روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

مریضانه

سلام

من بعدازظهر رفتم دوش گرفتم و سرحال و سرخوش آماده شدم و رفتم دفتر 

داشتم تند تند به کارهام میرسیدم که یهو چشمم شروع کرد به آب اومدن

نزدیک ساعت شش و نیم

فکرکردم چیزی رفته تو چشمم 

پاشدم که تو آینه نگاهی بندازم 

که آبریزش بینی هم آغاز شد

هنوز فکر میکردم چیزی تو چشمم رفته و آبریزش هم ماله همونه

اما

ای دل غافل

از همون ساعت به شدت در حال عطسه و سرفه و آبریزش و تهوع هستم

نانا هم که کلا مفقودالاثر بود

خب یه همچین موقعی باید باشه و تجویز فوری بکنه

اماااااااااا

خلاصه که تا حدی بد حال شدم که مامان و بابا میخواستن منو به اورژانس برسونن

اما من قبول نکردم

آدم ، عشقش دکتر باشه، بعد پاشه بره دکتر؟؟؟؟؟

الان با تجویزای دوساعت اخیر تا حالا ، روبراه شدم

و انکار حس میکنم زنده میمونم

اما همچنان عرق و تب و لرز ادامه داره......

نظرات 1 + ارسال نظر
مریم بانو جمعه 13 شهریور 1394 ساعت 23:29 http://www.rozhan313.blogsky.com

آخی
چقدر اذیت شدی....

آره ولی گذشت
سرما خوردگی همینه دیگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد