روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

کارهای خاک برسری

سلام مجدد

من توی دفتر نشستم و دارم کار میکنم

این کوچه هم نسبتا کوچه پر تردد و پر رفت و آمدی هست

چند روزی نبودم و باید تند تند به کارهای روزمره برسم

صدای بلند حرف زدن توجهم را جلب میکنه

دو نفر داخل یک پراید با صدای خیلی خیلی بلند دارن حرف میزنن

(فکر کنید الان زمستون هست و درها کاملا بسته... اونا هم در و پنجره ماشینشون بسته است ولی چقدر بلند بلند حرف میزنن که صداشون تا داخل دفتر من میاد)

اول فکر میکنم شاید دارن دعوا میکنن

برای همین توجهم جلب میشه... بهتر که نگاه میکنم میبنم دارن میخندن

پس بیخیال میشم و میرم دنبال کارم

اما در زمینه صدای هر دوشون را میشنوم (فقط صدا ، نه حرفاشون... اما اگه کسی داخل کوچه باشه دقیقا میتونه متوجه بشه)

یه کمی زمان میگذره چشمم میفته بهشون دارن شوخی های زیادی میکنن و تو یه وجب پراید با هم کتک کاری میکنن و میخندن

چند دقیقه بعدتر میبینم که خانوم روسریش را هم برداشته و پالتوش را هم در آورده....

چند دقیقه بعدتر...



یعنی واقعا کوچه به این شلوغی جای این کارهاست... جلوی چشم یه عالمه آدم...

خب من دارم دقیقا میبینم

خیلی وحشتناکه به خدا



پ  ن 1 : جالب ترین قسمتش هم این هست که الان حدود دو ساعت و نیم هست که هنوز بیخیال هم نشدن



نظرات 19 + ارسال نظر
امیر شنبه 7 اسفند 1395 ساعت 10:48

نمیدونم شنیدن میگن مثل کبک سرشو کرده زیر برف ...
اینا اینقدر مشغولند که گذر زمان و مکان هم یادشون رفته ...
نمیدونم والا باید تاسف خورد به حال اینا که اگه حرمت و حیا ندارن لااقل مراقب نیستند که چند نفر دیگه را هم مبتلا نکنند و بقول معروف چشمم دید و دلم خواست پیش نیاد

اینقدر بی حیایی و بی شرمی زیاد شده که در روز روشن و در کوچه و بازار این همه ....

والا من نمیفهمم چرا دیگه بی خیال نمیشن...

حامد شنبه 7 اسفند 1395 ساعت 11:34 http://hamed-92.mihanblog.com/

سلام و صبحتون بخیر تیلو خانوم و معذرت به خاطر پستم که ناراحتتون کرد اول صبحی
یه واقعیتهایی هست که باید نوشته بشه

ممنون از تبریک

سلام
همه روزتون بخیر
واقعیت های تلخ هم جزئی از زندگیمون هستند
اتفاقا خوبه مینویسد و یادمون نمیره

حامد شنبه 7 اسفند 1395 ساعت 11:37 http://hamed-92.mihanblog.com/

از این ماشینا زیاده تو کوچه ها
فقط باید موقع نزدیک شدن یه یاااااااااااا الله بگی شاید یه خورده جمع و جور کنن قضیه رو

منم یه جاهای دنج یه همچین چیزی دیده بودم
اما تو روز روشن و وسط این کوچه ی پر تردد....
یالله را یادم نبود
البته هنوز تشریف دارن

هدی شنبه 7 اسفند 1395 ساعت 12:04

سلا خوبی تیلو جان روزت پر از برکت و شادی

سلام عزیزم
متشکرم

اناهیتا شنبه 7 اسفند 1395 ساعت 12:39 http://khaterateman1369.blogsky.com/

چه پشتکاری دارن تیلو جان

وای اره
فکرش را بکن
هنوزم هستن... اما آروم شدن
دیگه صداشون نمیاد

حامد شنبه 7 اسفند 1395 ساعت 12:53 http://hamed-92.mihanblog.com/

همه ی دوستای وبلاگی همسایه ی هم هستن
همچنین شما که همسایه ی نازنینی هستین

ما کی منتظر چادر گلی و آش باشیم



اش وبلاگی هم که خوردن داره

نفس1 شنبه 7 اسفند 1395 ساعت 14:09 http://nafas1367.blogsky.com/

اینا دیگه کین؟؟
دوساعت دارن چکار میکن...؟؟؟ماشالله بهشون..
بی حیان..

از دو ساعت و سه ساعت گذشت
و همچنان ادامه داشت...

بهار شیراز شنبه 7 اسفند 1395 ساعت 14:20

ها ها ها ... بزار خوش باشن ... شاید آب شنگولی چیزی خوردن حالیشون نیست...
من باشم خنده ام میگیره

نمیدونم چی خوردن
خنده ام نمیگرفت
از اینکه میدیدم بچه های جوان رد میشن و نگاه میکنن یه طوری میشدم

حامد شنبه 7 اسفند 1395 ساعت 16:19 http://hamed-92.mihanblog.com/

یکی میخواد بگه خوشبحال تیلو خانوم
شما دیگه چرا اینو میگین


آقا پخش زنده تموم شد یا ادامه داره

نخیر
حسادت منو برانگیختی

یک ساعتی هست که تمام شده
فکر کنم گرسنه شدن رفتن ناهار

حامد شنبه 7 اسفند 1395 ساعت 16:32 http://hamed-92.mihanblog.com/

عاشقانه های شما و آقای دکتر که بیشتر حسادت داره


من که عاشقانه نمینویسم
از این به بعد یه کاری میکنم هر روز حسودیت بشه

حامد شنبه 7 اسفند 1395 ساعت 16:56

این تاثیر صحنه های ۱۸+ امروز بوده که دیدینا


من میگم این کارا را نباید تو کوچه خیابان انجام بدن
من میگم تاثیر بد داره
کو گوش شنوا

اواااااا خاک به سرم

با این همه سرو صداااااتو شلوغی
اه

اخه یعنی ....
چی بگم خواهر
اولش که من واقعا فکر کردم دارن دعوا میکنن با این صدای خیلی خیلی بلند

بانو میم شنبه 7 اسفند 1395 ساعت 19:27


من دیگه حرفی ندارم

ما هم به همچنین

نل شنبه 7 اسفند 1395 ساعت 23:16

حالا چرا جو میدین؟دو پنگوین عاشق داشتم باهم حرف میزدن...
چون دستشون کوتاهه و بهم نمیرسه مجبور بودن آزادتر لباس بپوشن و تماس بیشتری داشته باشن و...... .
اخه این جوها چیه میدی دختر؟ از تو‌بعیده!
اصن دفتر مگه جای کار کردنه؟اونم کنار خیابون و ماشین ک دوتا پنگوین عاشق داخلشن؟
شما بدجایی کار میکردی و گرنه اونها مشکلی نداشتن
واقعا خجالت نمیکشی ک توی دفتر کاااارمیکردی؟؟؟ دفتر جای کار کردنه؟؟؟
اصن فتوا اومده ک دفتری ک کنار ماشین عاشقانه باشه.کارکردن داخلش حرااامه.حرااام


پنگوئن عاشق واقعا خوب بود.... کلی خندیدم
راست میگی والا از من بعیده کاش تعارف زده بودم تو قسمت پشتی دفتر ما کمی بیشتر بهشون خوش میگذشت...

وای
چطور من دیروز به شما مراجعه نکردم شیخنا ... چطور تن دادم به کار حرام

مامان نجمه سادات شنبه 7 اسفند 1395 ساعت 23:35

وا....



هروز میام و میخونم



ولی اینکی دیگه واغعن شورشو دراورده


لنتی

خوبه بعضیا میان شورش را در میارن که شما یه چی بگی منو خوشحال کنی

گیلاس سرخ یکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت 00:40

خدا عاقبت آخرتمون رو بخیر کنه.

الهی آمین

mahee یکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت 10:48

از بی مکانیه!
در دفترو باز میکردی می اومدن بالا، زودم تموم میشد کارشون!

عزیززززززززززززززززم
متشکرم از این درک بالای شما
البته در قضیه بی مکانی میشه به جاهای خلوت ترم فکر کردا... یه کوچه پس کوچه ای.... یه جای دنجی.... یه مکان بی ترددی....

خاله ریزه دوشنبه 9 اسفند 1395 ساعت 12:39 http://yaddashte-yek-zan.blogfa.com/

وووووییی
خدا شفاشون بده. اینا همه ناشی از مریضی میشه.


چه مریضی ای ؟
خیلی خیلی بیخیال بودن... اما مریض به نظرم نیومدن

خاله ریزه سه‌شنبه 10 اسفند 1395 ساعت 16:00 http://yaddashte-yek-zan.blogfa.com/

مریض جنسی دیگه عزیزم :))) وگرنه خیابون پر رفت و آمد آخه جای این کاراست


باورت نمیشه تازه با چه شور و هیجانی... اوه اوه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد