روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

واگیر

سالهاست که اینستاگرام دارم

نمیدونم چند سال... اوایل با گوشی و بعدتر با تبلتی که خوب عکس نمیگرفت

اما حالا با این گوشی خیلی راحت تر و زیباتر

کلا زیاد اهل عکس بازی و ... نیستم

اما گاهی لحظه ای را در کنار جمله ای یا متنی ثبت میکنم

یک عادت دیرین در من است که عکس از خودم و چهره و قیافه و اینا نمیزارم

فالور های محدودی دارم و به طور محدودی هم فالو کرده ام ...

توی ایام عید یه روز دورهمی کوچولویی داشتیم با دختر دایی ها و دختر خاله و خاله ها و زن دایی

در این دور همی خاله مطرح کرد که من حتما آدرس اینستاگرام داداش و زن داداش را بهشون بدم

و من واقعا آدرس اینستاگرامشون را نداشتم

قبل تر (همان اوایل داشتن اینستاگرام)  یک بار مطرح کردم که اگر دوست دارد ... و گویا نداشت

بعد آنها مرا متهم کردند به اینکه نمیخواهم آدرس بدهم...

در این میان به یکباره مطرح کردند که اصلا چرا آدرس خودت را نمیدهی و ....

من دنیای مجازیم را برای خودم و دوستان مجازیم دوست دارم

خیلی دوست ندارم دنیای واقعی و مجازیم مخلوط شود...

اما به اصرار آنها... حالا تعدادی فالور کنجکاو دارم که با ذره بین مرا بررسی میکنند

پشت بندش تلفن میزنند و ...

در این میان دخترخاله ام حدود دو سالی هست که پیچ اینستا داشته و هرگز تا آن روزکذایی هیچ پست و عکسی نداشته

اما از آن روز به طرز عجیبی فعال شده

و به طرز عجیبی عکسهای شیک و مجلسی از رستوران و کافی شاپ و دوستانش میگذارد....

عجب اعجازهایی دارد این دنیای مجازی....

نظرات 11 + ارسال نظر
مریم دوشنبه 20 فروردین 1397 ساعت 12:32 http://rooyyesharghi.blogsky.com/

دنیای مجازی ما ادم ها رو دچار یه هیپنوتیزم عجیب و غریب کرده
همه اهل شعر و ادبیات و همه در حد اکسفورد مسلط به زبان و
همه مسلط به تحلیل مسائل سیاسی
مردم ایران شدن قورباغه فرانسوی قبل از این که بفهمن چی شده پخته میشن و میمیرن
ولی با شما موافقم تو همین دنیای مجازی گفتن از علائق جلوی چشم فک و فامیل خیلی ازار دهنده است اگه اونقدر نزدیک بودن که بی منت و با علاقه فالو میشدن
...

حرفاتون کاملا درسته
طوری پرفکت خودمون را در دنیای مجاز و عکسها نشون میدیم که گاهی باورش برای خودمون هم سخت میشه
البته قصه ی فک و فامیل و فالو کردنشون یه قصه ی دیگه س

هفت مین دوشنبه 20 فروردین 1397 ساعت 12:56 http://7min.blogsky.com

هوومممم...منم همینطورم ! و متاسفانه بقیه فکر میکنن چون لحظه های کافی شاپ رفتن یا کادو خریدن های هشت یا پشت فرمون بودن هامو در اینستاگرام به ثبت نمیرسونم یعنی ندارم ! خوشبخت نیستم ! خوشبختانه من عادت ندارم داشته هامو در چشم و حلق بقیه فرو کنم یا جار بزنم
از نظر من کار خیلی چیپ و بی هدفیه که بخوای بگی من اینو دارم من اینجا رفتم من اینو خوردم .

حالا بزار یه چیز جالب برات بگم
من اصلا زیاد اهل کافی شاپ و اینطور جاها نیستم که بخوام عکساش را هم منتشر کنم
منم هدفم از داشتن اینستا یادآوری به خودم و داشتن و پیدا کردن دوست هست... اینکه داشته هام را به رخ دیگران بکشم یا نداشته هام را بیشتر به خودم یادآوری کنم از نظرم بی معناست

والا یک دوستی میگفت ... من تا از غذاهایی که سفارش میدیم تو رستوران عکس نگیرم نمیزارم کسی دست به غذا بزنه... من که حیرونم...

رسیدن دوشنبه 20 فروردین 1397 ساعت 13:05

متاسفانه خود پست و همه کامنت های دوستان واقعیت تلخی ست . که باید کم کم یادبگیریم کمرنگش کنیم . غیرمستقیم این رفتار رو رد کنیم تا بیشتر پیش نریم و غرق نشیم

دقیقا همینطوریه
باید همه چیز را از خودمون شروع کنیم تا درست بشه

الی دوشنبه 20 فروردین 1397 ساعت 13:06 http://elhamsculptor.blogsky.com/

این یکی از دلایلی هست که عطای اینستا رو به لقایش بخشیدم چون فقط شده یه فضا برای نمایش و جسارتا عقده بازیه عده کثیری
قطعا عده قلیلی هم خوب استفاده میکنن اما... کلن تعدادشون کمه

کاملا موافقم
و احتمال اینکه همین روزها منم بیخیالش بشم گویا زیاده....

لیلی(غریبه اشنا) دوشنبه 20 فروردین 1397 ساعت 13:57

عزیزم خیلی دوس دارم اهنگ دنیای اینروزای من از داریوش رو برات بفرستم ولی نمیدونم میشه یانه
پس اگه داری از طرف من گوش بده

دنیای این روزای من، هم قد تن پوشم شده
اینقدر دورم از تو که، دنیا فراموشم شده
دنیای این روزای من، درگیر تنهایی شده
تنها مدارا می کنیم، دنیا عجب جایی شده
هرشب تو رویای خودم، آغوشتو تن می کنم
آینده ی این خونه رو، با شمع روشن می کنم
هرشب تو رویای خودم، آغوشتو تن می کنم،
آینده ی این خونه رو، با شمع روشن می کنم
در حسرت فردای تو، تقویمم و پر می کنم
هر روز این تنهایی رو فردا تصور می کنم
هم سنگ این روزای من، حتی شبم تاریک نیست
اینجا بجز دوری تو، چیزی به من نزدیک نیست
هرشب تو رویای خودم آغوشتو تن می کنم،
آینده ی این خونه رو با شمع روشن می کنم
هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن می کنم،
آینده ی این خونه رو با شمع روشن می کنم
دنیای این روزای من، هم قد تن پوشم شده،
اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده
دنیای این روزای من، درگیر تنهایی شده
تنها مدارا می کنیم، دنیا عجب جایی شده…


یک دنیا سپاس

لیلی دوشنبه 20 فروردین 1397 ساعت 17:20

چقدر روح لطیفی داری
کل وجودت عشقه
کاش قدر ترو بدونن
قلب:

ای جان
متشکرم
لطف دارین شما

نسترن سه‌شنبه 21 فروردین 1397 ساعت 01:09 http://www.saamed.blogfa.com

یکی از دلایلی که اینستا ندارم دوری از همین مسئله هاست.

خوب کاری میکنی خواهر من

رافائل سه‌شنبه 21 فروردین 1397 ساعت 07:36 http://raphaeletanha.blogsky.com

منم چندسالی هست که اینستاگرام دارم. پیجم هم عمومیه. اما در دوسال اخیر که تمام فامیل با کنکاش پیجم رو پیدا کردند واقعا از برخی برخوردها و کامنت ها و واکنشهاشون اذیت میشم. جالب اینه که من هیچ کدوم از فامیل رو فالو نکردم. حالا تصمیم گرفتم تک تک فامیل رو بلاک کنم و یا پیج رو غیر فعال کنم. خسته شدم از زیر ذره بین بودن. فقط از دست فامیل.

اخ اخ
راست گفتی
منم به این فکر کردم که یکی یکی بلاکشون کنم

بهار شیراز سه‌شنبه 21 فروردین 1397 ساعت 08:21

اینستای من جمع دوستانم هستند، خبری از فامیل نیست مگر یه زوج که اون هم خارج از کشور هستند...
دوستان رو عشق است...دوستانِ جان...خوبی دوست به این هست که انتخاب خودمون هستند، همفکر، همدل و ...
اینستا رو دوست دارم چون پل ارتباطی من و رفقایم هست

والا منم مایل بودم همین طور باشم
اما چه کنم که فامیل عزیز کنجکاو هستند... و به اصرار وارد شدند

نل سه‌شنبه 21 فروردین 1397 ساعت 11:01

یادمه یکبار از دختر داییم ادرس اینستاشو پرسیدم.خیلی قشنگ گفت که:ادرسمو نمیدم.چون توی فلان حوزه است و اصلا از خودم شخصی نمیزارم که بخام به کسی بدم و فامیل هم فالو ندارم و..... .
همینطور پشت بندش توضیح میداد که به چه علتی به من نمیخاد ادرس بدهو توجیح میکرد.
بهش گفتم: فلانی عزیز.توضیح نده.اتفاقا خوشم اومد گفتی نمیدم.حالا به هر دلیلی.اون به من ربطی نداره.خودت میدونی و برای تو محترمه.نیاز به توضیح به من نیست.از اینکه بپیچونی یا ادرس اشتباه بدی خیلی بهتره.مرسی.
اون که هنگ کرده بود....کسایی هم که توی جمع بودن هنگ کرده بودند! هم از جواب اون هم از جواب من!
من همون اولش هم ناراحت شدم.اما فقط ۱۵ثانیه طول کشید.چون حلاجی کردم دیدم.خب! اینستای اونه.حق اونه.به من چه؟!
و من از اونجا سه چیزیو یاد گرفتم:۱-به عقاید خودم احترام بزارم.۲-به عقاید دیگران احترام بزارم.۳-عقایدمو لازم نیست توجیح یا توضیح بدم.

چقده حرف زدم
مخلص کلام اینکه از هر ابزاری هر طور میلته استفاده کن.به بقیه ربطی نداره

چقدر خوب گفتی
چقدر خوب که جراتش را داشتی
و من اینقدر جرات نداشتم که الان نصف فک و فامیل دارن میبینن و اصلا خوشم نمیاد
احتمال خیلی خیلی زیاد این پیچ را بعد از اینهمه سال میبندم

نل چهارشنبه 22 فروردین 1397 ساعت 09:05

نه بابا.من جراتشو نداشتم.دخترداییم داشت بعد من اونجا ازش یاد گرفتم.
البته خب من مشکلی ندارم اینستامو کسی داشته باشه یا... برای همین به این برنخوردم که بخوام بگم:نه.نمیدم.

هاهاهاهاهاها
یادی خاطره افتادم.
پسره اومده بود خاستگاری.گفت: اگه اشکلی نداشته باشه بگم مامانم از مامانتون ادرس اینستاتون بگیرن!
من:نه.اشکال نداره.میخاین بنویسین الان‌من مشکلی ندارم.اسم و فامیلمه

هاهاهاهاهاهاهاها
در همین حد ضایع
(اخه با خودم گفتم نیم ساعت برا مامان هجی کنم.نیم ساعت مامان من برای مامان اون..والا
بعدش هم من چیزی برای مخفی و پاک و حذف ندارم.ولش کن..الان بگم.)
بعدش خودم پوووکیدم تیلو:خنده:
از اینکه چه ریلکس ایسنتامو گفتم.پسره چشمهاش گرد شده بود.
نه قری..نه نازی..نه ادایی..هیچی.اینستامو دادم بهش:کلافه
.خنده ام میگیره یادم میاد

خیلی کارت باحال بوده
منم کلی خندیدم
منم چیز خاصی توی اینستام ندارم
چیزی برای پنهان کردن هم ندارم
اما دوست نداشتم این دوتا دنیا با هم قاطی بشن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد