روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

با گیلتی پلژر آشنا هستید؟

سلام

روزتون پر از زیبایی های دلچسب

روز زیبای پاییزیتون پر از حس قشنگ انار و خرمالو

اولین خرمالوی امسال را نوبر کردم

نارنجی... دلچسب... شیرین... خواستنی




انارهای شیرین و دانه صورتی باغچه که با دستای مهربان مادرجان دانه شدند کنار دستم هستند

گاهی رد میشم و توی بی حواسی های کار یه دونه با دست بر میدارم و میزارم توی دهنم و بی حواس با دهنی شیرین به ادامه کار میپردازم

گاهی هم یه قاشق بزرگ به خودم جایزه میدم



لیست کارها کوچولو شدند

امروز آقای سرویس کار یه مقدار تونر (پودر مورد استفاده در دستگاههای چاپ) برام آوردند

و باز یه عدد و رقم نجومی فرمودند و رفتند

سه و نیم میلیون زدم به حسابش

بقیه اش باشه برای بعد




داشتم دور میز کار قدم میزدم و زیر لب غرغر میکردم

چند تا جلد را اشتباه زده بودم ...

یه دفتر را که به کل برعکس فنر کرده بودم

و ...

یه نفس عمیق کشیدم و بازم به غر زدن به خودم ادامه دادم

همینطوری که دور میز راه میرفتم و اصلا حواسم به در ورودی نبود حس کردم یه نفر داره نگاهم میکنه

این حس را میشناسین ... میدونم

برگشتم و نگاه کردم و پسرعمه بود

با یه لبخند

گفتم بدترین زمان ممکن اومدی

گفت چقدر داشتی غر میزدی

داخل نیومد

اقای همسایه بازم یه شاخه انگور بهم داده بود... به پسرعمه تعارف کردم... گفت توی این فصل میترسم انگور بخورم ...

منم انگور خوردم و یکی دو دقیقه ای باهاش گپ زدم و اون رفت و من برگشتم سرکار


ذهنم درگیره

دوباره داشتم یه جدول را منظم میکردم و متوجه شدم هی دارم اشتباه میکنم

بیخیالش شدم و گفتم بزار یه پست بنویسم

بعدش هم یه کمی دور و برم را مرتب کنم

یه بار دیگه لیست کارها را باز نویسی کنم

بعد برمیگردم سرکار




دیگه خیلی زیاد کار توی نوبت ندارم

ولی کارهایی که مونده همشون شدن فورس ماژور....

دیگه همه عجله دارن

آقای سرویس کار یه نگاهی به دستگاه انداخت

یکی دوتا کد داد به دستگاه

و گفت این چند روز هر روز اندازه همین کد و اندازه گیری به دستگاه سر میزنم

از همین مسئولیت پذیریش خوشم میاد

منظمه و کم حرف

کار خودش را میکنه و کاری به کار من نداره

سوال نمیکنه ... کنجکاوی توی کار دیگران نداره ... و هیچوقت بدقول نبوده

همینا باعث شده که سالهای طولانی باهاش کار کنم




میدونم خیلی تکه تکه نوشتم

ولی ذهنم امروز مرتب و منظم نیست

گاهی وسوسه ی یک لذت گناه آلود تمام ذهن آدم را میریزه بهم

ازش دوری میکنم

میزارمش در ناپیداترین قسمت ذهنم

ولی هست...




پ ن 1: مادرجان همچنان سرماخورده هستند

در حال استراحت

ممنون که احوال میپرسید


پ ن 2: پنجاه تا کامنت تایید نشده دارم

ولی دوست دارم سر صبر بهشون پاسخ بدم و تاییدشون کنم

لطفا از دستم دلخور نشید


پ ن 3: میخوام یه پست برای بنفشه بنویسم

ولی هنوزم فرصت نکردم


پ ن 4: وسط این شلوغیا

دانا بهش پیام داده برای تکلیف مدرسه پسرش باید یه کتاب داستان کوچولو درست کنم ...

اینو دیگه کجای وقت و زمان نداشته ام ، جا بدم؟

نظرات 5 + ارسال نظر
ترانه دوشنبه 17 مهر 1402 ساعت 16:04

لذت گناه آلود...

نه صرفا با واژه ش
منظورم با خود فعلش بود

سعید دوشنبه 17 مهر 1402 ساعت 17:34 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموجان
خوبی؟
مامان جی بهترن؟
براشون آرزوی سلامتی میکنم

سلام پسرعموجان
متشکرم
گفتم که همچنان سرماخورده و کسل هستند
منم برای همه ی عزیزانمون آرزوی سلامتی دارم

ربولی حسن کور دوشنبه 17 مهر 1402 ساعت 21:51 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
دانا به کی پیام داده؟ (آیکون ملا لغتی وبلاگستان)


چرا بی دقتی میکنم
چون وقت ندارم؟
و البته چون بازخوانی نمیکنم

لیمو سه‌شنبه 18 مهر 1402 ساعت 12:47 https://lemonn.blogsky.com/

بله بله بسییااار چون یه دقیق نودی هستم

دقیقه نودی ها با گیلتی پلژر آشنا هستند؟

سعید سه‌شنبه 18 مهر 1402 ساعت 20:54 http://www.zowragh.blogfa.com

میگم من با گیلتی پلژر آشنا هستم اما این پستت چه ربطی با گیلتی پلژر داشت؟

من این حس را داشتم ... میخواستم ببینم تجربه بقیه چیه در این مورد
تجربه ش کردین؟
با چه چیزی... اون لذت گناه آلود... یکی که نیست حتما بیشتره .. اون چیه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد