جهانیه شکر گزاری هست..... (الکی مثلا من نامگذاری کردم)

همه بیاین برای چیزای کوچیک و بزرگ از خداوند شکر گزاری کنید و بنویسید تا یادمون نره....



پ ن 1 : شکرگزاری را از دوست جونم یاد گرفتم

پ ن 2 : چرا بعضی وقتا اینقدر حال آدم لحظه ای خوب و بد میشه؟

تولد مامان

امروز تولد مامانم هست

دیشب براش یه تولد سوپرایزی گرفتیم

خواهرم کیک و غذا پخت بود و منم کادو خریدم و یهو سوپرایزش کردیم

خیلی خوشحال شد

خدا سایه ی همه ی پدر و مادرا را بالای سر عزیزانشون نگه داره

هرکاری هم برای والدینمون بکنیم کمه

جبرانه زحماتشون نمیشه

اما

همیشه دعا کنید پدر و مادرتون سالم باشن.....

دوستم

دوستم پیشم بود

چقدر دوستها خوبن

بهم انرژی داد

از سرکار یک راست اومد پیشم

برام یه جعبه شیرینی هم آورده بود

خیلی شلوغ بودم

اما دست از کار برداشتم و نشستیم کنار هم و دست هم را گرفتیم و حرف زدیم

از هرگوشه ای

از هر جایی

از خیلی از آدما

این همون دوستم هست که یادمه قبلا هم در موردش گفته بودم اسمش للی هست.....

من توی دنیای واقعی به طور واقعی همین یه دوست را دارم

چقدر دایره دوستی هام محدوده ....

پست سوم امروز

سلام ظهرانه

خب میبینم که کلا هیچکی نیومده و بهم سر نزده

خب فدای سرتون

ناهارم را خوردم

نماز خوندم

برای شیفت بعدازظهر آماده شدم

کسی هم که نیست که براش چیزی بنویسم

پس میرم دنبال کارم

فعلا

پست دوم امروز

سلام

کل دیروز را مثل همیشه من و بابا سرکار بودیم.

داداش هم صبح زود میره سرکار بعدش هم کلاس داره و بعد شب میاد خونه

مامانم دیروز نوبت نگهداری از مامان بزرگ را داشت

یعنی دیروز از صبح زود هممون رفتیم بیرون و هیچکس خونه نبود

شب ساعت هشت و نیم همه با هم برمیگردیم خونه

با چه صحنه ای روبرو میشیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

از اداره گاز لطف کردن و جوری دم در خونه را کندن که امکان هیچگونه عبور و مروری نیست

انگار این خونه کلا غیر مسکونی هست

خب الان ما باید چیکار کنیم؟؟؟؟؟؟

من: بیل بیاریم همه خاکها را بریزیم سرجاش تا فردا بفهمن این کارشون خیلی زشت بوده!!!!!!!!!!!!!

بابا بیل آورد، خاکها را زد کنار - یه ذره رو هم نریخت توی اون چاله ها - گفت گناه دارن!!!!!!!!!!!


من خبیث

بابا مهربون

خخخخخخخخ

دوری و دوستی اصلا معنا نداره

سلام

امروز میخوام هی بیام پست بزارم

ساعت به ساعت

خلاصه اصلا دوری و دوستی معنا نداره

باید همه حاضری بزنین

همه بیاین حرف بزنین

خب شلوغم؟؟؟؟ خب باشم... امروز میخوام خیلی خیلی پست بزارم....

یک هدیه دیگر....

سلام

باز پنجشنبه ی من

باز روز من

باز یکی از روزهای ما

و باز تو که می آیی.....

خداوندا سپاس

بی نهایت آرامم.....