روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

درگیریهای روزمره

سلام

یکشنبه ها هم روزیه از روزهای خدا

امروزم رو به طراحی کارت سپری کردم

کارتهای خیلی خوشگل برای شب یلدا

این یکی از کارهایی که عمیقا دوستش دارم

vws8_photo_2015-12-06_15-14-36.jpg

اینم عکسش

شاید بد نباشه توضیح بدم که اینا سفارش یک مدرسه است و من برای اون مدرسه دارم اینا را آماده میکنم.....


هربار با نانا دعوا میکنیم و بعد آشتی میکنیم انگار دوباره از اول عاشقش میشم

این رو توی وبلاگ مبی جون هم خوندم و فهمیدم همه ی عاشقا همینطورین


از جسته و گریخته نوشتن خسته شدم

شاید یه طوری باید به این نوشته ها نظم بدم



پ ن 1 : روزهایی که بابا دفتر نیست انگار هیچی سرجای خودش نیست

پ ن 2 : دلم یه لیوان بزرگ دمنوش میخواد اما حالش را ندارم

پ ن 3 : خوابم میاد

پ ن 4 : انگار برای زندگی داداشم داره اتفاقای بزرگ و هیجان انگیز میفته و من هنوز باورم نمیشه

شنبه نوشت وسطای آذر

سلام

طبق معمول همه شنبه ها حسابی شلوغم

قورمه سبزی را خوردم

نمازم را خوندم

آماده دوباره شروع به کار کردنم



پ ن 1: دیروز جمعه خوبی بود اگر بدقلقی های نانا نبود

پ ن 2: دلم یه میدرینگ خیلی خوشگل میخواد (همون بند انگشتی خودمون )

پ ن 3 : خانوادگی داریم تلاش میکنیم که برای بهمن همه با هم بریم قشم

پ ن 4 : پارسال در چنین روزهایی پدرم سخت بیمار بود و امسال باید خیلی سپاسگزار خداوند باشیم

پ ن 5: احتمالا اگه معلم کلاس چهارم و پنجم دبستان از اینجا عبور کرد بهم خبر بده ، یه سری سوال در مورد علوم ازشون دارم

میوه کاج

سلام

پنجشنبه ها برای من شکل میوه ی کاجه

پیچیده

عجیب

دوست داشتنی و خاطره انگیز

پیاده رویم را انجام دادم

آب به میزان لازم خوردم

و از هشت صبح سرکار هستم

زیارت عاشورام را خوندم - یه تعدادی صلوات فرستادم و .....



پ ن 1 : خیلی ها ازم تشکر کردن بابت زحمات زیادی که برای مراسم بابابزرگ کشیدم ، اما من فکر میکنم در اینجور مواقع همه باید کمک کنن.... تازه مثلا من نوه ی بزرگتر بودم

پ ن 2 : من اگر هر روز هم نانا را ببینم ، وقتی که نیست دلتنگشم

پ ن 3 : اندازه دوتا عروسی رفتن لباس خریدم و لباس عوض کردم .... مراسم عزاداری هم دردسرهای خودش را داره...

پ ن 4 : اینقدر حلوا پختم که الان استاد حلوا پزیم

پ ن 5 : با مغز بادوم روزهای بینظیری میگذرونیم.... خیلی دلم میخواد بچه داشته باشم...

پ ن 6 : سعی کنید بچه های مجازی داشته باشید هرچند کوچولو کوچولو....


امروز چند شنبه است؟ چرا اینقدر سرمن شلوغه؟؟؟

سلام

حیفه ننویسم نانای عزیزم دیروز اومد بهم سر زد

کلی سختی راه را به جان خرید

در راه تصادف کرد

و خودش را به من رساند

در شرشر نگاهش خیس شدم

در میان گرمای آغوشش بهار شدم

شکوفه زدم و نزدیک نیم ساعت کنارم بود و رفت.....


پ ن 1: از دیروز وقتی بهش فکر میکنم فقط لبخند میزنم.

پ ن 2 : هنوز درگیر مراسم پدربزرگ هستیم و هیچ چیز مطلوب نیست

پ ن 3 : مادرم بی تابی میکند

پ ن 4 : اینقدر که این چند روز به لباس فکر کردم به هیچی فکر نکردم

پ ن 5 : من عاشق نانا هستم

پ ن 6 : شیرینی هایی که برایم آورده ای در کامم عسل میشود و من لبخند میزنم....

یادداشت

 من همیشه و هر روز برای نانا داخل سایت کلوب یادداشت مینوشتم

الان ماههاست هر روز این کار را میکنم

و تازه فهمیدم اون مدتهاست رمز اونجا را گم کرده و اصلا به اونجا سر نمیزنه

از این به بعد برای دل خودم

همه یادداشت ها را اینجا مینویسم

ادامه مطلب ...

گله از دوستای مجازی

آدم دوست رو برای روزهای شادی میخواد؟

دوست را برای روزهای غم میخواد؟

نه هیچکس نه در شادی های آدم واقعا شریک میشه و نه در غم های ما

من تصمیم دارم در نگاهم به دنیا تجدید نظر کنم

انگار من در دنیایی  غیر از دنیای بقیه زندگی میکنم

شاید هم به اینجا اعتیاد دارم

باید برم

باید کمی افکارم را رها تر کنم

باید از دوستی های مجازی دوری کنم

من خسته ام از دنیایی که داخلش هیچ دوست واقعی ندارم ....

سلام روز شنبه

سلام به همه دوستای گلم

خوبین

پدر بزرگم فوت شده

برای همین چند روزی کمرنگ شدم

الانم هنوز همونطوری که میدونید تا چند روز دیگه هم درگیر مراسم و این حرفا هستیم.....



پ ن 1 : چرا وقتی غصه های بزرگ دارم ، بیشتر دلم نانا را میخواد؟

پ ن2 : چرا نانا حس نمیکنه که من تو لحظه های بد خیلی خیلی بیشتر میخوامش؟

پ ن 3 : هنوز هم که هنوزه هیچ حرفی جز حرفهای نانا منو آروم نمیکنه

پ ن 4 : چقدر سخته کسی از ته دل زجه بزنه و بگه « دیگه بابا ندارم« ... مامان من دیگه بابا نداره.....

نامه شماره 10 - لطفا شما این نامه را نخونید




پ ن 1 : چاووشی داره میخونه : 

رفیقم کجایی ؟ دقیقا کجایی ؟ کجایی تو بی من ؟ تو بی من کجایی؟

یه دنیا غریبم ، کجایی عزیزم؟ نگو دل بریدی خدای نکرده...... بیا زخم هام را یه جوری رفو کن

پ ن 2 :  دردهای روحم چکیده میان شانه هام و دست و شانه هام درد میکنه

پ ن 3 : من روحیه ی خودم را خوب میشناسم، باید عاشق باشم تا بتونم زندگی کنم

پ ن 4 : دردی که منو نکشه حتما منو قوی تر میکنه....



ادامه مطلب ...

لعنت

جرم ما زن بودنه

به جرم زن بودن ، باید خیلی از نگاههای متجاوز را تحمل کنیم





پ ن 1 : اینقدر بدم اومده که نمیخوام حتی در موردش حرف بزنم

پ ن 2 : من وقتی کنار نانا هستم ، عاشقانه زن بودنم را دوست دارم

گزارش کامل غیبت

سلام

میدونم خیلی زیاد و بی دلیل نبودم

اما خب آدمیزاد است دیگر ، گاهی دلش میخواهد نباشد

اول بگم که بابا و مامان با خواهر کوچیکه و شوهرش و اون مغزبادوم خوشمزه رفتن مشهد....

الهی هرکی دلش میخواد زوده زود نصیبش بشه

خب از سه شنبه صبح که مامان اینا از خونه رفتن بیرون ، من و اونیکی خواهر و للی (دوست جونم) رفتیم دنبال خرید

یه عالمه خرید کردیم

برای خودم پالتو  (سرمه ای) - شلوار (سرمه ای) - شال (زرد) - چکمه (مشکی)  - کیف (زرد) خریدم

برای مامانم هم یک روسری خوشگل خریدم

برای مغز بادوم هم یک انگشتر

بعد ناهار اومدیم دفتر و  تا شب سه تایی حسابی خوش گذروندیم....


روز بعدش چهارشنبه

قرار شد نانا بیاد پیشم

یه عالمه آشپزی کردم و چیز میزای خوشمزه درست کردم

روز بی نظیری بود... عسل بود.... روز من بود

شبش هم با خواهر جون رفتیم ، هایپر نگین و یه عالمه خرید ، برای مغز بادوم هم یک سری عروسک اسمورفی خریدم


روز پنجشنبه

صبح اومدم دفتر و یه سرو سامانی به کارهام دادم

بعد ازظهر با خواهر جون و شوهرش قرار گذاشتیم و رفتیم میدان امام

آش رشته پخته بود و چای و ....


روز جمعه

خواهر جون من و داداش را برای ناهار دعوت کرد پیتزا

از صبح که بیدار شدم افتادم به جون خونه

بشور و بساب تا نزدیک ظهر

برای ظهر هم آماده شدیم و رفتیم  خوشگذرونی

بعدش هم اومدیم خونه و حسابی خوابیدیم و تا آخر شب با هم بودیم


روز شنبه

همش را دفتر بودم و حسابی کار کردم

للی هم از وقت ناهار اومد پبشم و حسابی حرف زدیم


روز یکشنبه

خواهر ناهار درست کرد و اومد پیشم

للی هم اومد

با هم ناهار خوردیم و حسابی دخترونه حرف زدیم

و آخر شب که مسافرامون برگشتن....


و من الان اینجام ، با یه عالمه خوشگذرونی...


پ ن 1 : همه روزهام عالی بود ، ولی روزهای بودن نانا برای من غیرقابل توصیف هستند....

پ ن 2 : چند روزه فقط دارم آهنگ یار - فرامز اصلانی را گوش میدم  ...

پ ن 3 : سوغاتیهای خوشگل خوشگل برام آوردن...

پ ن 4 : وقتی کسی برای گفتن یه شب بخیر بخاطر تو ، ساعتهای زیادی منتظر میمونه... یعنی خیییییییییلی دوستت داره......

پنجشنبه ای در خلسه شیرین

سلام

باید بیام خیلی چیزها تعریف کنم و خیلی حرفها را بنویسم

اما

امروز نه

امروز روزه منه

امروز در خلسه ی شیرینی غوطه ورم....


نامه شماره 9

سلام بهترین بهترین من

دیروز لحظه هایم را عسل کردی، وقتی فاصله و خستگی و بیماری را نادیده گرفتی و کیلومترها به خاطر من راه طی کردی....

عزیزترینم

کام وجودم را شیرین کردی وقتی که با آن لحن دلنشینت گفتی به فلانی گفته ام : « کنار عشقم بوده ام ....» 

چقدر ساده میشود کنار تو لبخند زد

چقدر ساده میشود با تو خوشبخت بود

چقدر آسان است از تو حرف زدن

چقدر لذت بخش است رقص دستهایم میان دستهای تو

چقدر دوست دارم ملودی خاص آوایت را

چقدر دوست دارم حالت انگشتهایت را

چقدر دوست دارم  نگاهت را

چقدر دوست دارم طرز تفکری را که مرا به خودم و تو را به من پیوند زده است

جقدر دوستت دارم

و چقدر از خداوند سپاسگزارم برای این عشق

چقدر آرامش در پس این دوست داشتن های ساده نهفته است

نفسهای امروزم را عمیق تر کشیدم که یادم نرود زندگی هنوز برایم جذابیت دارد

بیشتر به اطرافم نگاه کردم که فرصتهایم از دست نرود

و عاشق تر شدم چون تو هستی

چون خداوندی هست که فرصتهای ناب به دستم بدهد تا با موسیقی نفسهایت پای بکوبم و دست افشان به استقبال نفسهایت بیایم....

دوستت دارم

نازنین من

قلبم آرام و آسوده میتپد ....

دوشنبه هفته آخر آبان

سلام

امروز از صبح دارم به شدت سخت کوشی میکنم

تا جایی که الان هلاکم

از صبح ساعت نزدیک هفت که شروع کردم به کار کردن ، تا الان که ساعت نزدیک پنج و نیمه هنوز خاموش نشدم ....



پ ن 1 : یک گزارش کارآموزی بزرگ داشتم که در یک روز قول تحویل دادم و تمام شد

پ ن 2 : بابا و مامانم فردا عازم سفر هستند

پ ن 3 : یک نفر انسان ناشناس با یک تلفن ، یک کمک بزرگ بهم کرد.... کاری که چند سال پیش هم دو دفعه در دو زمان مختلف برام انجام شده بود.... ازش ممنونم    فقط این بار ازم در ازای کارش تقاضای پول کرده.....

پ ن 3 : من و نانا از این نبود بابا و مامان حسابی استفاده خواهیم کرد....

یکشنبه هفته آخر آبان

سلام

صبح بخیر

یک روز زیبای دیگه شروع شد



پ ن 1 : تبلتم از دیروز بازی درآورده... کاش فعلا چیزیش نشه

پ ن 2 : خودم هم نمی دونم دلم چی میخواد

تولدم مبارک

سلام

امروز روزه منه

ماله خوده خودم

من دختر پاییزم

دختر رنگهای گرم ، نارنجی و زرد و قهوه ای

من دختر شور و هیجان و احساسم

من با عشق زنده ام

ریشه های دلم توی زمین عشق روییده

درخت جانم از عشق آبیاری شده

من با عشق به دنیا اومدم و تا امروز بزرگترین ثروتم عشقم بوده

عاشقم

شکست خوردم

جوونیم را باختم

اما عشق در من روز به روز پررنگ تر شد

امروز با جرات میگم به شدت عاشق خداوندم!

عشق نانا منو به عشق خداوند نزدیک و نزدیک تر کرده و این یعنی یه هدیه آسمونی

عشق نانا هدیه ی خداوند به منه و من سپاسگزارم

امروز تولدم هست

امروز روزیه که به دنیا اومدم

میان اشک و لبخند پدرو مادری که عاشقم بودن ، هستن و امیدوارم تا همیشه سایشون بالای سرم باشه

امروز تولدمه

دیروز خواهرا و برادر و مادر و پدر و اون مغز بادوم کوچولو ، برام جشن گرفتن

هدیه بازی کردیم

کیک بریدیم

خندیدیم و تولدم را جشن کرفتیم

نانا تا امسال هیچ سالی تولده من یادش نبوده و هیچ هدیه ای هم تا حالا ازش نگرفتم

اما عاشق اینم که اون یادش باشه

که اون برام پیام بده

از صبح پیام از جاهای مختلف بهم رسیده

ولی دلم تبریک عاشقانه ی عشقم را میخواد

که هرچند هم یادش نیاد و تبریک نگه بازم عاشقشم و بازم دوستش دارم

تولدم مبارک.....


بعدا نوشت:

نشسته بودم که یهو پیک یک دسته گل نسبتا بزرگ با رزهای قرمز برام آورد

اصلا وقتی از در اومد داخل یهو بوی خوبش پیچید همه جای دفترم

للی را که میشناسید.... بهترین دوست من 

پنجشنبه مطلوب

سلام

رسیدیم به پنجشنبه ی عزیز .........

هورا

ساعت شش صبح بیدار شدم و همه کارهام را انجام دادم

ساعت هشت و چهل و پنج دقیقه بهش زنگ زدم که منتظرتم ....... کجایی؟

و ایشون.........

توی رختخواب ..... خواب تشریف داشتن هنوز......


بعله

ذوق و شوق تا این حد

ریلکس فرمودند:

میام

نگران نباش


توضیح نوشت: ما دوتا ماله دوتا شهر مختلف هستیم با فاصله ای معادل چهار ساعت.......

چهارشنبه هفته معکوس

سلام

امروز یک چهارشنبه کاملا معکوسه

فردا یکی از « روزهای ما» ست

شب جواب آزمایشها میاد

و بعدش هم نوبت دکتر و نشون دادن

کاش.....

فقط برامون دعا کنید....



پ ن 1 : از دل آرام ممنونم- چقدر تو خوبی دختر

پ ن2 : نمیدونم چرا انگشتام یخ زده

پ ن 3 : دلم چکمه و شلوار و دستکش و یک شال بی نظیر میخواد....

پ ن 3 : خیلی به تولدم نزدیک شدیم و هنوز هیچ حسی بهش ندارم



بعدا نوشت:

نه !!!!!!!!!!!! شادی نوشت: هورا ! تمام جوابها نشان دهنده ی اینه که آزمایش اولی جوابش غلط بوده !!! این آزمایش چهارم هست و همه چیز برعکس شد... همه چیز درست شد .... خدایا شکرت....

همه ی اون دلواپسی ها تمام شد..... خدایا شکرت


هرکی حوصله داره کمکم کنه تو نذر صلوات یه تعدادی از صلوات ها را کمکم بفرسته... 124 هزارتا صلوات نذر کردم... ممنونم


بعدا نوشت:

غمگین نوشت:

دکتر میگه به آزمایشگاه اول خیلی اطمینان خاص داره

باید آزمایش باز هم تکرار بشه

و این قصه همچنان ادامه داره

سه شنبه معکوس

سلام

اپیزود اول : روزها به نفس نفس افتادند و من خوشحالم

اپیزود دوم : لحظه های دلتنگی دارن تمام میشن ، من همیشه به دیدارت دلخوشم

اپیزود سوم : کاش جواب این آزمایش ها میومد و من از این همه درد و رنج درونی رهایی پیدا میکردم


هوای ابری و بارونیه

کاش هوای دلتون آفتابی باشه


ناهار ماکارونی داریم و من عاشق ماکارونیم ... سپاس خداوندا....


دلم میخواد کتاب « فرار از اردوگاه 14 « را دانلود کنم و بخونم ، اما هیچ جا فایلش را پیدا نمیکنم


خودم قاطی پاطیم که قاطی پاطی مینویسم


شما هم مثل من هستید ، وقتی خیلی خیلی زیاد کار دارم خوب و حسابی کار میکنم

حالا که یه ذره کار دارم ، فقط هوله میرم

سوپرایز خواهرانه

قصد داره منو سوپرایز کنه

یواشکی میره و یواشکی برمیگرده

اما وقتی خواهرانه ها خیلی قوی باشه من میفهمم.....


صبح زود بیدار شده تا ناهار ظهرشون را آماده کنه

بعد برام پی ام گذاشته که من میخوام صبح برم بیرون ، نگرانم نشو

بهش زنگ میزنم

میگم نمیخواد برای من هدیه بخری

من همین که بهترین خواهر دنیا را دارم به خودم می بالم

میخنده میگه : هدیه؟؟؟؟ واسه چی؟؟؟؟ نه !!!!!!!! میخوام برم برای خودم بگردم.....



پ ن 1 : من با خواهرانه هام زندگی میکنم....

پ ن 2 :وقتی نانا جلسه های پشت سر هم داره من کلافه میشم !!!!!!!!

پ ن 3 : کاش خدا به هممون رحم کنه

دوشنبه هفته معکوس

سلام

اونم یه سلام دوشنبه ای

این روزها چقدر زود زود میگذرن

چرا صبر نمیکنن من کارهام را انجام بدم بعد روز بعد بشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

امروز حالم معمولیه

فقط اینکه امروز ظهر باید برم خونه

آخه بعدازظهر مراسم پدر یکی از دوستام هست که درگذشته

و من یک هفته است که هیچکدوم از مراسمش را نرفتم

دیگه امروز باید هرجوری هست برم



پ ن 1 : تراویس چرا رمزی کرده   خب من نوشته هاش را دوست داشتم.

پ ن 2 : امروزم با یک عالمه گنجشک شیطون و بلا شروع شد

پ ن 3 : روزها را میشمارم