روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

از چی بنویسم؟

سلام

روز پاییزتون بخیر

براتون آسمون آبی و هوای پاک آرزو میکنم

یه نفس پر از اکسیژن

امیدوارم هرجای این جهان که زندگی میکنید حال دلتون خوب باشه

آسمون دلتون آفتابی باشه

مهم نیست پاییز باشه یا بهار... حال دل آدم که خوب باشه شکوفه های صورتی تند تند توی دل آدم شکوفا میشن



دیروز را خونه ماندم

صبح با مادرجان رفتیم باغچه

به کلی تلاش و کوشش موفق شدم چند تایی انار از اون بالابالاها بچیینم

ته مانده های پاییز را جمع میکنم

یه دونه خرمالو هم روی یکی از شاخه ها پیدا کردم و موفق به چیدنش شدم

مادرجان اسفناج و نعنا و گشنیز و شوید و جعفری چیدند

غنیمت های پاییزی را برداشتیم و با یه دونه گل نرگسی که باز شده بودیم رفتیم سرمزار پدرجان

یه انار و گل نرگس را گذاشتیم روی سنگ سیاه و سرد...

گلها را آبیاری کردم

بعد هم اومدیم خونه

بقیه روز را کتاب خوندم و میناکاری کردم

من خونه موندن را هم دوست دارم

گاهی دوست دارم صبح بیدار شم دوش بگیرم و نیام از خونه بیرون

دستگاه بخور سرد را روشن کنم

گلها را آبیاری کنم

کتابم را بزارم کنار دستم ... گاهی توی آفتاب پاییزی لم بدم و کتاب بخونم

و گاهی هم میناکاری کنم و خیال ببافم



خواب بودم حوالی ساعت 5 و نیم صبح که متوجه شدم موبایلم زنگ میخوره

همسایه طبقه 2 بود

هنوز هوشیار نبودم که گوشی را برداشتم و گفت که یه ماشین مشکوک جلوی در پارکینگ هست و اون میخواد بره سرکار

گفتم الان لباس میپوشم میام پایین

گفت نه ... خطرناکه ... نیا

فقط در جریان باش

ازش خواستم حالا که پایین هست زنگ بزنه به 110

خودم هم دوربینها را باز کردم و دیگه خوابم نبرد

صبح دوش گرفتم و صبحانه خوردم و چک کردیم دیدم هنوز ماشین همونجا جلوی در پارکینگ هست

اومدم پایین و به محض باز کردن در با نیروی 110 مواجه شدم

گفتند ماشین دزدی هست و دیشب جناب دزد آورده اینجا رها کرده و رفته ...

گفتند میشه دوربینها را چک کنید... گفتم فعلا که دارم میرم باشگاه

بدو بدو رفتم باشگاه و یه عالمه انرژی گرفتم

بعدش هم اومدم و نشستم پشت سیستم

باید یه مقداری رنگ برای میناکاری بردارم و برم خونه

یه کمی هم خرید داریم

توی روزهای آلوده سعی کردیم اصلا بیرون نریم و دیگه یواش یواش خوردنیهامون ته کشیده ...






پ ن 1: دفتر کارم سرد هست و هنوز بخاری را روشن نکردم


پ ن 2: آقای نانوا دوتا نان خشک برام آورد

بوی گندم منو برد تا مزرعه های طلایی

عطر نان ... بوی زندگیه...


پ ن 3: یه عالمه سوال امتحانی باید تایپ کنم

رسیدیم به امتحانات؟؟؟؟؟

ای بابا...

عمرمون چقدر تند تند میگذره


نظرات 7 + ارسال نظر
ربولی حسن کور چهارشنبه 15 آذر 1402 ساعت 12:04 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
یعنی از دستور مامور قانون سرپیچی کردین؟!
اگه ساکن اصفهان بودم میومدم سراغتون سوالات امتحانات عسلو پیدا کنم!

سلام جناب دکتر
دستور نداد... خواهش کرد... منم نپذیرفتم چون کار داشتم و عجله هم داشتم
در صورتی که اصرار میکرد بهش میگفتم چند ساعت بعد بیاد که منم از باشگاه برگشته باشم
قدیم ترها که خیلی خیلی زیاد سوال امتحانی میزدم و خیلی از مدارس پیشم سوال امتحانی داشتند پدرجان کلیه مسائل ایمنی را رعایت میکردند و خیلی مراقب این قضیه بودند... چون واقعا یه عده ای انتظار داشتند سوالات را ازم بگیرن

یه ماجرایی هم بود که یکی اومده بود و دو نمونه از سوالات نهایی یکی از دبیرستانها را ازم دزدیده بود...البته خیلی دیر فهمیدم ... اونم گویا آدمی نبوده که به همه بده سوالات را و فقط برای خواهرش این دزدی را انجام داده بود...

فاضله چهارشنبه 15 آذر 1402 ساعت 13:24 http://golneveshteshgh.blogsky.com

شیرین ۲ چهارشنبه 15 آذر 1402 ساعت 20:06

شور زندگی ات را دوست دارم تیلو جان

حتی سوگواری هایت برای غم بزرگ پدر بزرگوارت، سرشار از شور بود و هست

قدر این خصلت زیبایت را بدان

شما بهم لطف داری شیرین جانم
امیدوارم همه آدمها شور و شوق و حس خوب برای زندگی کردن داشته باشند

مانی چهارشنبه 15 آذر 1402 ساعت 22:28

تیلو جانم
نرگس زیبا را دیدم، بوی بی نظیرش را حس کردم :)
یاد پدرجان گرامی باد .

نان خوش بو نوش جانت عزیزم

متشکرم دوست خوبم ... ممنون از اینهمه محبت و همراهی و همدلی
بهم همیشه لطف داشتین و دارین

مادر خونه پنج‌شنبه 16 آذر 1402 ساعت 22:40 Http://n1393.blogsky.com

بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین

اخ از این گذر سریع و بدون وقفه... چشم بر هم میزنی ....

لیلی شنبه 18 آذر 1402 ساعت 14:44 http://Leiligermany.blogsky.com

ان شالله پدرجان از دورهمی ها و کنار هم خندیدن هاتون خوشحال میشن و تا۱۰۰سال دیگه همه دور همید

ممنونم لیلی نازنینم
انشاله شما هم کنار عزیزانتون همیشه شاد باشید

لیمو دوشنبه 20 آذر 1402 ساعت 11:44 https://lemonn.blogsky.com

سلام تیلو جان
چقدررر من چیدن میوه رو دوست دارم. یه حس خوبی بهم میده.
هوا همه جا آلوده ست انگار کل کشور رفته زیر دود... چه کار جالبی کردی در جواب پلیس. حالا اگر من بودم چنان عذاب وجدان مالباخته رو میگرفتم که همونجا مینشستم دوربینها رو چک میکردم و همزمان هم حرص میخوردم که کلاسم دیر شد.

سلام به روی ماهت
منم حس میوه چیدن را دوست دارم
بهم حال خوب میده
واقعا کل کشور رفته زیر دود
ولی من خیلی ریلکس به آقای پلیس گفتم که معذرت میخوام وقت ندارم ... کلاسم دیر میشه برام جالب بود که وقتی این ماجرا را برای هرکی تعریف کردم دقیقا توی همین موضوع گیر کرد... که عه... چطور من روی حرف آقای پلیس حرف زدم و حاضر نشدم کلاسم را کنسل کنم... ولی در لحظه برای خودم خیلی عادی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد