روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

پاییز از نیمه گذشت...

سلام

روز آفتابی و قشنگتون بخیر



همسایه بغلی داره یه کامیون آرد آورده و با سر و صدای زیاد، کارگرها مشغول خالی کردن بار از کامیون هستند

درست گفتید دیگه خبری از اونهمه آرامش و بی سر و صدایی کوچه نیست

ولی این منو اذیت که نمیکنه هیچ، انگار این شور و شوق بهم حس زندگی میده

اینطوری انگار انگیزه کار کردن در آدم بیشتر میشه

یه عالمه آدم که با شور و حرارت دارن کار میکنن


تازه دیروز متوجه شدم یکی از مغازه های روبرویی که سالهاست خالی بوده را یه نقاش اجاره کرده

نقاش به معنای هنرمندی که روی بوم و تابلوها نقاشی میکشه

و من چقدر ذوق کردم

من هنوز ندیدمشون ... اما از فکرش هم ذوق میکنم


یهویی کوچه مون رونق گرفته

دور و برم خیلی مغازه هست

ولی همشون خالی بودن ... تمام این سالها به صورت گردشی و گاه گاه یکی یکی باز و بسته شدند

ولی اینکه اینطوری یهویی همشون با هم باز باشن عجیبه...

الان روبرویی ها همه پر شدند

یکی شده مشاور املاک

یکی دیگه هم مصالح میفروشه ...چسب کاشی و سرامیک و از این جور مواد

بعدی هم که گویا جناب نقاش اجاره کرده

کنارم هم نانوایی...

بعد از نانوایی یه عطاری هست که خب همه این سالها هم بوده

اما جالب تر اینکه یک نانوایی هم در مغازه کنار عطاری شروع به راه اندازی کرده

یهویی چی شد؟؟؟؟؟

دوتا نانوایی با فاصله یه مغازه ؟؟؟؟؟؟

خب جالبه دیگه ... شما فکر کن سالهاست ما همچین چیزی ندیدیم... یادتونه چقدر از سکوت کوچه مینوشتم؟

الان دیگه از اون سکوت هیچ خبری نیست

همین الان یکی داره به شدت با پتک در مغازه ش را رگلاژ میکنه...

اونطرف تر کارگرها آرد از کامیون خالی میکنند

روبرویی در حال بلندبلند حرف زدن با موبایلش هست

و یه هیاهوی عجیب اطرافم را پر کرده ...

این هیاهوی تازه را دوست دارم...



پ ن 1: خانمی که کارهای میناکاریم را برام میزاره داخل کوره بهم زنگ زد

گفت در نمایشگاه استاد فرشچیان قرار هست یه نمایشگاه برگزار بشه و دلش میخواد کارهای میناکاری من در این نمایشگاه باشه

البته که من کار آماده برای شرکت در نمایشگاه ندارم ... چون چند ماه هست که کار نکردم

ولی همین دعوت بهم حس خوب داد


پ ن 2: امروز بعدازظهر برای مادرجان نوبت ترمیم ابرو از آرایشگاهشون گرفتیم


پ ن 3: دیروز ساعت 3 و نیم رفتم سمت خونه

و یه نفس تا آخر شب کتاب خوندم

اونقدر بهم چسبید که گفتنی نیست


پ ن 4: برای دوستم دعا میکنم ...

و احساس میکنم کائنات داره گوش میده

نظرات 10 + ارسال نظر
نوشین سه‌شنبه 16 آبان 1402 ساعت 10:22

سلام سلاام، باورت نمیشه اما باور کن، از کله صبح که پامیشم از خواب بارها چک میکنم از دستم در نره نوشته‌ت، درسته توی کامنت کمرنگم اما بارها با لذت میخونمت، انگاری وابستت شدمدزدکی گوشیم رو کانتر آشپزخونه‌س چک میکنم که دخترا گوشیمو نبینن و بخوان سرگرم موبایل بشن، تااین حد اعتیاد پیدا کردم به تیلو تیلو (استیکر لبخند ملیح)

سلام به روی ماهت
منم تو کامنت تنبلم
وگرنه عکسای خوشگل دخترا را میبینم و ذوق میکنم و تو دلم براشون دعا میکنم
دل به دل راه داره نوشین جانم

ربولی حسن کور سه‌شنبه 16 آبان 1402 ساعت 10:38 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
امیدوارم هردو نانوایی یک نوع نان نپزند که ممکنه باعث درگیری شون بشه!

سلام جناب دکتر
نه
یکی قراره نان دولتی بپزه
یکی نان آزاد
نان آزاد از این مدل نانوایی ها هست که چندین مدل نان مختلف میپزه
وای همینو کم داریم تو این هیاهو و شلوغی دعوا هم بکنن

مخمور سه‌شنبه 16 آبان 1402 ساعت 12:19 http://mastoori.blogfa.com

سلام
گوشی ام سوخت
مجبور شدم یک گوشی جدید بگیرم
شماره ات برام بفرست تا سیو کنم .

سلام به روی ماهت
اینا یعنی اینکه در مسیر تازه و چیزهای جدید قرار گرفتید
به فال نیک بگیرید

رضوان سه‌شنبه 16 آبان 1402 ساعت 12:39 http://nachagh.blogsky.com

سلام مبارک رونق کوچه تون با باز شدن مغازه های حدید.انشا الله خوش قدم باشند و صفا و صمیمیت بر محل کار حاکم باشد.از لحاظ نان هیال مامان تون راحت شد.بوی نون ،بوی زندگیه

سلام عزیزدلم
دقیقا همینطوریه
کاش زودتر باز بشه و شروع به پخت کنه ببینم خوشمزه ست یا نه

فاضله سه‌شنبه 16 آبان 1402 ساعت 14:06 http://golneveshgh.blogsky.com

پستها متنوعند

عه
خودم حس میکنم خیلی تکراری شدم که

شیرین ۲ سه‌شنبه 16 آبان 1402 ساعت 15:30

تیلو جان
اون دوسنت که اون تجربه ناخوشایند را با همسرش داشت ( دوربین محل کار. ‌‌‌..)، حالش خوبه؟

تو فکرم است و نگرانش هستم

شیرین جانم
فعلا اوضاعش خوبه
باهاش زیاد حرف میزنم و حس میکنم دارم تلاش میکنه برای ادامه زندگی
البته از لابلای حرفاش حس میکنم همسرش هم داره همین تلاش را میکنه

afsaneh سه‌شنبه 16 آبان 1402 ساعت 18:17

سلام عزیز
ممنون از نوشته های خوبت
چه کتابی میخونی؟

سلام به روی ماهت
شرافت از الیف شافاک
ممنون که ازم تعریف میکنید

سمیه سه‌شنبه 16 آبان 1402 ساعت 19:26

من جای جناب عطار گرمم شد
فکر کن دو طرفش تنور نانواییه

احتمالا همینطوری میشه
ولی چون هر دو مغازه بزرگ هستند اذیت کننده نخواهد بود براش
باید بیان ببینیم چی میشه

سارا چهارشنبه 17 آبان 1402 ساعت 14:59

جدیدا صنعت و معدن و یک جای دیگه وام های اشتغال میدن و شرطشم اینه واقعا مغازه بزنن و مرحله مرحله پولو میریزن
الان در شهرماهمه مغازه ها پر شده و چون متقاضی زیاده بالطبع قیمت اجاره ها هم رشد زیادی کرده

چه طرح جالبی
شاید اینطوری کسب و کارها رونق بگیرن
دور و بر من که پر شد یهو از مشاغل مختلف

لیمو یکشنبه 21 آبان 1402 ساعت 12:25 https://lemonn.blogsky.com/

شلوغی تا وقتی کار باشه قشنگه حتی صدای آژیر یه ماشین توی سکوت هم بانمکه اما وقتی هرج و مرج میشه بده. مثلا سر ظهر دارم فیلم میبینم یهو میبینم با صدای ساز و دهل آهنگ افغانی که از کوچه میگذره، دوبس دوبس ماشین گذری، سروصدای بچه های مدرسه روبرویی، ساختمون سازی بغلی و آژیر ماشین مذکور قاطیه.

میدونی لیمو بیشتر به حال و هوای خود آدم بستگی داره
یه وقتایی خودت پر از شور و شوقی و هرصدایی انگار بهت یه انرژی تازه میده
یه وقتایی میخوای در آرامش باشی و حتی تیک تیک یه وسیله هم اذیتت میکنه
دنیای درون ماها دنیای عجیبیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد