روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

آخرین روز مهرماه ...

سلام

آخرین روز مهرماه تون پر از مهر

امروز رو برای خودتون روز مهربونی و شادی نامگذاری کنید

برای اونایی که میدونن شاد میشن... پیامکهای خوشگل بزنید

توی پرانتز خواهش میکنم از این پیامهای آماده و صبح بخیر و شب بخیر هی کپی نکنید

چند تا حرف دلی... حرف دلپذیر خودمونی... یه سلام احوال ساده ... یه دلم برات تنگ شده ... چقدر هواتو کردم

شاید هم یه شاخه گل بخرید

حتی برای خودتون

به خودتون یه خوردنی لذت بخش جایزه بدید

برای خودتون بخور و دمنوش درست کنید

یه عود خوشبو

یه اسماچ

حتی اگه بوی اسپند را دوست دارید... چند تا دونه اسپند

زندگی خیلی ساده و کوتاهه

روزها از دستمون لیز میخورن و میرن

من که نفهمیدم مهرکی شروع شد و کی تموم شد...

امروز که دیدم آخرین روز مهرماهی هست متعجب شدم ...

خلاصه که روز آخر مهر را خاص کنید....

بعدش هم توی تقویم تون بنویسید که آخرین روز این ماه را اینطوری خاص کردم ...



امروز اگه خوب کار کنم کل سفارشاتم تمام میشه

میخوام چند تا کار را با پیک بفرستم بره

اگه تا ظهر حسابی روی برنامه باشم میتونم بعد از ظهر یه کمی دور و برم را جمع و جور کنم

این مدت که خیلی کار داشتم همه چیز را آوردم دم دست

دیوایدرها یه میز را کامل گرفتند... کاغذ رنگی ها هم یه میز دیگه را

بسته بسته کاغذ سفید هم دور و برم هرجایی رسیدم گذاشتم

میخوام پنکه را از روی میز جمع کنم

در عوض قفسه ها را مرتب کنم و جا باز کنم

باید امروز یه روز متفاوت بشه دیگه...



پ ن 1: مدتهاست باغچه نرفتم

واقعا مادرجان دست تنها اذیت شدند این مدت


پ ن2: باید پکیچ خونه را روشن کنم

خونه مون سرد شده

ولی اول باید یه چیزایی را توی اتاقم جابجا کنم

بخصوص میزآرایشم را که خیلی نزدیک شوفاژ هست


پ ن 3: باید وقت بزارم و یخچال را برسونم نمایندگی


پ ن 4: باید اون پرده مگنتی پلاستیکی که سفارش دادم را بگیرم و نصب کنم به در


پ ن5: باید برم آقای دکتر را سورپرایز کنم...

اصلا اسمش سورپرایز هم نیست

بهش میگم ... هماهنگ میشیم ... ولی دلمون تنگ شده



نظرات 3 + ارسال نظر
ربولی حسن کور یکشنبه 30 مهر 1402 ساعت 11:32 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
چه عالی
سفر خوش بگذره
ببخشید اسماچ چیه؟ نشنیدم تا حالا

سلام
روزتون بخیر جناب دکتر
هنوز سفر در پیش نیست
شاید بلند بلند فکر کردم
شاید هم آرزو بود
دسته ای از گیاهان معطر و دست ساز است که به صورت یک دسته کنار هم دیگه بسته میشه و مثل عود سوزانده میشه

سمیه یکشنبه 30 مهر 1402 ساعت 13:02

سلام نه تورو خدا پرده مگنتی نه من هر مغازه و فروشگاهی که پرده مگنتی داره نمی رم یعنی می خوای بری تو کل هیکل و دستت باید بزنی بهش بعد دیدم که تو فروشگاهها قبل از من مثلا این اشغال جمع کنا رفتن داخل که کارتون هارو ازشون بگیرن درسته من وسواسی ام و در رو هم سعی می کنم با دستمال کاغذی باز کنم یا نخورم بهش ولی این پرده های دیگه خیلی ناجور هستن و بعضا حتا روسری و موهاتم می خوره بهشون

سلام به روی ماهت
البته که وسواس اصلا خوب نیست و شما خودتون را اذیت میکنید
ولی احتمالا اگه وسواس دارید از دستکش استفاده میکنید - دو دستی- با پشت دست - پرده را کنار بزنید و بدون برخورد باهاش وارد بشید
من چاره ای ندارم اخه در خراب شده ... نیاز به تعمیر ترمز در هست ... یکی دو نفر را آوردم دیدن- گفتند به خاطر نشستی که ساخت داشته تعمیرش سخت هست و ... و البته هزینه ی خیلی زیادی هم داشت... فعلا مجبورم به استفاده از این پرده

مریم و سعید. یکشنبه 30 مهر 1402 ساعت 23:13 http://Saghf.blogsky.com

چه زیبا از مهر گفتی .....پاییز .....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد