روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

وطن آدمی آنجاست که عشق و کلمه و ایمان را حرمت می گذارند.

سلام

روزتون زیبا

خردادماه زیبا به هفته آخر خودش رسیده

یک فصل رو به اتمام هست

یک فصل از سال تازه داره تمام میشه ...

هر روز را زندگی کنیم

زندگی فرصت کوتاهی است

بعضی از روزهای به زندگی کردن حریص میشم ... انگار ثانیه ها ارزش پیدا میکنند

انگار برای هر دقیقه ای دلم میتپه

دلم نمیاد بخوابم ... دلم میخواد تک تک ثانیه ها را زندگی کنم

اما بعضی از روزها هم اونقدر بی انگیزه میشم که ثانیه ها از دستم میرن

ساعتهای زیادی را میخوابم ... و دلم نمیخواد زندگی را خیلی هم زندگی کنم ...

آدمیزاد همینه

هرروز به یه حال و احوال



چهارشنبه بعد ازظهر تمیزکار داشتم

برای ساعت 4

تازه ساعت 4 زنگ زده که آدرستون را گم کردم میشه دوباره پیامک کنید

بهش میگم شما الان باید اینجا باشی!!!!!

گفت ده دقیقه با شما فاصله دارم

به همون نام و نشان ساعت 5 رسید

واقعا عصبانی شده بودم ... من از سه و نیم شروع کردم به جمع و جور کردن پله ها و پارکینگ

ساعت و زمان برام مهم بود

برای 4 ساعت تمیزکار گرفته بودم

خیلی تنبلانه و آروم و بی دقت شروع کرد به تمیزکاری

اول پله ها را جارو زد

بعد تی کشید

بهش گفتم نرده های پله ها را دستمال بکشه

دیدم خیلی داره تنبلانه کار میکنه و حوصلم سر میره

از همون اول خودم شروع کردم به تمیزکاری

اول گل و گلدونهای پارکینگ را سامان دادم

بعد فلاورباکس جلوی در را

خودم درپارکینگ را با برس و شوینده تمیزکردم و شستم

بعد در ورودی را تمیز کردم

و ایشون همچنان داشتند خیلی آروم کار میکردند

آسانسور را تمیز کردم و ازش خواستم دوباره آسانسور را تمیز کنه تا حسابی برق بزنه

پادریهای داخل آسانسور را شستم

توی لابی تی کشیده بود ولی هنوز گردو غبار گوشه و کنار از بین نرفته بود

دوباره آب گرفتم

سر دو ساعت و نیم هم فرمودند تمام شد

به زور مجبورش کردم تی و دستمالها را بشوره و ببره بزاره سرجاش

شلنگ را از وسط پارکینگ جمع کنه!!!!!

و در نهایت گفتم شیشه سکوریت بین لابی و پارکینگ را تمیز کن!!!!!!

شاکی شد پرسید ساعت چنده ؟!!!!!!

گفتم 7 و نیم ... شما برای 4 ساعت با من قرارداد داری...

گفت دیگه تمام شده !!!!!

خلاصه که اونقدر خسته شده بودم که حوصله بحث نداشتم

گوشی را برداشتم که پول واریز کنم که فرمودند این مبلغ کم هست و ...

من از آچاره نیرو میگیرم

و اصولا هم راضی هستم

مبلغش هم از قبل از اینکه بیان مشخص هست

یعنی چه ایشون 4 ساعت برای من کار کنه چه یکساعت ... طبق قرارداد اولی که نوشتم همون مبلغ حساب میشه ...

خلاصه که راه پله ها و پارکینگ و لابی تمیز شد



پنجشنبه صبح هم کله سحر بیدار شدم

مادرجان را گذاشتم باغچه و رفتم همون کافی نت نزدیک اداره مالیات

کلا 5 دقیقه هم طول نکشید

اداره مالیات سمت میدان نقش جهان هست و چون به پسرعموقول داده بودم رفتم سمت گز فروشی های سمت دروازه دولت

سراغ انگبین گرفتم و اصلا نداشتند

راهنمایی هم نمیکردند

دوتا از مغازه ها گفتند که ما انگبین داریم ولی نمیفروشیم و برای مصارف خودمان هست

یکی هم بهم یه آدرسی داد گفت توی میدان امام علی (سبزه میدان) شاید پیدا کنی که البته فاصله و مسافت زیادی بود

خلاصه که دست از پا درازتررفتم بازار لوازم التحریر

البته چون دقیقا همون جا هست

دو سه قلم جنس میخواستم که خریدم

یه بطری آب هم برای خودم خریدم

یه دفترچه یادداشت هم برای مادرجان

یه دفترچه قرتی پرتی هم برای مغزبادوم

اومدم سمت دفتر و وسایل را گذاشتم

بستنی خریدم و رفتم دنبال خواهر و مغزبادوم و رفتیم سمت باغچه

مادرجان سبزی چیده بودن و در حال سبزی پاک کردن بودند...

غوره چیدم و غوره ها را دانه کردیم و شستیم

زردآلو و انجیر چیدیم

بعد هم یه سری به مزار پدرجان زدیم

و نزدیک 4 رسیدیم خونه

ناهار خوردیم و هممون از خستگی دو ساعتی بیهوش شدیم

بعد بیدار شدیم و مادرجان و خواهر سبزی ها را خرد کردند و تفت دادند

من و مغزبادوم هم غوره ها را آب گرفتیم و گذاشتیم روی گاز تا قل بزنه ...

تا آخر شب مادرجان دستشون بند بود

و اینگونه 5 شنبه را سپری کردیم



جمعه صبح هم بیدار شدم

و بعد از آب دادن به گلها و رسیدگی به امور دم دستی و دوش گرفتن

با مادرجان رفتیم نانوایی و چند مدل نان خریدیم

بعدش هم بنزین زدیم

رفتیم دنبال خاله جان

رفتیم پولکی و نبات و یه مدل قند زنجبیلی خوشمزه خریدیم

و قرار شد بریم یه سری به مریض بزنیم

توی مسیر بودیم که یه موتور سوار خیلی جوان (فکر میکنم حتی گواهینامه هم نداشت) 

کوبید به ماشین و آینه بغل و خودش پخش زمین شد

جایی بود که من تقریبا ایستاده بودم و نهایتا ده کیلومتر هم سرعت نداشتم

ولی مادرجان و خاله جان خیلی خیلی ترسیدند

خلاصه که پیاده شدم و بلندش کردم و الحمدلله اتفاق بدی نیفتاد

بعد از عیادت هم رفتیم خونه و بقیه روز را به کتاب خوندن و میناکاری گذروندم 


امروز صبح زودتر از خونه زدم بیرون

رفتم یه باشگاه ثبت نام کردم

ببینم شدنیه یا نه....



پ ن 1: وسط این پست کلی تلفنی با ملیحه عزیزم حرف زدم

پیغام داد برای پسرعموجان که از دیجی کالا میتونی این محصول را بخری

چون مادرخودشون هم دیابت دارن و از این محصول استفاده میکنن


پ ن 2: مغزبادوم مایل هست با من بیاد باشگاه

ببینم شدنیه یا نه


پ ن 3: باید مادرجان را میبردم برای آزمایش خون

زمانش داره تمام میشه

باید بزارم توی برنامه این هفته م


پ ن 4: آب بنوشید

فراوان

با طعم هایی که دوست دارید

و بزارید تابستون بهتون حس و حال خوب بده

از آفتاب پررنگ و روزهای بلند نهایت استفاده را ببرید




نظرات 10 + ارسال نظر
ربولی حسن کور شنبه 27 خرداد 1402 ساعت 10:42 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
متاسفانه خیلی از ما سعی میکنیم تا جائی که میشه از زیر کار در بریم و فقط پولشو بگیریم.
اما خودمونیم من اگه بودم اصلا روم نمیشد که بگم یه بار دیگه بشور!
از جایزه سرای ایرانی چه خبر؟

سلام جناب دکتر
خودم یه بار شستم و ایشون یه بار دیگه ... چرا روم نشه ... خب باید تمیز بشه
تازه به ایشون نگفتم دوبار بشوره که... من یه بار ... ایشون هم یه بار
تازه تمام پادری و اینا را هم خودم شستم
باورتون نمیشه وقتی اومدم خونه اونقدر خسته و هلاک شده بودم که از خستگی توان نداشتم
تمام درها و جلوی در و اینا را خودم شستم و برس زدم
من عادت دارم وقتی تمیزکار میگیرم خودم بهش کمک کنم
ولی ایشون دیگه واقعا کار کن نبود و منو هلاک کرد
برنامه میزارم همین یکی دو روزه بریم سرای ایرانی

سارا شنبه 27 خرداد 1402 ساعت 12:16 http://15azar59.blogsky.com

سلام بر تیلویی ترین تیلو دنیا
خوبی دوستم؟
خدا قوت تیلو ماشالا بهت
ببین من اگر جای شما بودم با خانم/اقای تمیرکار دعوام میشد

سلام سارای نازنینم
خوبم شکر خدا
باورت نمیشه چقدر عصبانی شده بودم ... چند بار خواستم لغو کنم درخواست را از شدت عصبانیت ...
اصولا در این مواقع دلم میسوزه ...

سعید شنبه 27 خرداد 1402 ساعت 12:42 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموجان
خوبی؟
اولا خیلی ازت ممنونم به خاطر اون زحمتی که کشیدی
اون شماره ها رو برات فرستادم که اگه تو اصفهان گیر نیاوردی زنگ بزنی خوانسار که یا آدرسی از اصفهان بگیری یا سفارش بدی برات از خوانسار بفرستن
بازم ممنونم ازت

سلام پسرعموجان
متشکرم
شما خوبین
خانواده محترم خوبن؟
باشه زنگ میزنم ببینم چی میگن و باز خبرش را بهتون میدم

الف مثل الی شنبه 27 خرداد 1402 ساعت 14:05

سلام عزیزم
تمیزکار روز به روز بدتر و سختتر گیر میاد.
دیروز منم یکم تمیزکار داشتم. بهش میگم:قرنیز پایین تمیز کن. میگه:کشیدم تمیز نمیشه!!
میگم با سیم کشیدی؟
گفت کشیدم.نشد.
گفتم:لطفا اگر امکانش هست دوباره با سیم بکش.
رفت با پارچه! کشید. تمیز شد!!!!!!!!!

یا شیرالات...یعنی بالاسرش وایستادم تا بکشه و بهش گفتم خب حالا این سمتش هم بکش...

یعنی قشنگ زیر کار فرار میکنن. باید وایستی و چک کنی و تذکر بدی...به همه چی هم کار دارن. از بالا تا پایین زندگیتو میخوان بدونن.

تمیزکار خوبم یافت نمیشه...

انگبین برای چی خوبه؟

وای منم گاهی حس میکنم اینهمه انرژی که باید بزارم برای تمیزکار اگه خودم تمیزکنم انرژی کمتری لازم هست
توی این سالها با یه عالمه تمیزکار ، خیلی کم پیش اومده که واقعا از کارشون راضی باشم
ولی خب به قول شما هرچی پیش میریم انگار بدتر هم میشه
قبل تر ها کار را میسپردم و میرفتم و آخر کار برمیگشتم ولی حالا اگه همچین کاری کنم اصلا کار نمیکنن

نمیدونم .... خود انگبین و اونطوری که مثل عسل هست را پسرعمو برای چی گفتند خوبه
ولی من میدونم که ما بیشتر گزهایی میخریم که با انگبین و عسل درست میشن

لیمو شنبه 27 خرداد 1402 ساعت 14:06 https://lemonn.blogsky.com/

سلام تیلو جانم
من که جدیدا در هر حالتی دلم میخواد بخوابم. حالا جالبه خوشخواب نیستم و همون خواب شب رو هم به زور دارم!
+ وای که چقدر عصبی شدم برای تمیزکارتون. خیلی صبر و حوصله داری من اگر چنین موردی باشه همون یکساعت اول اعصابم رو نجات میدم و میگم بره.

سلام به روی ماهت
منم تازگی روزها بیشتر میخوابم تا شبها... شب و روزم قاطی شده
چی بگم
خیلی صبوری کردم

فری شنبه 27 خرداد 1402 ساعت 15:17

سلام خسته نباشید ماشالله خودتون پر انرژیو فعال هستید ما هم که نظافت چی می یاریم از کارشون راضی نیستیم . به پسر عمو هم بگید با سلام رو نصب کنه و اونجا سفارش بده

سلام دوست خوبم
عه
پس تا اینجا کسی را نداشتیم که بگه از نظافتچی راضی هست ...
راست میگین با سلام هم خیلی کار راه بنداز هست

مینا شنبه 27 خرداد 1402 ساعت 16:17

سلام
گز شاهکار تو حکیم نظامی، خاقانی گز انگبین داره.

سلام به روی ماهت
راست میگی
گز شاهکار هم گز خوبی هست زیاد ازش خرید کردم تا حالا

نرگسی شنبه 27 خرداد 1402 ساعت 21:03

عزیزم روز و روزگارت خوش .
میگم بیا از این به بعد ساعت تعیین نکن برا تمیزکار و مشخص کن دقیقا میخوای چه کارهایی انجام بشه که دفعه بعد اینجوری اذیت نشی . البته نمی‌دونم آچاره این امکانو داره یا نه .
راستی میگم شما آبغوره رو میجوشونید ؟
دستورش چطوریه ؟ طعمش تغییر نمیکنه ؟ ما فقط آبگیری میکنیم و میذاریم کنار

روز و روزگار شما هم به شادی
نه توی آچاره همچین امکانی نداره
اگه داشت خوب بود
ولی حداقلش 4 ساعت هست
که البته من بارها ازشون نیرو گرفتم و هرگز نشده که 4 ساعت کار کنند
هرچی بزنی ساعت را نصفش را به زور کار میکنن
بله مادرجان آبغوره را میجوشونن تا به اصطلاح اصفهانی « لِرد» هاش را بشه جدا کرد
(وقتی میجوشونید روی آبغوره کف میکنه و اون کف را جدا میکنن که حالت غلیظ داره و باعث میشه آبغوره کاملا شفاف بشه)
البته در حد خیلی کم جوشونده میشه
دستورش عین همون حالتی که میزارین توی آفتاب
غوره ها را دانه میکنیم - میشوییم - میزاریم خشک بشه - آبش را میگیریم - نمک میزنیم - میجوشانیم - در شیشه میریزیم - در آفتاب میگذاریم

ساناز شنبه 27 خرداد 1402 ساعت 21:33

سلام عزیزم
اگر بروی ازمایش اریترون میتوانب روز قبل پیام دهید در واتساپ و پذیرش انلاین شود
ان وقت بروید ازمایشکاه دیگر صف پذیرش حذفه و مستقیم میری صندوق و پرداخت پول و ازمایش

سلام به روی ماهت
چه خوب
چقدر خوبه که اطلاعات به این خوبی بهم میدید
البته که امروز رفتیم آزمایشگاه نوبل و البته که کارمون هم انجام نشد

اردیبهشت یکشنبه 28 خرداد 1402 ساعت 10:17

۲بار نیروی کار از آچار گرفتم و هر ۲بار ناراضی بودم. و هر بار در جواب اعتراض من، سر و ته قضیه رو با یه معذرت خواهی به هم آوردن و تمام

دقیقا همین کار را میکنن
تازه من بهشون گفتم راضی نبودم (خیلی نرم و ملایم گفتم که بالاخره اون نیرو هم بتونه به کارش ادامه بده ولی حداقل یه تذکر بگیره)
بعد از چند دقیقه از نظرسنجی ، برام یه پیامک فرستادن حالا که اینقدر راضی بودید این نیروی متخصص!!!!!! را به دوستانتون با کد زیر معرفی کنید!!!!!!
در این حد پیگیر و مقرراتی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد