روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

آغاز هفته

سلام

صبح شنبه را با یک دنیا کار شروع کردم

اول صبح که اومدم چون دفتر نمونه کارم را داده بودم آقای نانا ببره (پیرامون مذکرات تجاری) مجبور شدم بشینم و از اول نمونه کار بگیرم

بعدا در مورد شغلم بیشتر توضیح میدم

یه دفتر فنی چاپ دارم

بعدشم یه نمونه کارت قرار بود طراحی کنم که کردم

الانم کلی کار دارم ولی.......

ای وای از این ولی





امروز صبح یه آقای پیر (حدودا 80 ساله) اومده بود دفتر برای چند برگ کپی

بعد که کارش را تحویل دادم دیدم دستش را کرد توی جیبش و انگار جا خورد

بدوبدو از در رفت بیرون و صدا زد :  «یاسمن جان ، عزیزدلم تو جیبم پول ندارم»!!!!

نگاه کردم تا یاسمن جان عزیزدل را ببینم ، یه پیرزن هشتاد ساله ، با عصا ، چروکیده و با یه لبخند پر از عشق......

خدایا ....... یه لحظه یه دنیا عشق را در لبخندش دیدم

چقدر دنیا میتونه جای خوبی باشه برای زندگی.....

نظرات 1 + ارسال نظر
تبسم شنبه 31 مرداد 1394 ساعت 20:43 http://tabasomshadi.blogsky.com

ای جانم
یاسمین جان عزیز دلم آرزوست :)))

در زمینه کاری هم موفق باشی عزیزم :***

تبسم جان
واقعا رویایی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد