روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

قصه شماره 1

به خاطر یک مخاطب خاص مینویسم

قرار بود رمزی بنویسم

اما ...

فعلا همینطوری

خواهشم اینه که نخونین... 

 دختر قصه ی ما اسمش مهرانه است (اسم داخل قصه نه اسم واقعی)

این دختر ... دختر اول یک خانواده ی شش نفره است

فرزند اول

پدر و مادری داره از جنس آب و آفتاب

مهرانه کلاس یکسال زودتر رفت مدرسه

و بعد یکسال از همه ی همکلاسیهاش کوچکتر بود

وقتی که به دبیرستان رسید تازه نظام جدید آموزشی ابداع شده بود

و وقتی به کلاس سوم دبیرستان رسید برای ورود به پیش دانشگاهی باید امتحان ورودی میدادن

قبول شد... اسمش تو روزنامه بود

حس خوبی داشت

همون سال کنکور آزاد هم شرکت کرده بود

مامایی هم قبول شده بود

بازم حس خوبی داشت

میتونست بره دانشگاه و پیش نیازها را هم همونجا پاس کنه

اما همه گفتن : حیفه... باشه برای سال بعد

سال بعد کنکور داد.... رتبه ی خیلی خوبی نداشت... اما انتخاب رشته ی خیلی خیلی بدی داشت

و باز همون مامایی قبول شد

ولی دیگه دلش نمیخواست بره مامایی بخونه

سریع تصمیم گرفت یکسال پشت کنکور بمونه

هنوز چند روزی از این تصمیم نگذشته بود که ....

نظرات 16 + ارسال نظر
حامد سه‌شنبه 16 شهریور 1395 ساعت 14:56 http://hamed-92.mihanblog.com

ما هم که اصلا فضول نیستیم و نخوندیم

خب بقیه ش؟؟

شما که صاحب اختیارین

امیر سه‌شنبه 16 شهریور 1395 ساعت 15:00

مرسی عزیز انشالله که مهرانه قصه ما سرنوشت خوبی در انتظارش باشه

ما هم امیدواریم

امیر سه‌شنبه 16 شهریور 1395 ساعت 15:18

ممنونم از این همه لطف و بزرگواری
من به این مثل قدیمی توجه دارم که میگه : اگه در قابلمه بازه حیای گربه کجاست؟
درسته شما سعه صدر دارین و زود رنج نمی باشین اما منم باید رعایت مسائل را کنم ما دو تا درسته دوستیم اما از دو جنس متفاوت . پس باید مراقبه کنم و چیزی نگم که به شخصیت شما اهانت بشه .

در مورد تسخیر : خودتان بهتر میدانید تسخیر چی هست و منم چیزی نمیگم

قابلمه؟
دیزی؟
من ترجیح میدم خیلی راحت حرف بزنم
و به حرفای دیگه در عین سادگی و راحتی گوش بدم
هیچ چیز بدی هم حس نکردم

خاله ریزه سه‌شنبه 16 شهریور 1395 ساعت 15:25 http://yaddashte-yek-zan.blogfa.com/

واقعا نخونمش؟؟؟
اگه اجازه صادر کنی بخونمش؟

البته که میتونی اگه دوست داری بخونی
اگر غیر از این بود حتما جور دیگه ای عمل میکردم
به نظرم اومدم زیادم جالب نیست
فقط همین

عقاید مجستیک آقای دکتر سه‌شنبه 16 شهریور 1395 ساعت 18:50 http://beeeauty.blogfa.com

سلام خیلی ممنون از لطفتون


خدا را شکر که بهتر شدین

دختر گندم سه‌شنبه 16 شهریور 1395 ساعت 19:08 http://azar1394.blogfa.com

خوندمش

خوب کاری کردی

Meredith سه‌شنبه 16 شهریور 1395 ساعت 22:05

خوب بعدش چی میشه؟؟؟

باید ببینیم

امیر چهارشنبه 17 شهریور 1395 ساعت 07:28

سلام صبح روز چهارشنبه ات بخیر خدایا در این روز چهار مشکل از مشکلات دوستان بر دار و چهار راهکار عالی پیش رویشان قرار بده

هورا
سلام
صبح بخیر

نازلی چهارشنبه 17 شهریور 1395 ساعت 08:42

وقتی یک پستی میذاره مینویسه نخونین ولی رمزیش نکرده یعنی ؟!!!
یعنی من که میدونی میخونی پس بدو بخون
و چنین بود که ما خواندیم


خوب کاری کردی

خاله ریزه چهارشنبه 17 شهریور 1395 ساعت 08:45 http://yaddashte-yek-zan.blogfa.com/

ادامشو بنویس مردم از کنجکاوی

روزی یک دونه لطفا...

بهار شیراز چهارشنبه 17 شهریور 1395 ساعت 08:56

یه چیزیو میدونستی ؟ وقتی چیزی رو ممنوع می کنن آدم حریص تر میشه

الهی ...
من خودم که عاشق چیزای ممنوعه هستم

دخترشیرازی چهارشنبه 17 شهریور 1395 ساعت 11:07

ها ؟؟؟؟
هواسم نبود خوندم که

مینا چهارشنبه 17 شهریور 1395 ساعت 14:21

تیلوجان امروز داستانتو خوندم, مهرانه قصه خیالیه یا...ربطى به تیلوداره ؟


حالا بخونینش تا بعد ببینیم چی میشه

مینا چهارشنبه 17 شهریور 1395 ساعت 17:01

بااااااااشه عزیزم وااااااااى وسطش رمزى نشه ها تروخدا


چه فکر پلیدانه ی خوبی
دوستش داشتم

مینا چهارشنبه 17 شهریور 1395 ساعت 19:57

وااااااااى نهههههههه فکرشم حالمو بدمیکنه

حسین دوشنبه 22 شهریور 1395 ساعت 14:31 http://geranio.blog.ir

قصه است؟ میخونیم ببینیم به کجا میرسیم!

دقیقا فقط قصه س

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد