روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

ما در پیاله عکس رخِ یار دیده‌ایم

سلام

روزتون زیبا

بهارتون دلپذیر

فروردینتون قشنگ و گل گلی

اخه فروردین اصلا اسمش پر از حال خوشه




دلم برای جناب دلبر پر میکشه

یه جوری بیدار شدم که انگار هزار ساله ازش بیخبرم

اول از همه گوشی را برداشتم و بهش زنگ زدم

صدای خوابالوش دلتنگیم را هزار برابر کرد

دلم میخواست میتونستم از توی گوشی بکشمش بیرون و بغلش کنم ... ولی افسوس

یه کمی حرف زدیم و طبق معمول برای دلتنگی های من تره هم خرد نکرد... چرا؟

چون به قول خودش اگه وقتی دلتنگی میکنم اونم ابراز دلتنگی کنه دیگه کامل باید بشینیم دوتایی گریه کنیم...

پس نتیجتا ... حرفای خوب زد و منو مجبور کرد که پاشم و پرانرژی روز فروردینی را شروع کنم

ولی من یواشکی بگم که هنوز خیلی دلتنگشم



دیروز با مادرجان رفتیم خرید

گوجه و کاهو و هویج و کلم

یه کمی هم گرمک و شاه پسند

بعدش هم ماست و شیر و پنیر

یه سیروپ کاراملی برای قهوه

لیست خرید که کامل شد چندتایی از خوردنیه مضر هم برداشتم

پفک و کرانچی تند و تیز

عموجان باهام تماس گرفته بود و ماشین نیاز داشت

دیگه بدو بدو رفتیم سمت ایشون

سوارشون کردیم و رفتیم دم خونه ی ما ، خریدها را برداشتیم و ایشون هم ماشین را با خودشون بردن

با مادرجان ناهار خوردیم و خریدها را جابجا کردیم

باید یه کمی قرآن میخوندم که همچنان از برنامه عقبم

بعدش قهوه خوردیم

یه کمی کتاب خوندم

دور خودم چرخیدم و بازم حال نداشتم که بساط میناکاری را پهن کنم

سریال دیدیم

حرف زدیم

دایی جان هم بیمارستان بودند و عمل داشتند و هرچند دقیقه توی گروه سراغ میگرفتیم و خبر میگرفتیم و تماس و ...

ساعت 9 شب بود که عموجان ماشین را آوردند

یه کمی توی کوچه ایستادیم و حرف زدیم ... چه هوایی

گلهای پارکینگ و کوچه را آب دادم

سانسوریاهایی که تازه کاشته بودم هم آب میخواستن

بازم برگشتم بالا و بامادرجان سریال دیدیم



صبح یه کمی زودتر بیدار شدیم

اول رفتیم باغچه

یکساعتی باغچه بودیم

بوته های گل محمدی شته داشتند، یه کمی به اونها رسیدگی کردم

بوته های سیر حسابی بزرگ شده بودند... دوتاش را برداشتیم که روز عید، مادرجان برامون پلوسبزی با سیر تازه درست کنند

بعدش هم مادرجان را رسوندم بیمارستان

خاله هم صبح رفته بودند بیمارستان

تصمیم داشتند امروز دوتایی کنار دایی بمونن

بعدش رفتم بنزین زدم

و در نهایت اومدم سرکار...

هنوزم دلتنگیها ته دلم هست

باید مشغول کار بشم







پ ن 1: مغزبادوم باهام تماس میگیره و از روزمرگیهاش میگه

اون حرف میزنه و من قند تو دلم آب میشه


پ ن 2: دوتا وروجکها از شیطنتهاشون برام میگن

و من دلخوشم به وجودشون


پ ن 3: دلتنگی قسمتی از زندگی آدمی هست که رابطه راه دور را انتخاب کرده


نظرات 6 + ارسال نظر
ربولی حسن کور سه‌شنبه 21 فروردین 1403 ساعت 11:35 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
فرصت به این مناسبی (سه روز تعطیلی) دارین
خرجش فقط یه رزرو بلیته!

سلام جناب دکتر
نه متاسفانه فرصت مناسبی برای من نیست
ولی باید خیلی زود این کار را بکنم

رویا سه‌شنبه 21 فروردین 1403 ساعت 13:45

تیلو جون راستی میخواستم بدونم تیلو مانیا تریکو چه مفهومی داره و چرا این اسم را انتخاب کردی

اسم یه بیماری هست که من بهش دچارم

لیلی سه‌شنبه 21 فروردین 1403 ساعت 14:41 http://Leiligermany.blogsky.com

اسم خوردنی ها رو بردی از فلفل و ماست هوسم شد. کلا خوردنی ها اسمشون و عکس شون بهتر از خودشون هستند.
خاله جان من هم بیمارستان اصفهان بستری است. در راه بازگشت از شیراز بودند که اصفهان حالش بد میشه و همون جا می برنش بیمارستان. منم دلم می خواد برم ببینمش ولی میگن ملاقاتی نمی پذیرن

اصلا فلفل اسمشم یه طوری هست که آدم میشنوه دلش میخواد
راست میگی اسم و عکسشون هوس انگیز تره
انشاله که به زودی سلامتیشون را به دست میارن و مرخص میشن
ولی فکر نمیکنم کلا ملاقاتی نداشته باشن... ساعات خاص و روزهای خاص حتما ملاقاتی هست
دایی من توی ای سی یو بستری هستن ولی هفته ای سه روز توی ساعت مشخص اندازه نیم ساعت ملاقاتی دارند

فاضله سه‌شنبه 21 فروردین 1403 ساعت 16:39 http://1000-va2harf.blogsky.com

دوری خیلی بده
ولی غم نخور

اینم جزئی از زندگیه دیگه

گیل‌پیشی پنج‌شنبه 23 فروردین 1403 ساعت 01:12 http://Www.temmuz.blogsky.com

سلام تیلو تیلو عزیز. ایشالا سال خوبی داشته باشید.
دلتنگی واقعا سخته. ایشالا زودتر به وصال برسید.
دایی سلامت باشن.

سلام به روی ماهت
حتی اسمت هم حال آدم را خوب میکنه

جازی پنج‌شنبه 23 فروردین 1403 ساعت 18:54

با سلام
نمیدونم شاید من اشتباه کنم اما دلتنگی ها و انتظار ها سخت اما شیرین است بشرطی که به امید وصال سپری شود دلتنگی ها را دوست دارم چون در ان عشق به کسی هست که دوستش داریم وصال را هم دوست دارم اما در وصال هم نگرانی زیاد هست چون تمام میرشود و. باز دلتنگی ها شدت و حدت بیشتری پیدا می کند شاید نتوانم حرف دلم را در قالب کلمات و جملات بیان کنم اما انکه دلتنگی داشته باشد درک می کند که چه می گویم
انشالله که دایی هم هر چه زودتر شفا پیدا کند و لباس عافیت بپوشاند
کاش باز میشد که پنجشنبه های عاشقی مثل چند سال پیش تکرار میشد و به امید رسیدن روز پنجشنبه تمام ساعات هفته را احساس می کردی تا پنجشنبه شود و. دیداری تازه گردد و حرف های ناگفته را در قالب نگاه بیان بکردی
دلمان برای ان سالها تنگ شده است

سلام دوست خوبم
دلتنگی و انتظار هم جزیی از زندگیه دیگه... تلخ و شیرین کنار هم
انشاله که خداوند همه مریض ها را شفا و سلامتی بده
کاش میشد... ولی فعلا که نمیشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد