روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزمره

سلام

روزتون خوش


صبح زودتر از هرروز دوش گرفتم

لقمه نان و پنیری که مامان برام گرفته بودند با ناهار ظهر و سالاد را گذاشتم داخل کیف مخصوصش

شیر و عسلم را سرکشیدم و راه افتادم

اول رفتم بانک و یه کاری را مرتب کردم

بعد برای کارهای بیمه تکمیلی مامان

باید سریع میامدم دفتر و یه سری پرینت از مدارک داداش میگرفتم برای بانک بعدی... انجام دادم

دفتر را مرتب کردم

کتری را گذاشتم و آبجوش را ریختم داخل فلاسک

و الان آماده ام برای یه روز شلوغ و پرهیجان



گلودرد شدید را به روی خودم نمیارم و بهش اهمیت نمیدم

آفت پای لثه ام را با آب و نمک شستم و بهش فکر نمیکنم

مشکلات و گریه های دیشب خواهر را میسپارم به خدا و ازش کمک میخوام

کمبودهای امروز حساب بانکی را به امید خدا حل خواهم کرد

و میدونم که دنیا همیشه بالا و پایین داره... پس لحظه ها را از دست نخواهم داد



پ ن 1: دیشب مامان رفتن برای پاشون دکتر و عمل قطعی شده... اما قرار شد صبر کنن تا بعد از زایمان خواهر

پ ن 2: با داداش حرف میزنم و خدا را شکر میکنم که دغدغه هاش اصلا شکل دغدغه های آدمهای اینجا نیست

پ ن 3: فردا تولد خواهر هست و هنوز هیچی نخریدم و هیچ ایده ای هم ندارم... دلم میخواست بهش یه تراریوم خوشگل هدیه بدم ... اما زمان برای گشتن و پیدا کردن ندارم

پ ن 4: دیروز من و آقای دکتر هر دو خیلی خسته و بهانه گیر بودیم... به محض اینکه همدیگه را دیدیم... تصمیم گرفتیم با یه لبخند شب بخیر بگیم و بهانه هامون را به فراموشی بسپاریم... به نظرم بهترین کاری بود که میشد کرد... الان هیچی از دلخوریها یادم نیست و با یادآوری اون حرکت لبخند میزنم


پ ن 5: 7 عزیز.... چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من بهت عادت دارم

نظرات 9 + ارسال نظر
رسیدن یکشنبه 11 شهریور 1397 ساعت 12:05

سلام تیله جانم . تیله عاشق و مهربون.
الهی هرچی رو که به خدا سپردی همه ش به بهترین شکل حل بشه .
خدا صبر و سلامتی به خواهرت بده .
نمیدونم چی بگم . امیدوارم حال دل خودت و عزیزانت خوش باشه

سلام عزیزم
هرچی را به خدا بسپاری درست میشه
نباید نگران باشیم

راحیل یکشنبه 11 شهریور 1397 ساعت 13:31

منم به خوندن هفت عادت دارم هی میرم با در بسته مواجه میشم

خیلی بده... منم دیروز تا حالا هزاربار به در بسته خوردم

راحیل یکشنبه 11 شهریور 1397 ساعت 13:44

منم به خوندن هفت عادت دارم هی میرم با در بسته مواجه میشم


خانم هفت بیا جوابگو باش

بهارشیراز یکشنبه 11 شهریور 1397 ساعت 14:26

منم به خوندن پست های پر انرژی تو عادت دارممممممم...
خوب باش همیشه و قشنگ تر مدیریت کن

شنیدنش هم به آدم انرژی میده
ممنون بهار بانو

گلشن یکشنبه 11 شهریور 1397 ساعت 15:04

چقدر تو خوبی، مثل همون شیر عسلی که میخوری هستی

واقعا؟
همچین تعریفی آدم را تا آسمون هفتم بالا میبره ها.... ممنننننننننووووون

گلشن یکشنبه 11 شهریور 1397 ساعت 17:08

حقیقت تلخه

منظورت را متوجه نمیشم
البته میدونم که حقیقت تلخه... حتی در شیرین ترین حالتش

رافائل یکشنبه 11 شهریور 1397 ساعت 18:46 http://raphaeletanha.blogsky.com

برای خواهری دعا میکنم. ان شاءالله عمل پای مامان هم با موفقیت انجام میشه و دیدن نوه ی جدید بهشون انرژی میده.
تیلو چه چیزی در گوشت بگم؟ تراریوم چیه؟
آخ که کادو خریدن چقدر سخته.

وای عروس خانم چقدر خوبه که دعاهای خوب میکنی
متشکرم
درگوشم بگو که دنیا هنوز جای قشنگیه برای زندگی
تراریوم باغ کوچک شیشه ای ... قر و اطوارای جدید زندگی های بی روح ما
کادو خریدن حس خوب هم داره

گلشن یکشنبه 11 شهریور 1397 ساعت 23:21

حقیقت اینه که تو واقعا خوبی مثل شیر عسل و باید این حقیقت تلخ رو بپذیری

واو
چه تشبیهای بینظیری
یادمه اولین باری که توجهم را جلب کردی همین تشبیهات بینظیرت بود
تشبیه هایی که گاهی هیچ جا پیدا نمیشن و مختص خودت هستند
و البته اسم زیبا و بی نظیرت

لاندا دوشنبه 12 شهریور 1397 ساعت 10:03 http://dailyevents.blogsky.com/

وای امان از آفت. من تو عمر 28 ساله م آفت بیشتر از یک روز نزده بودم ولی این دفعه دو سه هفته س درگیرشم! اونم کل دهانم!
واسه خواهرت دعا می کنم. تیلو بهتر نبود اگه زندگیش خوب نبوده بچه دار نمیشده؟ من بیش از همه دلم به اون بچه میسوزه خب
چه کار خوبی کردی که با یه لبخند کار رو تموم کردی و خوابیدی. گاهی باید مشکلات رو رها کرد کلا

من که والا نمیفهمم این آفت اصلا هست یا نه... درگیرشم خلاصه
والا قدیما اگه کسی میگفت ناخواسته بچه دار شده خیلی به نظرم مسخره و حرف دری وری میومد ولی واقعا ناخواسته و طی یه شرایط خاص و مسخره و پیچیده پیش اومد و اون دیگه دلش نیومد ازش بگذره... وگرنه این زندگی به مو رسیده و هرلحظه ممکنه پاره بشه
اونقدر دلم برای این بچه میسوزه که حد نداره
واقعا گاهی باید مشکلات را رها کرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد