روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزگاری که میگذرد....

سلام

روز آفتابیتون بخیر

نور و روشنایی مهمانِ خانه های دلتون

با بدوبدوهای اسفندماهی چه میکنید؟

رسیدیم به ده روز آخرسال و شمارش معکوس....



پنجشنبه از صبح رفتیم خونه خاله جان تولد بازی

همزمان با خاله و اطلسی رسیدیم و با هم رفتیم داخل

خاله جان از درختی که توی باغچه خونشون هست برامون نارنج اورده بودند

کادو بازی و تولد بازی 

خواهرجان و پسته و فندوق هم اومدند

خواخرجان و مغزبادوم یه کمی دیرتر اومدند چون مغزبادوم آزمون انلاین زبان داشت

در نهایت دور هم ناهار خوردیم

خاله یه مانتوی لنین خوشگل برای خواهرجانش کادو آورده بود، اما دقیقا مطابق سلیقه من بود و خاله خیلی دوستش نداشت و اینگونه شد که کادوی تولد به نام خاله، اما به کام من شد....

بعدازظهر با خاله رفتیم یه سر به یه مریض بدحال زدیم و برگشتیم برای ادامه تولد بازی...

تا ۱۱ شب هم دور هم بودیم

برگشتیم خونه و ساعت از ۱۲ گذشته بود که مادرجان دلشون شور زد برای اون مریض و قرار شد بریم خاله را سوهر کنیم و یه سر به مریض بزنیم

تا رسیدیم ساعت یک شب بود و اتفاقا مریض تنها و بدحال بود...

تا صبح ماندیم

صبح برگشتیم و سه ساعتی خوابیدیم

با صدای زنگ اقای سرویسکار آسانسور بیدار شدیم 

اون آقای کازش را انجام داد و رفت

من و مامان هم سرگرم کمدها و مرتب کردن و جابجایی ها شدیم

ساعت ۵ ناهار خوردیم و غذا برداشتیم همراه آبمیوه و باز رفتیم سراغ مریض...


امروز صبح ماشین را بردم نمایندگی برای سرویس سالیانه

بعدش هم با مادرجان رفتیم به و سیب خریدیم برای خشک کردن

تازه رسیدیم خونه

گفتم باید نوشتنها را منظم کنم

برای همین این پست را با گوشی نوشتم...

غلط غلوطهای منو نادیده بگیرید...



پ ن۱: نی نی دختردایی جان به دنیا اومد

کوچکترین عضو فامیل


پ ن۲: تقویمها را چاپ کردم و روز تولد خاله برای همه بردم

همه مثل هرسال کلی ذوق کردند


نظرات 9 + ارسال نظر
ربولی حسن کور شنبه 19 اسفند 1402 ساعت 14:44 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
باز هم تولدشون مبارک
متاسفانه توی سالهای اخیر هرسال میگیم دریغ از پارسال

سلام جناب دکتر
متشکرم
متاسفانه همینه
شاید هم این خاصیت سالهای بعد از چهل سالگیه

سارینا۲ شنبه 19 اسفند 1402 ساعت 21:09 http://sarina-2.blogfa.com/

سلام تیلو جان
چه خوب که خوش گذروندید و دور هم بودید
امیدوارم روزهای پایانی سال رو به شادی بگذرونید
چه مانتوی پربرکتی بوده
هم به عنوان کادوی خاله بوده و هم آخرش به کام شما شده
خوش باشید

سلام سارینای نازنینم
فعلا که درگیر مریضی شدم
این مریضی های پشت سر هم اسفند امسالم را سخت کرد
راست میگین... از این بعد بهش نگاه نکرده بودم

رها شنبه 19 اسفند 1402 ساعت 21:16

قدم نورسیده مبارک

ای جانم
اونقدر دوست داشتنی و ناز بود که براش غش کردم

سین یکشنبه 20 اسفند 1402 ساعت 03:03

چقدر خوبه که بخش زیادی از خانواده نزدیک به هم زندگی میکنید و البته فرصت رو هم برای دور هم بودن غنیمت میشمارید! این واقعا عالیه و آفرین به همگی تون :)

خیلی هم نزدیک نیستیم
اون خاله دقیقا اونطرف شهره
خواهرجان هم دقیقا یه طرف دیگه شهر
ولی من دارم تمرین میکنم که لحظه ها را قدر بدونم

رهآ یکشنبه 20 اسفند 1402 ساعت 10:09 http://Ra-ha.blog.ir

من برای اولین بار به خشک کردم :) وااای که چه عطری، چه طعمی.

پ.ن ۲: همه چقدددر خوش به حالشون که تو زندگی شون ی تیلوی رنگی رنگی دارن

عطرش بینظیره
حتما کمی تفتش بده که عطرش چند برابر بشه و البته رنگ دمنوشش هم زیباتر....
عزیزمی

لیلی دوشنبه 21 اسفند 1402 ساعت 08:39 http://Leiligermany.blogsky.com

من خیلی تولدبازی ها و مهمونی های شما رو دوست دارم

ای جانم
تولد بازی زیاد داریم
من پایه تمام بهانه ها برای دورهمی هستم

لیمو دوشنبه 21 اسفند 1402 ساعت 09:20 https://lemonn.blogsky.com/

خیلی کیف میده با مامانتون دو تایی تمیزکاری و میوه خشک کردن و این کارها رو انجام میدی. همیشه به شادی و دور هم بودن

کنار مادرجان آرامم و دلخوش
خدا سایه همه ی اونایی که دوستشون داریم برامون حفظ کنه

جازی سه‌شنبه 22 اسفند 1402 ساعت 17:32

سلام و چهارشنبه سوری تان مبارک
غلط درست اما غلوط چه صیغه ای است؟

سلام دوست خوبم
همه روزگارتون مبارک
اینا کلمات تیلویی هستند هنوز عادت نکردید؟

لیمو چهارشنبه 23 اسفند 1402 ساعت 12:20

تیلو جان کجایی خوشگل؟؟
امیدوارم درگیر خوشی و شادی و جشن باشی

نه به خدا
درگیر مریضی کوفتی ...
اصلا انگار قصد خوب شدن نداره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد