روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

خبر فوری

بازم سلام

یادتونه خانومه بهم زنگ زد یه خبری بهم داد....

یادتونه گفتم 50 هزار تومن براش ریختم چون بهش گفته بودم شیرینی بهت میدم.....

امروز زنگ زد به شدت عصبانی

میخواست منو بزنه

اگه دستش میرسید حسابم را میرسید

گفت من نظرم 500 هزارتومان بوده

500 هزاااااااااااااااااااااااار تومان برای یه تلفن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بهش گفتم : دختر خوب خب من که اول گفتم نظرت را بگو ، گفتی هر چی دلت میخواد، منم گفتم اندازه یه شیرینی....

گفت : شیرینی اینقدره؟؟؟؟؟؟؟؟

گفتم : یعنی شما شیرینی که میخرین میشه 500 هزار تومن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

والا ما شیرینی میخریم برای خونمون همون 50 تومن هم نمیشه .........

خلاصه که اینقدر عصبانی بود و دلش میخواست خیلی خیلی حساب من را برسه و منم بهش گفتم شما باید دقت کنی و اول نظرت را بگی.....

و این بود ماجرای شیرینی دادن من.............

یکشنبه ای دیگر

سلام

صبحتان مثل آفتاب زمستان دلچسب و خواستنی

خوبید؟

چند روز نوشتنم نمیومد

اصلا یعنی چی که آدم نوشتنش نیاد؟

صبح رفتم پیاده روی و بعدشم حسابی آب خوردم

الانم رسیدم دفتر و باید کارهام را مرتب کنم اماااااااااااااااا....................



پ ن 1 : چهلم بابا بزرگ تمام شد و مشکی هامون را درآوردیم.... آخیش... من عاشق رنگم

پ ن 2 : نانا اصلا عاشقی بلد نیست

پ ن 3 : للی توی بحرانه... خودش نمیفهمه... هرچی میگم هم فایده نداره.... رابطه ی غلط را پیگیری میکنه به شدت....

پ ن 4 : خواهرام سرما خوردن

پ ن 5 : داداشم پایان نامه اش را تحویل داد .... من را که رسما کشت تا تمام شد... راحت شدم

پ ن 6 : امروز پر از کلمه ام ... جمله ها در دلم می رقصند

چهارشنبه بعد از تعطیلی

سلام به عزیزای دل

خوبین؟

تعطیلی خوش گذشت

خدا را شکر برای من هم خوب بود و آروم

در حال بافتنی بودم.....

برای خودم شال و کلاه میبافم با همون کاموایی که گفتم بابا برام خریدن

hjdg_photo_2015-12-30_08-05-38.jpg


پ ن 1 : زمزمه های یه سفر پر از خرید و رنگ ... حتی اگه احتمالش خیلی کم باشه ، حال من را خوب میکنه

پ ن 2 : نانا میگه هر جا برین سفر منم میام

پ ن 3 : شاید فردا یکی از «روزهای ما » باشد....

پ ن 4 : هنوز با گوشم و مشکلاتش درگیرم... کاش میرفتم دکتر

پ ن 5 : للی در یک رابطه ی خیلی خیلی غلط قرار گرفته و من حسابی نگرانم (للی را که یادتان هست ... دوست صمیمی من)

دوشنبه ی قبل از تعطیلی

سلام

دیروز نوشتنم نمیومد...

پیرو همون ماجراهای پلیسی ، کارهای اداری داشتم و ... و بعدش همیشه یهو انرژیم تخلیه میشه و ....

یه نفر یه کاری را برام انجام داده بود

در واقع برای اون کاری نبود یه تلفن بهم زد و یه آدرس بهم داد

خب برای من کار خوبی بود چون اون آدرس را به سادگی نمیتونستم به دست بیارم

اما برای اون کار خاصی نبود فقط یه تلفن دو دقیقه ای

ازم خواست که بهش یه پولی در ازای این کار بدم

ازش خواستم بگه نظرش چقدر هست

اون نگفت

من خیلی خیلی بهش اصرار کردم

نگفت

من بهش گفتم در حد یه شیرینی میتونم بدم ... اگه راضی نیست من از اطلاعاتش استفاده نمیکنم

قبول کرد

امروز براش 50 تومان ریختم به حسابی که شماره اش را بهم داده بود

به نظرتون کم بهش ندادم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اطرافیانم نظرشون این بود که اون که کاری نکرده .... یه جعبه شیرینی هم میشه همین قدر.....

نمیدونم


دیروز را با این کارتها گذروندم

duh7_photo_2015-12-28_08-19-52.jpg


پ ن 1 : دارم با تمام قوا برای فرداهای بهتر تلاش میکنم....

پ ن 2 : سعی میکنم زمان حال را فدای فردا نکنم

پ ن 3 : شاید این هفته پنجشنبه تبدیل بشه به رنگ و نور و عشق....

پ ن 4 : جمعه مراسم چهلم پدربزرگمه.... چهل تا روز گذشت؟؟؟؟ چه سرمایی....

پ ن 5: دارم برای خودم کلاه میبافم و قشنگترین قسمتش اینه که پدر جانم برام کاموا خریده

پ ن 6: اینقدر روزهام سریع میگذرند که دیروز به داداشم گفتم احساس میکنم شبانه روزم شده 2 ساعت....

شنبه

سلام

روزتون بخیر و پر از شادی

پنجشنبه ی عزیز من ... لغو شد ... بخاطر برف و بارون و هوای بد

و کلی دپرس شدم....

با مغز بادوم رفتم بیرون بلکه حال و هوام عوض بشه....

جمعه ی آرومی بود

بالاخره بافتنی مغز بادوم را تمام کردم

wpwl_photo_2015-12-26_11-07-49.jpg


البته بعدش تصمیم گرفتم و دم پاچه شلوار را براش مچی گذاشتم که بچسبه به پاهاش

و دو تا دکمه کفشدوزک هم دوختم روی سینه اش

خیلی راضی نبودم اما بد هم نبود....

دسرهای خوشمزه درست کردم بازم عکس نگرفتم


پ ن 1 :هوای خیلی سرده

پ ن 2 : دیشب نصفه شب نمیدونم به چه دلیلی بخاری مون خاموش شده بود و من تا صبح یخ زدم

پ ن 3 : رنگ دلم را مکدر میکند ، حرفهای حتی بی غرضت گاهی....

یادداشت 3

لحظه های اول عاشقی

بوسه ها - لبخندها - دروغ ها - حکایت ها - اشک ها - قهرها و آشتی ها....

لحظه های ناب بودن

پیام ها

مکالمه ها

و دل تپیدن ها

چقدر خوب است امروز که نگاه میکنم

میبینم

در تب گرم تابستانی آن بهار

ما در تب هوس نبودیم و عاشق شدیم...

روز پلیسی

سلام

امروز یه روز وحشتناک،

جنجال انگیز

و بسیار پلیسی و اکشنی بود....

اما من خوبم...

هر دردی منو نکشه منو قوی تر میکنه

یلدایی که گذشت...

سلام

زمستان بر شمامبارک

الهی روزهای گرم و پر از عشقی را تجربه کنید

تجربه های نو

چیزهایی که تا حالا براتون آرزو و رویا بوده همه یک جا به حقیقت بپیونده....


دیشب شب خوبی بود

شکر خدا

دور هم بودیم

روی پرتغالها نقش انداختیم

zn5z_photo_2015-12-21_17-50-48.jpg


نقش های خوشگل

u3bd_photo_2015-12-21_17-50-55.jpg

اما دیگه یادم رفت از بقیه چیزها عکس بگیرم

امیدوارم یلدای شماها هم بی نظیر بوده باشه



پ ن 1 : به گونه ای متفاوت زمستان را شروع کنیم.

پ ن 2 : همیشه کسی هست که گوشه ای از خاطرمون را مکدر کنه... اما من سعی میکنم بخندم...

پ ن 3 : نانا در شب یلدام هیچ نقشی نداشت....

پ ن 4 : من عاشق رسم ها و سنت های زیبام...

پ ن 5 : نتونستم بافتنی مغز بادوم را برای دیشب تمام کنم

پ ن 6 : خواهرم برام عیدانه یه بلوز بنفش خریده بود.. من هنوز کنار مادرم سیاه میپوشم در غم پدرش....