روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

امروز را نخوانده بگذرید

سلام

 سکانس اول :

چند روزه به خاطر همون بیماری پیاده روی نمیرم

احساس میکنم خیلی کسل شدم



سکانس دوم :

من استفاده خیلی زیاد و وسیعی از شبکه های اجتماعی نمیکنم

کل ارتباطاتم محدود و بسته است

شماره مربوط به تلگرام و واتس آب و ... با شماره اصلیم فرق داره

افراد محدودی توی لیست شبکه های اجتماعیم هستند

به ترتیب اولویت برای استفاده : خواهرم ... آقای دکتر ... دختر خاله ... خاله شماره 1 ... دوست خواهرم که دیگه دوست خودمه ... دایی.... داداشم.... دختر عمه ....

از صبح که میام دفتر تا شب هرچی بخوام با خواهرم حرف بزنم یا پیام بدم یا چیزی براش بفرستم از طریق همین شبکه ها هست

امروز خواهرم رفته مسافرت... (یکی از فامیلای شوهرش فوت شده) و من از صبح احساس خیلی تنهایی میکنم



سکانس سوم:

کار دارم ... حال ندارم



سکانس چهارم :

گوشواره سوم داره اذیتم میکنه (اون که از همه بالاتره)



سکانس پنجم:

حال آدمها همیشه یه طور نیست...

دیروز لبریز از شور و شوق بودم

امروز فقط آرومم



سکانس ششم :

قرار عاشقانه ی آخر هفته مون را به هفته بعد موکول کردیم



سکانس هفتم:

فردا احتمالا با مامانم برم خرید



سکانس هشتم:

امروز خیلی تنهام...

خواهرم نیست

آقای دکتر امروز از من مرخصی گرفته

للی هم وقت نداره



بعدا نوشت: چه لذتی تو خوندن و تایید کردن و جواب دادن نظرات بود... و من این لذت را از خودم گرفتم و نظرات را کلا باز گذاشتم....

نظرات 12 + ارسال نظر
دل آرام چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 09:12

رابطه ات با نانا از صمیمیت قبلی دراومد؟
اینکه بهش میگی دکتر برام عجیبه

ابدا
دوستان اینجا از اسم نانا راضی نبودن
میگفتن اون ابهت مردانه ی ایشون را از بین بردم
منم اسمشون را عوض کردم
همین
البته توی دنیای خودمون هنوز همون نانا هستند

حسین چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 10:20 http://geranio.blog.ir

من همیشه برام جای سوال بوده که خانم ها چطور میتونن با گوشواره یندگی کنن؟مثلا وقتی که میخوابن چطور اون گوشواره پدر گوش رو در نمیاره؟اصلا چه لزومی داره که یک کیلو وزنه به گوش آدم آویزون باشه؟نمیتونم درک کنم.

خب نه سوال داره نه تعجب
لزوم نداره ولی زیبایی که داره
تازه ما دلمون به این چیزا خوشه
خوشی های کوچولو
یک کیلو هم نیست و فوق فوق سه گرمه

حسین چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 10:44 http://geranio.blog.ir

واقعا موقع خواب اذیت نمیکنه؟مثلا یه لول بخورین روی تشک و گوشواره بزنه گوشتون رو زخمی کنه؟

نه
پس چطوری همیشه توی گوشمون هست
تازه من همیشه هم گوشواره های سخت گوشم میکنم
دختریم دیگه
شما نمیتونیم حسش را لمس کنین

دل آرام چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 10:45

نگرانت شده بودم

نه
نگران نباش
به لطف حضرت حق همه چی آرومه

دندون چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 10:59 http://roozhaye-zendegie-man.blogsky.com

هی بیا بغلم ببینم نبینم غصه بخوریااااا... لطفاً لبخند فراموش نشه...

امروز اصلا لبخندم نمیاد
چراااااااااااااااااااا

اذر چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 11:06 http://azar1394.blogfa.com

حال ادمها همیشه یجور نیست
این حسنش اینه که وقتی شادیم و ارامش داریم متوجه میشیم وشاکریم.چون اگه همیشه یجور باشیم دیگه متوجه حسهای متفاوت نمیشیم ودلزده میشیم
البته شما که خدا روشکر امروز ارومید .ایشالا فردا پر از شادی وارامشید.
اقا حسین باید زن باشید تا از گوشواره لذت ببرید

دندون چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 11:12 http://roozhaye-zendegie-man.blogsky.com

خوب اگه من لپامو باد کنم انگار دارم میترکم لبامو غنچه کنم انگار میخوام یه ماچ گنده ات کنم...چشامو گرد عینهو گاو.... .. خندت میگیره...


ای جونم

نفس چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 12:42 http://nafas1367.blogsky.com/

سلام عزیزم..
1-ایشالا بهتر میشی عزیزم به زودی..
2-خدا بیامرزه فامیل شوهر خواهرتون...
3-منم بیحالم
4-معمولا سومیا اذیت میکنن ..چرکی شده؟ یا گوشوارش اذیت میکنه؟
5-اوهوم
6-ایشالا هر وقت بری خوش بگذره
7-
8-دوری که...وگرنه میومدم پیشت..

بازم 20
تو با این جواب دادنت حال آدم را خوب میکنی

گلشن چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 12:52

خب گاهی آدم خوب نیس دیگه حالا شایدم بگه آرومم . این حسا گذران
خداروشکر
گوشواره هم باید بگم چون گوشتون میکنین عادت کردین وگرنه اگر مث من چند وقت گوشتون نکنین اذیتتون میکنه ینی وجودشو حس میکنین من که دیگه موقع خواب حتما حتما درش میارم طول روزم همیشه نیست هی درش میارم

برعکس من
اصلا عادت به درآوردن گوشواره ندارم

زن عاشق چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 21:39 http://zanashegh.blogsky.com/

نمی دونم قبلا هم پرسیدم ازت ک دکتر مجرده یا نه شایدم تو خیالم پرسیدم ازت ..حالا هس یا نیس

تقریبا چهاردفعه
نه مجرد نیست .... چهارتا هم بچه داره

تبسم چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 22:57 http://tabasomshadi.blogsky.com

این حس تنهای عجب چیز عجیبیه.
هر چقدر که ادمای مختلف دور برمون باشند برای حرف زدن بازم این حس تنهایی رهامون نمی کنه.
باورت می شه من در هر سوراخ سمبه ای که پیدا می کنم می نویسم. :))
اینقدر می نویسم می نویسم می نویسم تا حس تنهای ام از بین بره.


:)) به نظر من اقای دکتر رو حتی وقتی نانا صداش می کردی برام یه ابهت مردونه داشت. احتمالا چون مرد تو هست و تو رو کنار اقای دکتر تصور کردم
:**

منم هرزگاهی حس خندیدن ندارم. اما چهره تو همیشه خندان تصور می کنم.
:))

تبسم
عزیزدلم
این حرفات اشکم را درآورد
برات دعا کردم
برات بهترین ها را از خدا خواستم
میدونی الان عمه م از حرم امام حسین برامون عطر حرم آورده و من دستام بودی عطر حرم میده و لحظه ها هم لحظه های اجابته
برات بهترینها را تصور میکنم
دلم میخواد از حس ها بیشتر بنویسم وقتی تو باهام حرف میزنی

تبسم جمعه 30 بهمن 1394 ساعت 15:37 http://tabasomshadi.blogsky.com

:)***
ممنون عزیزم
هیچ کس بهتر از تو نمی تونه از حس ها بنویسه.
دختری که کارش رو بر مبنای حس هاش انتخاب کرده.
کاردستی هات تمامشون بیانگر احساساتت تو هستند :))

می دونی این چند وقته دوستای خوبی مثل تو اینقدر لطف داشتن و توی لحظات خاص زندگیشون به فکرم بودن و فراموشم نکردن
که دیگه به چگونه و چطوری رسیدن فکر نمی کنم.
اگر قسمتم باشه ایشالله به خواسته قلبی ام می رسم :))

خدایا این تیلو تیلو خوشبخت کن و به خواسته قلبی ایش برسه
امیدوارم زندگی رو به معنای واقعی اون زندگی کنی.
:))**
نگاه نگاه , خودمم دارم به خودم دعا می کنم :))))))


لبخند به لبت پاینده که اینقدر مهربون و با محبتی گل دختر :*****

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد