روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روز بعد از دوست بازی

سلام

روزتون بخیر

امیدوارم بهترینها در انتظارتون باشه

دیروز صبح اول وقت عموجان اومدن بهم سرزدن و کلی حرف زدیم و خندیدیم

دو ساعت کار کردم که یهو دیدم یکی از دوستان دبیرستان که دقیقا 20 سال بود ندیده بودمش از در وارد شد

خب مشخصه که نزدیک 2 ساعت هم با ایشون حرف زدیم و گفتیم و شنیدیم

رسیدیم به وقت ناهار هرچی اصرار کردم سارا پیشم نموند و رفت

جای شما خالی ناهار را خورده و نخورده پریدم که کارهای عقب مونده را مرتب کنم

نزدیک سه ساعت کار کردم و دیدم که به به .... للی از در وارد شد...

و اینچنین بود که دیروز حسابی از برنامه هام عقب موندم

پست ایده ها را هم تکمیل نکردم



پ ن 1: از مدل کارتهای شب یلدا خیلی خیلی استقبال شد و من یه عالمه ازش سفارش گرفتم

پ ن 2 : از زندگی پر از قسط و بدهکاری متنفرم... انگار صبحها اول اونا بیدار میشن بعد من

پ ن 3 : زندگی شما هم مثل زندگیه من روی دور تند هست؟

نظرات 6 + ارسال نظر
امیر سه‌شنبه 23 آذر 1395 ساعت 10:09

سلام
صبح وقتی عمو جان با شوخی و خنده هاش ترا پر از انرژی کنه و بعد از اون هم دوست بیست سال پیش را ببنی و از همه مهمتر للی بیاد انرژی به اندازه 24 ساعت کار مفید ذخیره شده و مواظب باش این همه انرژی فاسد و تاریخ مصرفش تمام نشه . زندگی شما رو دور تند است و زندگی من رو دور کند اینقدر کند که 24 ساعت برام 48 ساعت میشه ... برا تو بصورت افراط میگذره و برا من تفریطی .

امروز صبح اول وقت یه دوست عزیزی چنان با ارپی جی منو هدف قرار داد که هنوز گیج و مات و منگم .
خدا بخیر کنه تا عصر
شب ها همش کابوس می بینم . خواب افرادی که چند سال پیش فوت شده اند و من با اونا مراوده دارم . یک و شب و دو شب و سه شب نیست گاهی در طول هفته ادامه داره شاید منم مرده ام و خودم حس نمی کنم . شاید منم راهی باشم و ره توشه ای بخوام برا اونا ببرم . گاهی بیخوابی های طولانی سر وقتم میاد. سردرد های افغانی میگیرم که دوست دارم کله ام را بکوبم به دیوار و خلاص بشم . هر چه سعی می کنم بیخیال افکار و اوضاع باشم در شب که کنترل از دست من خارج میشه این افکار ساز ناکوک میزنه ....

دعا کن زودتر برم
من اینجا بس دلم تنگ است
هر سازی می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است....

سلام به روی ماهت
کاش کمی بیشتر به خودت میرسدی... به مهربونیات... کاش دلت برای لحظه هایی که بی عشق میگذرن میسوخت و نمیزاشتی زندگی ساده از دست بره...
من از مهربونی واقعی قلبت خبر دارم و نمیدونم چرا با اینهمه مهربونی روزهات را به تنهایی میگذرونی

دخترشیرازی سه‌شنبه 23 آذر 1395 ساعت 11:23

سلام تیلوی عزیز و مهربون


سلام

دخترشیرازی سه‌شنبه 23 آذر 1395 ساعت 12:01

خوبی عزیز دلم؟
چالش؟
آقای برادر دکتر؟
آۀقای خان داداش؟
(((مادر؟)))
و بقیه خوبن؟

الهی فدای اون حواس جمع و مهربونیات بشم من
چالش در حالت نسبتا خوب...
اقای دکتر دیشب دعوا در حد بزن بکش و بعد عشق و لاو و قلبایی که در فضا پرواز میکردن
آقای داداش در حال خرید سوغاتی
مادر بهتر... اما نه کاملا خوب
بقیه سلام دارن و دعا گو هستند

امیر سه‌شنبه 23 آذر 1395 ساعت 14:01

فعلا خدا نگهدار و مراقب خودتان باشید

از دستم ناراحت شدین
دیگه باهام حرف نزدین

امیر سه‌شنبه 23 آذر 1395 ساعت 21:25

دوست هرگز دوستش را فراموش نمی کنه ؟ چرا باید ناراحت بشم تو هر حرفی به من گفتی همه از روی دلسوزی و مهربونی بود . اینقدر توان درک دارم که بدونم کدام حرف از روی دلسوزی است و کدوم نیست . اینو بدون اگه از کسی هم ناراحت بشم هیچ وقت ناراحتی من از یک ربع بیست دقیقه فراتر نمیره و بعد از اون عین قبلش هستم . تو که همه حرفات درست و برای بهتر شدن من بود چرا باید ناراحت و یا حتی دلخور بشم ؟ دستت را هم می بوسم بخاطر دلسوزی هایت ...

چون کار و مشغله ات زیاد بود مزاحم نشدم و گرنه ....


خودتون گل هستید و گل برای گل بردن خطاست... اما چیزی جز گل هم برای تقدیم پیدا نکردم

امیر سه‌شنبه 23 آذر 1395 ساعت 21:37

حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم
آخ ... تا می بینمت یک جور دیگر می شوم

با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند
یاسم و باران که می بارد معطر می شوم

در لباس آبی از من بیشتر دل می بری
آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم

آنقدر ها مرد هستم تا بمانم پای تو
می توانم مایه ی گهگاه دلگرمی شوم

میل - میل توست اما بی تو باور کن که من
در هجوم باد های سرد پرپر می شو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد