روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

هر جوانی که به دل عشق ندارد پیر است

سلام

روزتون زیبا

فروردین تون پر از حس و حال خوب

روزهای آخر ماه رمضان هست

بهارِ زیبا داره دلبری میکنه

هوا خوبه

و من تلاشم را میکنم که زندگی را زندگی کنم و با تمام بالا و پایین دنیا یه جورایی با دلم کنار بیام و آروم باشم



امروز صبح با مادرجان اومدیم


من چند جزئی از ختم قرآنم عقب هستم که دارم تلاش میکنم بخونم که با تمام شدن ماه رمضان تمام بشه


مادرجان هم رفتند که کمی قدم بزنن و از هوای بهاری لذت ببرند


عموجان یه قراری برای ظهر داشتند که نیاز به ماشین دارند، قرار شد من سرظهر ماشین را بدم بهشون


دارم تورهای مسافرتی را با قیمتهای عجیب و غریبشون بالا و پایین میکنم و با خودم فکرهای عجیب و غریب میکنم ...


انگار هنوز سال 1403 را اونطوری که دلم میخواد تحویل نگرفتم

باید یه کمی زندگی را جدی تر بگیرم

کار و تلاشهای روزانه م را بیشتر کنم

از رخوت بهارانه خارج بشم

باشگاه را استارت بزنم

و حواسم باشه که زندگی خیلی تند تند داره میگذره...







پ ن 1: انگار حرف لیمو جان در مورد منم صدق میکنه و هیچ برنامه ای برای 1403 ندارم


پ ن 2: چرا وبلاگستون اینهمه سوت و کور شده؟

چرا هیچکس نیست ؟