روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

جور دیگر باید دید

سلام دوستای خوبم

انشاله که همتون خوب و شاد و سلامت باشید

اول از همه باید عذرخواهی کنم بابت اینهمه نبودن و دلواپس کردنتون

نتونستم پیام های مهربونیتون را بخونم هنوز... اما نزدیک به 100 تا پیام نشان مهربانی و دلهای بزرگ شماست

از راه دور دستای مهربونتون را میبوسم و امیدوارم چشمهای قشنگتون همیشه پر از نور باشه


قصه از اونجا شروع شد که شب سه شنبه خوابیدم و صبح چهارشنبه وقتی بیدار شدم چشمام تار میدید

نشستم لب تخت و پلک زدم ... یکی... دوتا... سه تا... و دنیام کلا تاریک شد...

یکی از چشم هام دیگه نمیدید و حس میکردم افتادم وسط یه حجم بزرگ از تاریکی... خیلی ترسیده بودم

نمیخوام حال بد اون لحظات را باهاتون به اشتراک بزارم

همراه بابا و مامان خودم را رسوندم کلینیک تخصصی چشم پارسیان ...

تا شب تمام آزمایشات و عکس ها و آنژیوی چشم انجام شد و چشم سالم بود

چشم سالمی که نمیدید

بعدش ارجاع شدم به کلنیک تخصصی مغز و اعصاب

برام ام آر آی نوشتند و یه تجویز تزریق کورتون با دوز بالا که روزانه 4 یا 5 ساعت طول میکشید

از سختی ها و دردها و غصه های اون روزها بهتره که هیچی ننویسم

اینکه چند تا دکتر رفتم و چه کارهایی انجام شد

جواب ام آر آی اومد و همه چیز خوب بود ولی هنوز چشم من نمیدید

دکتر بازم تجویز پالس تراپی کرد... و روز پنجم چند ساعت بعد از پالس تراپی یهو خیلی خیلی بد حال شدم

نفسم گرفت ، یهو با یه ورم شدید روبرو شدم ، و تمام تنم کهیر زد... در عرض یکی دو دقیقه از هوش رفتم و دیگه هیچی نفهمیدم

و این حساسیت شدید دارویی باعث شد که بستری بشم ...

روزهای سختی گذروندم

بعد از این حساسیت یهویی باز یه پروسه طولانی از انواع چک آپ ها شروع شد ...

و در نهایت تصمیم دکتر بر این شد که نیاز به استراحت دارم و هیچ دارویی مصرف نشه


حالا بهترم

کمی دیدم بهتره

هنوز تار میبینم ولی دیگه دنیام سیاه و تاریک نیست

اونقدر دوستام بهم لطف داشتند توی این قصه که نه تنها غصه نخوردم بلکه خیلی خیلی دلگرم تر هم شدم

فهمیدم چه دوستای بینظیر و مهربونی در اطرافم دارم

فهمیدم اونقدر آدمهای ارزشمند و دلسوزی در اطرافم هستند که هیچ غصه ای نمیتونه موندگار بشه...

دوستایی که پا به پام اومدن

دوستایی که توی پالس تراپی ها تنهام نزاشتن

دوستایی که جواب آزمایشها و ام آر آی منو به دکتر های مختلف نشون دادند و دلم را قرص کردند

دوستایی که با دلگرمی ها و دلسوزی ها و مراقبتهاشون واقعا دلم را به زندگی گرم کردند

و حالا بهترم ... اما هنوز نمیتونم به چشمم فشار بیارم

با گوشی هنوزم راحت نیستم و اگه الان دارم پست میزارم دلیلش این هست که اومدم دفترم برای کاری و برخودم واجب دونستم که به شماها خبر بدم

وگرنه با گوشی هنوز نمیتونم خیلی کار کنم




بعضی اتفاقها باید رخ بدن تا ما یاد بگیریم زندگی در لحظه ها را

هرلحظه غنیمت بزرگیه که باید ازش نهایت استفاده را برد

من الان خوب میدونم که حتی از نفس بعدی خودم مطمئن نباشم...




پ ن 1: از تک تک تون ممنونم

هنوز نمیتونم کامنتها را تایید کنم ... اما میدونم که مهربونی و لطفتون نهایت نداره


پ ن 2: نمیدونم به چه زبانی از دوستان خوبم تشکر کنم


پ ن 3: روزهای سخت میگذرن


پ ن 4: برمیگردم ... خیلی زود ... با حالی بینظیر

نظرات 59 + ارسال نظر
در بازوان شنبه 28 تیر 1399 ساعت 19:27

سلام تیلو تیلو جانم.
الهی که خیلی زود همه چیز درست بشه دوباره... الهی که سلامت باشی


سلام به روی ماهت
انشاله

❤️ شنبه 28 تیر 1399 ساعت 19:52

الهی شکر تیلو...
الهی شکر

چه اسم قشنگی داری شما.........

الی شنبه 28 تیر 1399 ساعت 19:59

نگرانت بودم دختر
خیلی مراقب خودت باش
زود خوب میشی عزیزم

ببخش نگرانت کردم الی جان
ممنونم
تو هم مراقب خودت باش
خیلی وقته ازت بیخبرم

لیلا شنبه 28 تیر 1399 ساعت 20:00

خدا رو شکر. انشاالله همیشه سلامت باشی خیلی نگرانت بودم. من لیلای جدید هستم. تازه کشفت کردم. بمون برامون

چقدر خوبه که اینهمه دوستای تازه دارم
تو هم بمون برام ... از بودنت خوشحالم

مونا شنبه 28 تیر 1399 ساعت 20:10 http://www.khepel-2008.blogfa.com

سلام عزیزم
خدا رو شکرکه بهتری
نمیدونی چقدر خوشحال شدم وقتی دیدم نوشتی و چقدر نگرانت بودم وقتی نبودی و چقدر دعا کردم که خوب بشی
امیدورام به بهترین شکل ممکن تو سریع ترین زمان کاملا سلامتت رو به دست بیاری وبرگردی و قویتر و شادتر از قبل هر روز بازم برامون از قشنگی ها بنویسی

سلام به روی ماهت
مرسی دوست خوبم
چقدر به دعاهای خوبتون نیاز دارم و چقدر دلخوشم به این دعاها

طیبه شنبه 28 تیر 1399 ساعت 20:53 http://almasezendegi.mihanblog

عزیزممممم
پالس تراپی رو من تجربه کردم
کورتون اشتها رو خیلی زیاد می کنه
دوز بالا که کلی ورم می کنه ، لپ ها خیلی بزرگ میشن
برای منی که خیلی لاغر بودم کورتون باعث شد خوشگل بشم

الان هم روزی یه دونه قرصش می خورم
من هم یه مدت نمی دیدم و از صبح تا شب نمره ی عینکم چندبار تغییر می کرد
اما معلوم شد به خاطر دیابت ناشی از کورتون با دوز بالا بوده و بعد از مدتی دریافت انسولین توسط متخصص غدد ، و کم کرذن به مرور کورتون بیناییم کاملا برگشت
تو ننویسی هم یکی مثل من می فهمه چقدر سختی کشیدی
ممنون که اومدی و نوشتی.باید قدردان وبلاگ نویس مهربونی مثل تو باشیم.
ایشالا بیای و از سلامتی کاملت بگی
می بوسمت

پالس تراپی برام تجربه خیلی سختی بود
بخصوص اون شوک و اون حساسیت دارویی خیلی خیلی عذاب آور بود
به شدت ورم کرده بودم اما برعکس کاملا اشتهام را از دست داده بودم و هیچی نمیتونستم بخورم
خدا را شکر که حالا خوبی
خدا را شکر که بیناییت برگشته
فقط کسی که تجربه کرده میدونه چقدر سخته... و امیدوارم هیچکس تجربه نکنه
متشکرم طیبه جان

فاخته شنبه 28 تیر 1399 ساعت 21:06

نمیدونی وقتی دیدم پست جدید گذاشتی چقدررر خوسحال شدم،حتی ندیدم عنوانش چیه،مهم این بود که هرچیزی هست جز ″دقیقه های بیجون″
ولی پست رو‌ که کامل خوندم خیلللی ناراحت شدم:(
ایشالله که خیلی زود زود حالت خوب میشه
قول میدم که کلییی دعا کنم برای خاله تیلوی مهربونم
خداروشکر که داریمت

ای جان من به دعاهای شما دلخوشم ... متشکرم
ببخشید اگه با پستم ناراحتتون کردم
انشاله که همیشه در کنار عزیزانتون به شادی روزگار بگذرونید

مامان فرشته های شیطپن شنبه 28 تیر 1399 ساعت 21:54

خدارو هزار بار شکر عزیزی تیلوی مهربون که اینقدر بنده خوبی هستی که سختی ها رو زیبا نوشتی خیلی دوستت دارم

منم خیلی وقتا ناشکر و ناسپاس میشم
ولی سعی میکنم زندگی را با نگاهی متفاوت نگاه کنم و سخت نگیرم

قلب من بدون نقاب شنبه 28 تیر 1399 ساعت 22:32 http://Daroneman.blog.ir

خداروشکر که بهتری
امیدوارم زودی خوب بشی
مرسی که برامون نوشتی

ممنونم
باید مینوشتم و ازتون انرژی میگرفتم

رهآ شنبه 28 تیر 1399 ساعت 23:01 http://Ra-ha.blog.ir

عزیزمممم
تیلوی رنگی رنگی و مهربون، خیلیییی زود خوب میشی و بازم صبح ها پست های پرانرژی می نویسی و با کلمه ها جادو میکنی.

منتظرتیم

ممنونم رها جان
انشاله که همه دوستان همیشه شاد و سلامت باشن به همچنین شما و عزیزانتون

لیلی۱ یکشنبه 29 تیر 1399 ساعت 00:11

گندم مهربانم در بدترین لحظات هرقدرررر بگم از دیدن پستت خوشحال شدم کم گفتم این مدت بازهرکس که تونستم خواستم خبری ازت بهم بده خدارو شکر که خوب شدی و خوبترم میشی عزیزم
شاد و سلامت باشی

لیلی مهربانم منم هرچی از مهربانی و معرفت تو بگم کم گفتم
چقدر خوبی دخترجان
ممنونم

صحرا یکشنبه 29 تیر 1399 ساعت 03:01 http://Sahra95.blogsky.com

نگرانت بودم گندم جان امیدوارم چشمت خوب بشه و بیناییت به روز اولش برگرده. واقعا آدم از حال یک دقیقه بعد خودش خبر نداره. مراقب خودت باش و بهتر که شدی حتما دنبال دکتری باش که بتونه جوابی برای این حالت داشته باشه. جایی میخوندم که گرفتگی سرخرگ یا سیاهرگ شبکیه با لخته ی خون میتونه علت نابینایی ناگهانی چشم باشه. مراقب خودت باش عزیزم. برات دعا می کنم

ببخش که نگرانت کردم
شما مراقب خودت و نی نی خوشگل باش
التهاب عصب بینایی در اثر ویروس هست و گویا شایع هست

مینو یکشنبه 29 تیر 1399 ساعت 07:34 http://minoog1382.blogfa

ایشالاایشالا...مامنتطرتیم.
امیدوارم خیلی زود،کامل سلامت شی دخترخوش قلب ورنگی رنگی

ممنونم عزیزدلم

مریم یکشنبه 29 تیر 1399 ساعت 07:48 http://navaney.blogfa.com

آآآآآآآآآآآآآآآآآخیشششششششششششششششش
خدا رو هزار مرتبه شکر و امیدوارم همیشه سالم باشی
سلامتی بزرگترین نعمتی هست که باید همیشه شکر گزارش باشیم
میدونم که خیلییییییی زووووود خوب میشی، تیلوی نازنینم
حسابی مواظب خودت باش

عزیزدلمی
متشکرم نازنینم
با انرژی خوبی که شماها بهم میدید حتما خیلی زود خوب میشم

خانمـــی یکشنبه 29 تیر 1399 ساعت 08:05 http://harfhaye-dele-khanomi.mihanblog.com/

انشاالله زود بیای اونم با حال خوب ... واقعا هیچکدوم از نفس بعدی خودمون مطمئن نیستیم ... خداروشکر بخیر گذشته

ممنونم عزیزم
چقدر خوشحال شدم وقتی دیدم خونه خریدی و خیالت راحت شد ... الحمدلله

پیشاگ یکشنبه 29 تیر 1399 ساعت 08:46

تیلووووو چرا عزیزم !!! چقدددد سخت گذشت
خیلییی خیلی مراقب خودت باش و اصلا به خودت فشار نیار
امیدوارم زوده زود حالت کاملا خوب شه و برگردی

اره خیلی بهم سخت گذشت ولی شکر خدا که گذشت
متشکرم عزیزدلم

mahtab یکشنبه 29 تیر 1399 ساعت 08:55

سلام تیلو
چه خوب که نوشتی
صد بار صفحه رو چک کردم این مدت که یه خبری ازت بشه.
خوشحالم که بهتری و با این روحیه خووووبی که داری ممطمئنم به زودی مشکلت برطرف می شه.
ما رو بی خبر نذار

سلام مهتاب جان
ممنونم از اینهمه محبت
چشم سعی خودم را میکنم

رسانا یکشنبه 29 تیر 1399 ساعت 09:27

سلام . خدارو شکر که خطری نبوده و انشا... خیلی زود مثل همیشه پرتوان و سلامت برمیگردی

سلام به روی ماهت
ممنونم

نیلپر یکشنبه 29 تیر 1399 ساعت 09:33

برایت آرزوی سلامتی دارم

ممنون

رابعه یکشنبه 29 تیر 1399 ساعت 09:38

فقط خدا رو شکر که نوشتین خیلی خوشحالم خیلی که از خودتون خبر دادین.

متشکرم رابعه جان
من در مقابل کسانی که اینهمه بهم محبت دارن وظیفه دارم

soly یکشنبه 29 تیر 1399 ساعت 09:42 http://www.soly61.blogsky.com

الهی که حال دلت ،چشمهای زیبات و وجود نازنینت از هر ناراحتی ؛دور باشه .دوستت دارم تیلوی من

ممنونم سولماز جان
مرسی نازنینم

نیلو2 یکشنبه 29 تیر 1399 ساعت 09:44

با سلام. خانم تیلوی عزیز
لحظات سختی رو گذروندید. خداروشکر دوباره اومدید.دعاگویتان هستم.

سلام به روی ماهت
متشکرم نیلوی نازنینم

زهرا یکشنبه 29 تیر 1399 ساعت 09:45

سلام بانوی مهربونم.من سه ماهه دارم شما را دنبال می‌کنم.براتون فقط بهترین ها را در کنار سلامتی آرزو دارم.مطمئنم خوبه خوب میشید

چقدر از داشتن دوستای خوبی مثل شما خوشحال میشم
ممنونم که منو دنبال میکنید

لاندا یکشنبه 29 تیر 1399 ساعت 09:49

عزیز دلم، تیلوی مهربون. خدا رو شکر که اوضاع رو به راه شده. خیلی نگرانت بودم این مدت. نگو واقعا یه اتفاقاتی افتاده.
بگردم چقدر سختی کشیدی این مدت. خدا رو شکر که دوستای خوبی داری و حواسشون بهت هست.
انشالله که خیلی خیلی زود همه چی روبراه میشه و چشمت خوب خوب میشه

ممنونم لاندای نازنینم

لیلا.م یکشنبه 29 تیر 1399 ساعت 10:06

خدا را شکر بابت حال خوبتون

خوب میشم ... خیلی زود ... هر روز بهتر... دارم تلاش میکنم

انه یکشنبه 29 تیر 1399 ساعت 10:24

اخ دختر چقد دلتنگت بودم امیدوارم زودتر بیای با خبرای خیلی خوب

ممنون عزیزدلم

انه یکشنبه 29 تیر 1399 ساعت 10:26

ااااا پس از صدقرن تونستم کامنت بذارم وقتی بعد اونهمه تلاش امروز با ناامیدی گفتم بذار یه بار دیگه تلاش کنم شاید بلاخره فرستاده شه و فرستاده شد...تیلوی خوش قلبم پسرخاله منم دقیقا این وضعیت براس پیش اومده و امروز ام ار ای داره کاش زودتر بیای و باسلامت کامل خیلی دوست دارم و بلاگ اسکای بی تو صفایی نداره

آنه نازنینم امیدوارم مشکل پسرخاله شما هم برطرف شده باشه

مینا یکشنبه 29 تیر 1399 ساعت 10:28

وااای تیلو جون خداروصدهزار مرتبه شکر که سالمی این مدت روزی چندین بار اومدم چک کردم وبلاگتو فکر هزار راه رفته ایشاالله خیلی زود چشمای قشنگتم خوب بشن حیفه کسی که دنیا انقد قشنگ میبینه جایی رو نبینه

خدا را شکر که هنوز فرصت دیدن دنیا بهم داده شده
واقعا از فکرش هم آدم دیوانه میشه ....
انشاله که همیشه چشماتون پر نور باشه

دل آرام یکشنبه 29 تیر 1399 ساعت 10:39

وای خدایا
من هر سری منتظر بودم بنویسی، می دیدم ننوشتی میگفتم ایشالا خیره، شاید رفتی سفر، بد به دلم نیارم.
اگه حجم کارت زیاده دستیار بگیر. چهار روز دیگه مدرسه ها باز میشه.
خیلی مواظب خودت باش. یه دختر اصفهونی بیشتر ندارم اینجا

دل آرام نازنینم ببخش که نگرانت کردم
تو این شرایط کرونایی که فکر نکنم اینقدر بی فکر باشم که برم سفر
ای جانم
چقدر مهربونی
البته که مامان دوتا فرشته بایدم مهربون باشه

امید یکشنبه 29 تیر 1399 ساعت 10:49

سلام خوشحالم که بهترید
یکی از همکارام تعریف می کرد یک چنین مشکلی برای یکی از اشناهاش پیدا شد همه نوع ازمایشی انجام داد ..... تا در نهایت متوجه شدند که عصب کشی بد یکی از دندونهای بالاییش باعث عفونت شده و دید یکی از چشماش را تقریبا از دست داد که بعد از کشیدن دندون و رفع عفونت مشکل چشمش حل شد

سلام دوست خوبم
ممنون از راهنماییتون
ولی مشکل چشم من التهاب عصب بینایی بود
التهابی که به احتمال زیاد ویروسی هست

آتشی برنگ اسمان یکشنبه 29 تیر 1399 ساعت 10:54

تمام این روزای نبودنت صفحه رو باز کردم و با غصه بستم
خدا رو شکر که بهتری امیدوارم دیگه همچین اتفاق وحشتناکی برات نیفته مهربونترین تیلو دنیااااا

آخ چقدر شرمنده ام که ناراحتتون کردم
متشکرم از اینهمه لطف و محبتتون
امیدوارم همه عزیزان سلامت و شاد باشن بخصوص شما مامان مهربون و دوست داشتنی

پریناز یکشنبه 29 تیر 1399 ساعت 11:37

الهی ..نازنین چی بهت گذشته .. زبانم قاصره واقعن فقط میتونم بگم افکار منفیو از خودت دور کن و انرژیهای خوب جهانو برای خودت جمع کن تا زود زود همون آدم شاد و پرانرژی قبلی بشی
برات سلامتی که جواهر داراییهاس آرزو دارم

ممنونم پریناز عزیزم
انشاله که همیشه شاد و سلامت باشی

هاله یکشنبه 29 تیر 1399 ساعت 11:53

خدا رو شکر به خیر گذشته تیلوجان ممنون که خبر دادی الهی به زودی زود با چشمانی پرنور برگردی و برامون بنویسی

متشکرم هاله جانم
خودمم نوشتن اینجا را خیلی خیلی دوست دارم

مهتا یکشنبه 29 تیر 1399 ساعت 11:59

خداروشکر که حالت خوبه خیلی نگرانت بودم

ممنون دوست خوبم
ببخشید که نگرانتون کردم

مهرناز یکشنبه 29 تیر 1399 ساعت 14:26

عزیزدلم
من همیشه پست های شما را می خوندم و ازش ارامش می گرفتم ولی هیچوقت کامنتی نگذاشته بودم. امیدوارم هر چه زودتر کاملا سلامتیتون را به دست بیاورید.

ممنون از کامنتتون
ممنونم که منو میخونی دوست خوبم

ترمه یکشنبه 29 تیر 1399 ساعت 14:31

سلام
خدا رو شکر که بهتر هستید
باید اعتراف کنم وقتی از وبلاگ دوستان فهمیدم عارضه پیش آمده مربوط به چشم هست، بسی خوشحال شدم که کرونا نگرفتید، شرمنده ام

سلام به روی ماهت
باورت نمیشه ولی توی اون روزهای سخت گاهی از خودم میپرسیدم اگه کرونا میگرفتم بهتر نبود؟؟؟؟
بازم شکر... راضی هستم به رضای پروردگار

بهار یکشنبه 29 تیر 1399 ساعت 15:49

سلام تیلوی مهربون و دوست داشتنی
خدارا شکر که بهترین.
به امید سلامتی کامل.

سلام به روی ماهت
متشکرم
انشاله

ندیمه حسام پور یکشنبه 29 تیر 1399 ساعت 17:38

امیدوارم زود بهتر بشید

متشکرم دوست خوبم

سعید یکشنبه 29 تیر 1399 ساعت 17:48 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموی خوبم
به خاطر این اتفاق خیلی متاسف شدم
امیدوارم هر چه زودتر حالت خوب بشه
مهم سلامتیته هر وقت که تونستی کامنتامو تایید کن

سلام پسرعموجان
متشکرم
ممنونم از درک بالاتون

گندم یکشنبه 29 تیر 1399 ساعت 18:10 http://40week.blogf.com

سلامت باشی

در کنار شما عزیزان

هدی دوشنبه 30 تیر 1399 ساعت 08:13

سلام عزیزم خدایا چه بر سرت اورده چه وحشتناک خیلی ناراحت شدم مشخص بود اتفاقی افتاده ولی هیچ راهی نداشتم بهت پیام بدم از خدا میخوام زود زود خوب بشی دوستم عزیز منی

سلام به روی ماهت
خدا را شکر که روزهای سخت گذشت
متشکرم از دعای خوبت

فاطمه دوشنبه 30 تیر 1399 ساعت 08:22

سلام بانو
انشالله بلا دور باشه

سلام به روی ماهت
متشکرم
به همچنین از شما و عزیزانتون

رسیدن دوشنبه 30 تیر 1399 ساعت 09:22

الهی همیشه سالم باشی .
برو اصلا هم کامنت ها رو نخون به خودت فشار نیار

الهی امین
مگه میشه اینهمه کامنت پر از مهربونی را نخوند؟

فریبا دوشنبه 30 تیر 1399 ساعت 09:52

خیلی خوشحالم که حالت بهتره الهی که سلامتی و خوشی همراهت باشه و دلت پرنور

ممنونم فریبا جانم
الهی که سلامتی و شادی همراه همیشه زندگی همه عزیزان باشه

سهیلا دوشنبه 30 تیر 1399 ساعت 10:37 http://Nanehadi.blogsky.com

خدا رو شکر.یه وبلاگ بود و یه تیلو.ان شالله به زودی مشکل برطرف میشه.

ای جانم متشکرم عزیزدلم

رویای ۵۸ دوشنبه 30 تیر 1399 ساعت 11:02

برات دعا می کنم عزیزم

مریم دوشنبه 30 تیر 1399 ساعت 12:03

سلام تیلوی مهربون
انشاا... خیلی خیلی زود خوب بشی،از صنیم قلبم از خدا میخوام همیشه سلامت و شادکام باشی

سلام مریم عزیزم
متشکرم
منم امیدوارم همیشه شاد و سلامت در کنار عزیزانتون روزگار بگذرونید

ستاره دوشنبه 30 تیر 1399 ساعت 12:49

تیلوی عزیز سلام
خداروشکر که اومدی
واقعا دلواپست بودم و خداروشکر که وضعیتت رو به بهبودی

سلام ستاره جان
ببخشید که دلواپستون کردم

نیلو2 دوشنبه 30 تیر 1399 ساعت 12:53

سلام دوست نادیده من( دیده سر)
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد

سلام نیلوی نازنینم
متشکرم
دیدن مهم نیست ماها اینجا کنار همدیگه زندگی میکنیم

نیوشا سه‌شنبه 31 تیر 1399 ساعت 00:05

سلام تیلو جان ، ایشالا که ‌زودتر سلامتیتونو رو بدست بیارید ، اینستاگرام خانم گلاره اسلامی که وگان هم هستن چند وقت پیش مشکلی ظاهرا شبیه مشکل شما پیدا کردن ،که به اسم بیماری خودایمنی هایلایت کردن ، فکر میکنم بد نیست یک نگاهی کنید و اگر خواستید هم میتونید ازشون سوال بپرسید ، امیدوارم که زودتر سلامتیتون رو بدست بیارید.

https://instagram.com/gelare_eslami?igshid=4mooxb1c7evn

سلام به روی ماهت
متشکرم از لطفت
سرزدم به پیچی که زحمت کشیدی و بهم دادی
بیماری ایشون فرق داشت و امیدوارم همه بیماران هرچه زودتر سلامتیشون را به دست بیارن
ممنونم از لطف و توجهت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد