روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

این یک دو دم که مهلت دیدار ممکن است / دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر

سلام

روزتون زیبا

روز ابری و پاییزیتون پر از بهانه های دلنشین



اولین نم بارون - اونم بارون پاییزی را دیدیم

خدا را شکر

بهانه برای دوست داشتن پیدا کنید

بهانه برای مهربونی کردن

همدیگه را توی شیرینی لبخند و حرفای قشنگ شریک کنید

زندگی را قدر بدانید

زندگی میتونه خیلی ساده ، قشنگ و دلچسب باشه



دیروز صبح با مادرجان رفتیم بازار

باید طلق و فنر و یه مقداری دیوایدر میخریدم

البته یه سری هم زدیم به اون عمده فروشی اسباب بازی

یه اسباب بازی بزرگسال پیدا کردم و چند تا ازش خریدم که بعدا کادو بدم به عزیزانم

دوتا ماشین کنترل دار هم برای پسته و فندوق خریدم

تولد فندق وسط پاییزه ... دقیقا روز وسط پاییز

بعد یه کمی بیشتر که گشتم یه مدل بیسیم اسباب بازی دیدم که خوشم اومد

میدونم اون دوتا وروجک از این مدل اسباب بازیها خوششون میاد

این از اون مدل اسباب بازیهاست که بیشتر به درد پسرهای شیطون میخوره

اینم خریدم

گفتم توی فرصت های بعدتر بهشون کادو میدیم

برای مغزبادوم هم از این خط کشهای گرد (دوایر اقلیدوسی هم بهش میگن) خریدم

و دماسنج خوشگل برای توی اتاقش

بعدترش هم رفتیم و اون موتور خردکن که فرستاده بودن برای گارانتی را تحویل گرفتیم

و اومدیم دفتر

دیگه واقعا خسته شده بودم

بعدش هم چند تا کار باید تحویل میدادم

تا شب با مادرجان موندیم دفتر

شب که رفتم خونه واقعا جون به تنم نمانده بود

یکی دو ساعتی که گذشت دیگه طاقت نداشتم

رفتم برای لالا

توی خلسه ی خواب و بیدار بودم که به آقای دکتر زنگ زدم و گفتم توان حتی یه لحظه بیدار بودن را ندارم

اصلا نفهمیدم چطوری خوابم برد

صبح که بیدار شدم، ساعتم نشون میداد که هشت ساعت و نیم خوابیدم

یعنی چنان پر از انرژی شده بودم که گفتنی نیست

زودتر رفتم باشگاه و ده دقیقه دویدم

بعدش هم اونقدر پرانرژی حرکات را انجام دادم که وقتی مربی گفت زمانمون تمام شده باورم نمیشد

هنوز پراز انرژی بودم

از صبح هم اومدم و یه عالمه کار مرتب کردم

یعنی یه خواب به اندازه کافی چقدر روی آدم تاثیر داره

مدتها بود که شبها بیشتر از 6 ساعت وقت نداشتم که بخوابم

من خودم را خوب میشناسم ... به 8 ساعت خواب کامل نیاز دارم

و خلاصه که امروزم روز پر انرژی ای بوده ...

الان هم ناهار را خوردم و میخوام برم برای برنامه های بعد ازظهر...



پ ن1: بارون که میزنه انگار دل آدم برای اونایی که دوستشون داره پر میکشه


پ ن 2: با دانا حرف زدم قرار شد برنامه هاش را مرتب کنه و از هفته بعد با هم بریم باشگاه


پ ن 3: میخوام به خودم یادآوری نکنم ...

ولی مگه میشه یادم بره که پاییز دو سال قبل بهم چی گذشت...


نظرات 12 + ارسال نظر
خورشید چهارشنبه 19 مهر 1402 ساعت 15:27 http://khorshidd.blogsky.com

اینجا هم دیشب بارون بارید
راست میگی آدم بیشتر دلتنگ میشه

مرسی که بهم سر میزنی...
اونجا که فکر کنم کلی بارون پاییزی داشتین تا حالا
این اولین بارون ما بود
دلتنگی همیشه هست ... ما دنبال بهانه ایم که ابرازش کنیم

نگار چهارشنبه 19 مهر 1402 ساعت 16:26

سلام .چه خوبه که هر دفعه یه اسباب بازی یا یادگاری برای عزیزانتون میخرید.من و خواهرام هم همین کار را میکردیم اما تازگی‌ها برای یک یک عزیزان حساب باز شده و هر دفعه مبلغی وارد حساب میشه.ماشالا بچه ها به اندازه کافی اسباب بازی و وسیله دارن.اما با وضعیت کشور و اقتصاد کشور آینده شون مهم تره.پسر خواهرم امسال رفته کلاس هفتم و با پولای حسابش و مقداری پس انداز خودش یه لب تاب خریده.خیلی خوشحاله.دختر خواهرم کلاس چهارمه و ذره بین خریده.البته هر کسی نظری داره و نظر و عقیده اش محترمه.ول گفتم پیشنهاد بدم شاید به کار شما هم اومد.

سلام به روی ماهت عزیزدلم
بچه ها بزرگتر که بشن این بهترین کار هست
ولی وقتی خیلی کوچولوهستند به اسباب بازی احتیاج دارن
میدونی دلخوشیشون همینه
اتفاقا فکر و کار خیلی خوبیه
یه کمی دیگه مغزبادوم بزرگتر بشه همین کار را میکنم
اونم احتمالا اون زمان بیشتر خوشحال میشه

جازی چهارشنبه 19 مهر 1402 ساعت 17:06

پاییز
با هزار جلوه برون امد
که با هزار دیده تماشا کنی او را
خواندمت و خوشحالم که باز دو یافتمت


منم از اومدنتون خوشحالم

جازی چهارشنبه 19 مهر 1402 ساعت 17:07

ما اینجا که هوا بسیار گرم و افتابی است و کولرها روشن است

ای بابا...
اینجا هوا محشره

سعید چهارشنبه 19 مهر 1402 ساعت 17:22 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عمو جان
خدا قوت
مامان جی بهترن؟
یادته بهت گفتم اندازه کافی بخواب؟
بله خواب کافی انقد به آدم انرژی میده
ما دومین بارون پاییزی رو هم داشتیم
قبلش یه طوفان گرد و خاک بعدشم یه بارون شدید

سلام پسرعموجان
نه هنوز درگیرن
وای اره ... خیلی خوب بود عالی بود

متین چهارشنبه 19 مهر 1402 ساعت 22:15 https://matinzandy.blogsky.com/

دقیقا منم به همچین خوابی خیلی نیاز دارم اما بریا چند روز جزو محالات هست

چرا جزو محالات... یه زمانی براش پیدا کن... حداقل هر چند شب یه بار

سارا چهارشنبه 19 مهر 1402 ساعت 22:26 http://15azar59.blogsky.com

و شیرازِ همچناااان گررررم بنظر میاد ما هر آیینه به خط استوا نزدیک و نزدیک تر میشیم اصلا هم قصد کوتاه اومدن نداره یه نموره خنک بشه بلکه اخلاقمون خوب بشه بارون که هییییچ
ولی خب شبا خنکه

اخ اخ اخ
ما گرمایی ها هیچوقت خنک میشیم؟

لیلی چهارشنبه 19 مهر 1402 ساعت 22:59 http://Leiligermany.blogsky.com

کادوهای که برای بقیه می خری معرفی کن به درد ما هم می خوره

اتفاقا خیلی چیزای با حالی خریدم
در اولین فرصت توی اینستا عکس میزارم و میگم براتون
راستش سرم شلوغ بوده و وقت نکردم
وگرنه میخوام همش را نشونتون بدم

مانی پنج‌شنبه 20 مهر 1402 ساعت 06:11

پ ن 3 ....حق داری تیلو جانم

ممنون
همین که بهم حق بدید خوشحالم

مادر خونه پنج‌شنبه 20 مهر 1402 ساعت 07:10 Http://n1393.blogsky.com

بارون که میباره آدم پرت میشه به روزای خوش خورشیدی زندگی...
میاد که بشوره

بارون را دوست دارم... انگار یه عالمه حس و حال عجیب و غریب با خودش میاره

مهتاب پنج‌شنبه 20 مهر 1402 ساعت 08:35

سلام خوبین؟میشه ازون دوستتون که شوهرش خیانت کرده بودن بگین که اوضاعش چطوره

سلام عزیزدلم
فعلا دارن تلاش میکنن برای بهتر شدن اوضاع
خدا را شکر هم اوضاعشون بد نیست

نگار جمعه 21 مهر 1402 ساعت 06:50

سلام لطف کنید نظر قبلی من را منتشر نکنید ممنون

نگار جانم فقط همین کامنت را ازت دارم عزیزدلم
فکر کنم اون یکی را تایید نکردی خوشگلم
اینجا راحت باش
از هر چی میخوای حرف بزن عزیزدلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد