روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

اسم این کار چیه؟

سلام

صبح بخیر

شنبه را با انرژی های رنگی رنگی و پر از حس و حال شروع کنید

مبادا صبح شنبه خمیازه بکشید و به صورت چمباتمه به استقبال روز برید....


صبح اول وقت یه کار بانکی داشتم

اول وقتش یه کمی کش اومد و رسید به ساعت هشت... وای دیرم شده بود

بانک مذکور خیلی بزرگ هست و در جای شلوغ... منم به سختی ماشین را به گوشه ای جا دادم و تا بانک را دویدم و وارد شدم یه شماره گرفتم یا خداااااااااااااااااااااااااااا... دوازده نفر جلوی من بودند...

تازه تو بانک به اون بزرگی ... با اونهمه کارمند... فقط دوتا باجه در حال راه انداختن مشتریا بودن... مردد شدم

بمونم... برم... وسط بانک ایستاده بودم و به برگه نوبت نگاه میکردم که یهو یکی از آقایون از اون ور باجه به من گفت : خانوم بفرمایید باجه 4 تا کارتون را راه بندازم... من اول هاج و واج به دور و برم نگاه کردم ببینم با منه؟؟؟؟؟

در یک لحظه نوبت را هل دادم تو جیب پالتوم و با یک لبخند به پهنای صورت پریدم باجه 4.....


باورتون نمیشه که حتی سه دقیقه هم معطل نشدم


اینگونه است که امدادهای غیبی در یک قدمی ما هستند....

هورا

هورا

هورا



پ ن 1 : دیروز روز خوبی بود

پ ن 2 : باور نمیکنید که خدای  نمازهای جعفر طیار چقدر زود گره از مشکلات لاینحل باز میکنه...

پ ن 3 : تمام دیروز در حالی که وسط جمع خانواده نشسته بودم و از شلوغی و سرصدای اطرافم لذت میبردم در حال انجام تایپهای بینهایت زیادم بودم


نظرات 19 + ارسال نظر
امیر شنبه 20 آذر 1395 ساعت 09:41

صبح شنبه است و اولین روز کاری اگر سر حال باشی تا آخر هفته قبراقی و اگر....

به هر حال خدا ارحم الراحمین است و میدونه چطوری حال بده به بنده اش یا چگونه حال گیری کنه ....

حالا که خدا حال داده بهت تو هم به اولین مشتری که بیاد خوش اخلاق تر از همیشه باش و کاری کن که اون هم با اولین فردی که باهاش روبرو میشه بهتر از همیشه باشه و اگه این شکلی پیش بره خیلی ها امروز خوشحال تر از همیشه میشوند.

نماز همه اش مشکل گشاست ولی من نماز عامو جعفر را تا حالا نخونده ام و طرز خواندش را هم بلد نیستم ...

مشکل گشای من آقا ابوالفضل است که خیلی مریدش هستم و همه جوره نوکری اش را را به جان خریدارم و محرم اسرار و مشکل گشا و بابالحوائج همه و از جمله من هست. بارها مشکلم را حل نموده است .

گاهی سر و صدا و حتی شلوغی هم انرژی میده و گاهی هم صدای وز وز بال زنبور کوچکی آرامش را به میزنه

خدا را شکر که بهت خوش گذشت و خوشحالی از این تعطیلات آخر هفته

این کامنت یک دنیا حرف در ذهن من ایجاد کرد که اصلا وقت نوشتنش را ندارم ... باشد تا سر صبر حرف بزنیم

بهار شیراز شنبه 20 آذر 1395 ساعت 10:01

و خدایی که در همین نزدیکی ست... کاملاً می فهمم چی میگی
از اینکه در اوج ناباوری معجزه ای از راه میرسد


واقعا خدا به ما خیلی نزدیکه

mahee شنبه 20 آذر 1395 ساعت 10:09

چقدر ذوق مرگ شدیا

امیر شنبه 20 آذر 1395 ساعت 10:28

خدا قوت
تا خدا یار است به سلطان مپیچ
خب خواست خدا بود که تو معطل نشی .
لذت در جمع خانواده بودن را زمانی احساس می کنی که از آنان دور باشی . اون موقع است که یاد این روزا می افتی و بغض در گلو گیر می کنه و اروم اروم سرشک از گوشه چشم جاری میشه و تو متوجه نمیشی که از کی گریه ات شروع شده . خدا نکنه کسی از جمع جدا بشه ... اگر هم جدا بشه برای کارای خیر جدا بشه مثلا تحصیل ، عروسی ، اشتغغال به کار و ....


الهی هیچوقت جمع های خانواده حسرت نداشته باشه

طلوع ماه شنبه 20 آذر 1395 ساعت 11:41 http://mmnnpp.blog.ir

سلام تیلو جان.روزت خوش و عاقبتت بخیر.


سلام به روی ماهت
متشکرم
به همچنین

امیر شنبه 20 آذر 1395 ساعت 12:19

خدا قوت دختر نصف جهانی

هورا
متشکرم

دخترشیرازی شنبه 20 آذر 1395 ساعت 12:30

خوبی خانم گل؟
مادر بهتر شدن انشاالله
آقا داداش خوبن؟
برادر آقای دکتر خوبن؟
مغز بادوم؟خواهرا؟آقای پدر؟
سلامتی خودت و عزیزات آرزومه

فدای شما با اینهمه مهربانی
همه چی در ارامشه... جز نگرانی برای مادر جان....

امیر شنبه 20 آذر 1395 ساعت 12:50

رفتم کمی دو گانه را برای یگانه به جا آوردم البته خدایی یک ذره حضور قلب نبود نمیدونم این ذهن لعنتی تا میری سر نماز به همه جا پرواز می کنه الا پیش اون کسی که باشه . داشتم می خوندم یه دفعه به خودم اومدم تا دارم سلام میدم . اگه خدا اونو تو سرم بکوبه حق داره .

یادت نره که خداوند چقدر مهربونه

امیر شنبه 20 آذر 1395 ساعت 14:04

خدا نگهدار تا دیدار بعدی

دخترشیرازی شنبه 20 آذر 1395 ساعت 15:35

خانم گل در چه حالی؟

به شدت شلوغ

صحرا شنبه 20 آذر 1395 ساعت 16:14

من عاشق این امدادهای یهویی ام

هورا به تمامی صحراهای عاشق امداد یهویی
هورا

بانومیم شنبه 20 آذر 1395 ساعت 17:14 http://banoo-mim.blog.ir

من همییییشه نوبت میگیرم بعد چشم میدوزم به بادجه ها یهو یکی اشاره میکنه بیا:))) اینقده حال میده

ای شیطون
کار چشم هاستا....

امیر شنبه 20 آذر 1395 ساعت 18:50

سلام
شاید آخرای کارت باشه خواستم خسته نباشید و خدا قوتی بگم .
در مورد نوبت من گاهیی که دیر نوبتم میشه میرم بیرون کاری داشته باشم انجام میدم و بر می گردم گاهی دو سه تا بانک کار دارم میرم از اونا نوبت میگیرم هر کدوم زودتر نوبتم شد اونو انجام میدم و میرم سراغ بانک بعدی .

سلام و شب خوش
من اصلا اینقدر کار بانکی ندارم
شما چقدر پولدارین

تبسم شادی شنبه 20 آذر 1395 ساعت 23:06 http://tabasomshadi.blogsky.com

و خداوند عشق, پرواز, شادی, نور, و رقص را افرید
:*********

خداوند زیبایی آفرین....

امیر یکشنبه 21 آذر 1395 ساعت 07:24

خب پولی که میگیرم باید حلال باشه من ککه بخورم بخوام کار و کاسبی کسی را به هم بزنم . روزی رسان خداست چطور این همه مغازه گز فروشی تو اصفهان و سوهان فروشی تو قم کنار هم هستند کار و کاسبی هم را به نمی زنند . اصلا تو امدی با من نسازی نمیدونم چه زغال بدی بهت فروختم که اینطور ما را سکه طلا می کنی [خنده][بوسه][خنده]

حرف بد؟
اقای معلم ادبیات و حرف زشت؟؟؟؟؟؟
بعیده به خدا

امیر یکشنبه 21 آذر 1395 ساعت 07:27

آخه بچه یتیم پولش کجا بود ؟
من چند جا وام گرفتم که باید هر ماه دو سه بانک مختلف قسط پرداخت کنم و گرنه ما ضد سرمایه داری هستیم ما را چه به پولدار بودن .

ولی من طرفدار سرمایه داریم... بی پولی خر عست

امیر یکشنبه 21 آذر 1395 ساعت 07:39

یک موضصوع را میشود از جهات مختلف مورد بررسی قرار داد و یکی از جنبه های آن همین امداد غیبی شماست . اما ممکنه کسی که جلوتر از شما نوبت گرفته باشد مثلا هشت نفر جلوتر از آن باشد و تو دوازده نفر جلوتر بودی . تو تازه رسیده بودی بانک و اون ده دقیقه جلوتر از شما کار شما راه افتاد و رفتین ولی اون باید بیست دقیقه دیگه بمونه اون فک می کنه اگه هر کس دیرتر بیاد و زودتر بره پس چرا شماره نوبت دهی برقرار است باجه چهار اگر می خواست کار انجام بده از آخرین نوبتی که کارش در حال انجام است شروع می کرد مثلا کار نفر 125 در حال انجام است اون نفر 126 را باید کارشو راه می انداخت . این هم می تونه یکی دیگه از جنبه هایی باشه که دیروز انجام شد فک کنم اینطوری عدالت بیشتر رعایت میشد. گر چه کسی اعتراضی نداشت و به این چیزا توجه نمیشه

به من چه
اقای بانکی میخواست خودش رعایت کنه
من از موقعیت پیش اومده نهایت استفاده را کردم و تازه کیف هم کردم
تازه دفعه بعدی هم برم بانک میرم یه سلام و عرض ادب بهش میکنم و ازش میخوام بی نوبت کارم را انجام بده

امیر یکشنبه 21 آذر 1395 ساعت 07:42

سلام
چون میدونم دختر با جنبه ای هستین و انتقاد را می پذیرید اینو نوشتم و گرنه صد سال سیاه و سفید و رنگی بی باران و پر باران و پر سبزه این کارو نمی کردم

امیر یکشنبه 21 آذر 1395 ساعت 09:04

فرضیه اول : نوشتی بی پولی خر است
فرضیه دوم : من بی پول هستم
نتیجه : پس من .....

بی پولی ... نه آدم بی پول... دقت کنید...
من خودم از همه بی پول ترم... برای همین درکش میکنم و میدونم که چقدر خر عست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد