روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

پایان تعطیلات

سلام

روزگارتون بهاری

امیدوارم همه روزهاتون شیرین و خوشرنگ باشه



خیلی وقت نبودم

خیلی دیر اومدم

عذرخواهی میکنم


فعلا تیتر وار یه چیزایی مینویسم و بعدا به تفصیل براتون خواهم نوشت

حرفهای زیادی برای گفتن دارم



1- قرار مسافرت داشتیم و با یه حرف همه چیز ریخت بهم

بعد از یک روز جهنمی ... قرار شد بریم دوباره مسافرت

راه افتادیم و رفتیم و فرداش بهمون خبر دادن که مادربزرگِ مامان فوت شده

دوباره برگشتیم به سمت خونه



2- مراسم خاکسپاری و سوم را سپری کردیم و پدر دوباره ما را برد دنباله ی مسافرت

مامان ناراضی... مریض... اصرار از بابا... منم که کلا این وسط هرکی هرچی میگه باید بگم چشم....



3- مسافرت خوب و مفرحی بود ... لحظه های خوب زیادی داشت

بخصوص که مغز بادوم اینا هم بهمون پیوستن



4- خواهرم از چند روز به عید روزگار زندگیش بدتر و بدتر شد

روزگار سیاه را من به چشم خودم دیدم

و این روزگار سیاه هنوز هم ادامه داره

تمام عید را یک چشمش اشک بوده و یک چشمش خون

هنوزم قضیه ادامه داره

خدا خودش کمک کنه



5-مامان خیلی خیلی پادرد و کمر درد و دست دردشون شدید شده

نمیتونن برن برای مراقبت از مادربزرگ

خاله ها بهش فشار میارن و براش اجبار کردن رفتن را

پدر مخالفه اینهمه فشار به مامان هستن

نگران سلامتیشون هستن

و این تو خونه ی ما تبدیل شده به یک معضل بزرگ بدون راه حل



6- اینقدر روزهای این سال نو بهم سخت گذشته که احساس میکنم یک عمرهست که وارد 97 شدیم

لحظه های شاد داشتیم- لحظه های خوشی داشتیم

کلی کادو بازی و عیدی بازی کردیم... مهمون بازی کردیم... خوش گذروندیم

اما اینقدر لحظه های سخت و کشدار داشتیم که احساس میکنم چند ساله دارم همین چند روز را زندگی میکنم و تمام نمیشه....



7- کتاب خوندم - فیلم دیدم- تا جایی که میتونستم نوشتم و پاره کردم و نوشتم - و عکسهای خیلی قشنگی گرفتم



نظرات 12 + ارسال نظر
لیلا سه‌شنبه 14 فروردین 1397 ساعت 13:12

سلام چه خوب کردی نوشتی دلم تنگ شده بود

عزیزمی
چقدر مهربونی شما

نیما سه‌شنبه 14 فروردین 1397 ساعت 13:37 http://sunray.blogsky.com

سلام.مبارک.سفربخیر. در رابطه با تریکوتیلومانیایا اگه میخوریشون قبل از کندن بهشون فلفل تند بزن!

سلام
متشکرم
نمیخورمشون ... اما اگه فلفل بزنم احتمالا بیشتر میخورم چون خیلی مزه تند را دوست دارم

دل ارام سه‌شنبه 14 فروردین 1397 ساعت 13:45

سلام عزیزم
تسلیت میگم.
امیدوارم بقیه ی سال رو شاد باشی و بهت سخت نگذره
مامان رو پیگیری کن شاید رماتیسم باشه و با چندتا دارو و دکتر خوب و تشخیص خوب بهتر بشن

سلام مامان مهربون
متشکرم
ممنون از توصیه هات اما مشکل پای مامان چیز دیکه ای هست و در حال پیگیری هم هستیم

هفت مین سه‌شنبه 14 فروردین 1397 ساعت 14:06

خوشحالم که برگشتی و نوشتی تیلوی عزیزم :* سال جدید خوشگلت مبارک باشه و امیدوارم سال خوبی برات باشه .
شروع نود و هفت با تعطیلاتش زیاد برام دلچسب نبود . حتی خستم کرد و نگران و پر از استرس ... .
روز های سختی برام بود و گذشت و الانم ادامه داره ولی ملایم تر داره موستمو میکنه .

سلام خوشگلم
خودمم از کنار شماها بودن انرژی میگیرم
والا این سال یه طوری آغاز شد که منم نگرانم...
پوست منم کنده شده و ادامه داره...

mahee سه‌شنبه 14 فروردین 1397 ساعت 16:02

حرف از خواهرت که میشه قلبم درد میگیره..خدا کمکش کنه

الهی قلب مهربونت همیشه پر از شادی باشه
منم قلبم درد میگیره از فکر کردن بهش

اناهیتا سه‌شنبه 14 فروردین 1397 ساعت 17:56 http://khaterateman1369.blogsky.com/

سلام تیلو جانم .عیدت مبارک عزیزم انشالله مشکلات حل میشن هیچ مشکلى تا حالا همیشه نمونده روزهاى خوب تو راهن.تیلو جان چرا روزنوبت مامانت رو براى پرستارى از مادربزرگ رو پرستار نمیگیرید هم همکارى کردید هم مامان اذیت نمیشن

سلام دختر گل ... همه ایام و روزگارت مبارک
مشکلاتی هست پشت این قضیه که اصلا گفتنی و نوشتنی و شنیدنی نیست...
حالا انشاله یه فکری میکنیم

عاطفه چهارشنبه 15 فروردین 1397 ساعت 08:40

تیلو جان وقتی از خواهرت میگی قلبم مچاله میشه و ذخیره چون خودم چنین شرایطی داشتم خیلی واسش ناراحتم براش همیشه دعا میکنم. مشکلشون چیه؟

الهی هرگز شرایطتت مثل خواهرم نباشه و انشاله که روزهای خوبی را بگذرونی
الهی هیچکس روزهای بد را تجربه نکنه

رسیدن چهارشنبه 15 فروردین 1397 ساعت 11:20

سلام خوبی عزیزم. خیلی ناراحت شدم. چی بگم که توش موندم. تیلو مراقب سلامتیت باش . امیدوارم مشکل خواهرت حل بشه . چقدر بد که تو هم مثل من عید خوبی نداشتی. چقدر جمله ت پر مفهوم بود برام این جمله که گفتی انگار خیلی از عمر سال 97 میگذره. حیف و اسف و درد داره که آدم از اول سال به جایی برسه که چشم دیدن بقیه ش رو نداشته باشه . خدا کنه برعکس تفکرات مون پیش بیاد و بقیه ش بهتر از اولش باشه . خدا صبر بده و عاقبت به خیری

سلام به روی ماهت
معذرت که ناراحتت کردم
ببخشید تو رو خدا
کاش جملاتم را درک نمیکردی... کاش اینقدر تو خوشی ها غرق بودی که اصلا نمیفهمیدی عمر 97 چقدر بهم گرون اومده...
الهی خدا برای هممون خیر و سلامتی رقم بزنه

رسیدن چهارشنبه 15 فروردین 1397 ساعت 13:07

من لذت میبرم از اینکه بتونم تورو درک کنم و بفهمم حتی اگه درد و ناراحتی توش باشه .

من دوست دارم تو از لذت ها و شادی های زندگی شاد باشی و هیچ درد و غمی نداشته باشی

خاموش پنج‌شنبه 16 فروردین 1397 ساعت 08:13

سلام تیلو جان انشاله تمام مشکلاتت حل بشه و به هر چی دوست داری برسی عزیزم

ببخشید یه سوالی داشتم چرا اینجا اینقدر رسمی در مورد پدر و مادرت صحبت می کنی ؟ یعنی تو خونه هم همینجوری صحبت می کنید؛ منظورم اینه که میگی مامان پاهاشون درد میکنه
یا اینکه پدر گفتند ؛ یعنی منظورم اینه تو خونه هم بخواهی با برادر و خواهرت در مورد مامانت حرف بزنی همینجوری هستید؟

سلام خاموش جان
انشاله مشکلات همه به خوبی و شادی حل بشه
خب البته که در نوشتار کمی کلمات رسمی تر میشن... گاهی ناخواسته
اما در کل من همیشه و هرجا در مورد مامان و پدر همین طوری حرف میزنم
یعنی همیشه میگم مامان جان... یا پدرجان...

تیلو جان عزیزم تسلیت میگم خدا رحمت کنه مادر بزرگ رو
انشالله سختی ها کنار برن و سال نود و هفت برات بهترین سال باشه

سلام عزیزم
متشکرم
انشاله که برای هممون همینطوری باشه

سمیرا جمعه 17 فروردین 1397 ساعت 18:44

سال نوت مبارک تیلو جان انشالا امسال سال خیلی بهتر ی باشه عزیزم

سال نو و ایام شما هم مبارک و شاد
انشاله برای همه همینطور باشه عزیزدلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد