روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

صدای حسنی را از مکتب میشنوید...

سلام

جمعه تون زیبا

رسیدیم به آخرین روز شهریور ماه

شهریور ته تغاری تابستون

شهریور پر کار و پر ماجرا



دیروز بعد از ظهر مستر هورس برای انجام یه کاری اومد اینجا

دو سه ساعتی هم اینجا بود

گوشیم را دادم بهش ببینم میتونه درستش کنه

که نشد که نشد

نمیدونم چرا هیچی به گوشیم وصل نمیشد و هرکاری کرد که یه فیلتر شکن دیگه بهم بده نشد که نشد

فیلترشکن خودمم دیگه اصلا کار نمیکنه

خب میخوام یه عالمه عکس براتون بزارم توی پیچ

ولی نمیشه که نمیشه

خلاصه که تا من کار ایشون را انجام بدم ایشون در حال وررفتن به گوشی من بودن

مستر هورس رفت

من یه عالمه کار مرتب کردم

ساعت 7 رفتم سمت خونه

خاله و آلاله را سرراه برداشتم

خاله جان برامون آش کشک پخته بودند با پیاز داغ فراووووووان

دیگه دور هم بودیم تا پاسی از شب

فسقلیا که خونه ی ما موندن

چند روز هست

همشون در حال شیطنت

مغزبادوم بزرگ شده و حالا حسابی به مادرجان کمک میکنه

به خصوص زمانهایی که من نیستم

مسئول چیدن ظرفها توی ماشین ظرفشویی هست

با نظم و خیلی مرتب هرچی ظرف کثیف میشه را خودش جمع میکنه و میرسونه به ماشین

بعد هم که پر میشه روشنش میکنه

توی جمع و جور کردن آشپزخونه هم عین خودم دقیق و مرتب کار میکنه و این خیلی خوبه



صبح زودتر از همیشه اومدم سرکار

توی مسیر که میومدم یه خلوتی دلچسبی توی خیابونها بود

دیدم پمپ بنزین هم خیلی خیلی خلوته

رفتم بنزین هم زدم

الان هم میخوام تند تند کارها را پیش ببرم

قرار شده برای ظهر بریانی معروف اصفهانی سفارش بدم و آخرین جمعه دور همی را خوش بگذرونیم

البته همسر داداش با دوستاش رفته چادگان و نیست

ولی... درست شنیدید... آخرین جمعه دور همی

عمر سفر کوتاهه...

برای من که چشم به هم زدنی گذشت

و حالا میدونم وقتی که بره چند روز توی دلم آشوب به پا میشه

از همین الان وقتی ازش حرف میزنم ته دلم یه چیزی فرو میریزه

ولی انشاله که همه سلامت باشن و هرجای این جهان که حالشون خوبه همونجا زندگی کنند...



نظرات 8 + ارسال نظر
فاضله جمعه 31 شهریور 1402 ساعت 10:22 http://1000-va2harf.blogsky.com

حس خوبی داره نوشته هات


ممنونم

Fall50 جمعه 31 شهریور 1402 ساعت 13:19

سفر داداش وخانم بسلامت. دل شما خوانواده درارامش

خورشید جمعه 31 شهریور 1402 ساعت 13:46 http://khorshidd.blogsky.com

خواستم بیام بنویسم تیلو من دلم بریون میاد
که رسیدم به رفتن داداش و حس بریون از سرم پرید
میدونم جاشون حسابی خالی میشه
الهی تنشون سلامت باشه هر کجای این دنیا هستن
دلخوش باش به خوشحالی شون

هروقت دلت بریون خواست بیا تا بریم میدان نقش جهان ...
من زیاد بریونی شاد را دوست ندارم
بیا ببرمت سوگلی...تو خیابون حکیم

م جمعه 31 شهریور 1402 ساعت 15:15

میشه دستور آش کشک اصفهان را از خاله جان بگیرید ؟
ظاهرا با مال ما فرق داره
و البته هر دو خوشمزه است
از هیچکدوم نمیشه گذشت

انشا الله مسافرهاتون به سلامت به مقصد برسند و با دلخوشی زندگی کنند

باید حتما بگیرم
للی هم ازم خواسته
ولی واقعا الان وقت نکردم
ممنون از دعای قشنگتون

فری جمعه 31 شهریور 1402 ساعت 16:15

امیدوارم که این مدت بهتون خوش گذشته باشه، توجه کردید که روزهای خوشی زندگی ما چه قدر زود می گذره ؟ اما در هر حال این مدت خوب بود دیدارها تازه شد

منم براتون همین آرزو را دارم
روزگار خوب و خوش و پر از آرامش
روزهای خوش انگار سرعت بیشتری دارند

ربولی حسن کور جمعه 31 شهریور 1402 ساعت 23:57 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
کی میدونه؟
شاید دیدار بعدی تون توی رم باشه

سلام جناب دکتر
همه با هم بلند بگیم آممممممممییییییین

رها شنبه 1 مهر 1402 ساعت 00:27

من خیلییییی‌وقته نبودم
یهو مستر هورس‌رو دیدم شاخکام بلند شد!
شخصیت جدیده؟
کی


قدیمیه که مستر هورس
چطور یادت نیومد

سعید شنبه 1 مهر 1402 ساعت 12:55 http://www.zowragh.blogfa.com

من فراق رو خوب درک میکنم
دوری عزیزان و دور بودن عزیزان رو
مخصوصا اگه تو پاییز باشه
امیدوارم هر جا هستن سلامت باشن
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

دوری سخته
ولی من انگار با دوری اخت دیرینه پیدا کردم
یاد گرفتم دور و نزدیک دوست داشتن را

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد