روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

تزئینات باغچه


امروز خیلی حال کار کردن نداشتم

دلم ور رفتن به کاغذ و مقوا و رنگ میخواست



ما یه باغ داریم ... نمیشه بهش گفت باغ ... بیشتر یه باغچه ی کوچیکه

دلخوشی بابا و مامانه

چون عاشق سبزی کاشتن و این حرفا هستن

از اول بهار که میشه ، اونجا میشه پاتوق روزای جمعه

جای شماها خالی

هوای خوب و ...

من پارسال برای دلخوشی مغز بادوم با کاغذ رنگیهای مختلف چیز میزای خوشگل درست کردم

با هم دیگه وصلشون کردیم به درختا و داربستا و ... خلاصه همه جا را رنگی رنگی کردیم

اما خاصیت بهاره و بارون های ریز و تند و گه گاه

بعد از یه مدت این تزئینات زشت شده بودن 

بعدم که پاییز رسید و کاغذها را با خودش برد

امروز که حال کار نداشتم

به این فکر افتادم که اگه به جای کاغذ از چیزای پلاستیکی استفاده کنیم خراب نمیشن

نکته بعدی اینکه من یه عالمه طلقهای رنگی دارم که دور ریز هستن

بریده میشن و میرن توی زباله ها

امروز تمام این طلق های رنگی

تبدیل شدن به چیزای جینگل

برای آویزون شدن لابلای درختها....


gexq_photo_2016-02-18_02-21-11.jpg


البته این کار همچنان ادامه داره ....


بعدا نوشت:

از بعد از ظهر افتادم به جونه کاغذهای یک روی باطله... همه یک رو ها (یعنی یک طرف چاپ خورده یک طرف سالم) جدا کردم و به ترتیب کردم و برش زدم و همه را تبدیل کردم به دفترچه های کوچیک و بزرگ رنگی رنگی و خوشگل....

مغز بادوم برای خط خطی کردن عاشق این برگه هاس.... هم برامون نقاشی میکشه... هم نسخه مینویسه... هم شماره تلفن و هم آدرس... این شیطونک سواد دار بشه چی میشه



دوباره تر نوشت: نفهمیدم چی شد که این مطلب را حذف کردم ... ببخشید نظر دل آرام جون حذف شد....