روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

نوبت چو به دورِ تو رسد آه مکن

سلام

نمیدونم میتونم بگم روز بهاریتون بخیر یا نه

اونقدر که هوا یهویی گرم شده

دیگه داریم با سرعت میریم در دل تابستان

ته تغاری بهار حسابی گرم شده




پنجشنبه صبح بعد از صبحانه جارو برقی را برداشتیم و با مادرجان رفتیم باغچه

مادرجان مشغول جمع آوری علف ها شدند و من هم رفتم سراغ تمیز کردن ماشین

به قول امروزیها حتی جاهایی که جز سند نبود را هم حسابی جارو کشیدم

گوشه و کنارها و درزها و شکافها و کناره های صندلی ها و همه جا پر از خرده ریزها شده بود

و نیاز به یه تمیزکاری چندین ساعته داشت

همه جای ماشین را حسابی جارو برقی کشیدم و بعدش کیسه جارو را درآوردم و شستم

لوله ها و دسته های جارو را هم شستم و گذاشتم خشک بشه

و بعد هم یه لیف حسابی زدم به ماشین و در نهایت شستم و دست آخر هم با دستمال نخی برق انداختم

تقریبا سه ساعتی دستم بند بود

خواهرجان زنگ زد که میخوان بیان خونمون

بدو بدو رفتیم سرمزار پدرجان و یکساعتی با مادرجان اونجا بودیم

و بعدش اومدیم سمت خونه

مادرجان خورشت آلو اسفناج درست کردند

اونم با آلوچه های تازه

منم سریع بساط کیک را روبراه کردم

طالبی قاچ زدم

یه شربت آلبالو درست کردم

یه دوش گرفتم

و خواهرا و خاله رسیدند

دور هم ناهار خوردیم

حرف زدیم

خواهرجان تصمیم گرفته بودم موهاش را هایلایت کنه!!!!!!!!!

کلاه لایت داشتیم و دسته جمعی دست به کار شدیم

یه کار گروهی با کلی خنده و شوخی

اخ نگم براتون که در نهایت هلاک شدیم

ولی نتیجه کار بی نهایت رضایت بخش بود

عالی شده بود... عالی

وسطای ماجرای هایلایت کردن که خودش یه پروسه چهارساعته شد، پیتزا هم درست کردیم

ساعت حدود 11 بود که مهمونا رفتند

دیگه حتی نای مسواک زدن هم نداشتم

فقط رفتم توی رختخوابم و خوابیدم

صبح زودتر از همیشه بیدار شدم ولی از رختخواب بیرون نیومدم و کتاب خوندم

یه کتاب اعصاب خرد کن...

دارم کتاب حرمسرای قذافی را میخونم

به قول آقای دکتر این یکی ارزش یه بار خوندنم نداره !!!!

نزدیک ظهر از تختم اومدم بیرون و بامادرجان صبحانه خوردیم

اونقدر هردومون خسته بودیم که بدن درد داشتیم

این شد که تصمیم گرفتیم یه فیلم ببینیم و هیچ جایی هم نریم

یه فیلم گذاشتیم ... «ابلق»...

اینم اعصاب خرد کن...

موضوعات تکراری و لج درآر

ولی این یکی ارزش یه بار دیدن را داشت

ناهار خوردیم و تلویزیون داشت یه سریال جدید به اسم «قهوه ترک» نشان میداد اونم دیدیم

و بعدازظهرم به میناکاری گذشت


پ ن 1: باید زنگ بزنم سرویس کار کولر

البته کولر روی پشت بام را که جناب دزد زحمت کشیده موتورش را برده

باید یه موتور بیارن و سرویس کنند


پ ن 2: خواهرجان یه دوچرخه از زمان کودکی داشته که توی انباری ما نگه داشته

حالا اندازه فندوق شده

ولی یه عالمه نیاز به تعمیر و سرویس داره

باید ببرم ببینم اصلا ارزشش را داره یا نه؟




نظرات 9 + ارسال نظر
سارا شنبه 6 خرداد 1402 ساعت 10:04 http://15azar59.blogsky.com

سلام تیلو جونم
از کتاب حرمسرای قذافی نگو که وااااقعا یه کتاب اعصاب خرد کن هست من تا نیمه خوندم تا اونجاییکه دختره موفق به رهایی از حرمسرای اون مردک میشه و دیدم واقعا نمیتونم و دارم افسرده میشم انداختمش سطل بازیافت انقدر ازش بدم اومد من قبلا کتاب من ملاله هستم را هم خونده بودم یا میخواهم زنده بمانم اما اصلا به بدی و زشتی این کتاب نبودن این کتاب سراسر زشتی بود بهت توصیه میکنم ابدا ادامش ندی
.
عامو مِی شما ساعت چَن رفتین باغچه که به او همه کار و ناهارو کیک رسیدین موشالو به همتتون (شیرازی گفتم برات)
.
شیراز تقریبا به مرحله ذوب ادمها رسیده تبدیل به سوخاری میشیم انقدر یهو گرم شده

سلام به روی ماهت
هر سطری از این کتاب را که میخونم بیشتر اعصابم خراب میشه
دکتر هم بهم دقیقا همین را گفت که ادامه ش نده و بزارش کنار
ولی میدونی سارا جونم... یه حسی میگه تا آخرش بخون ببین عاقبت یه دیکتاتور کثیف را....
صبح زود رفتیم ... ولی ناهار را ساعت 3 خوردیم
قربون اون لهجه تون...
اینجا هم خیلی گرمه... حالا خدا میدونه کی همت کنم و این کولر را راه بندازم
یقینا به درجه ی پختن میرسم تا اون زمان

سید حمید حوائجی شنبه 6 خرداد 1402 ساعت 10:09 http://hamidhavaeji.ir

سلام. اینکه گفتید اتومبیل‌تان را خودتان به‌طور کامل شسته‌اید، برایم جالب بود. به‌نظرم خیلی کار خوبی کردید. بیشتر کارواشی‌ها بی‌دقتی می‌کنند.

سلام
اتفاقا چند مرتبه بردم کارواش و وقتی اومدیم دیدم تمام اون آشغالها و گرد و غبار های ریز سرجاشون هستند
بعد شنیدم که برای اینکه تمامی اون درزها و شکافهای کنار صندلیها و زیر کفپوشها و همه جا تمیز بشه باید ماشین را بدیم صفرشویی
بعد جالبتر قیمتی بود که برای صفر شویی شنیدم ...
دیروز جارو برقی را بردم و با اون برس باریک و بلندی که به دسته جارو برقی وصل میشه به سادگی همه ی جای ماشین را حسابی تمیز کردم

رها شنبه 6 خرداد 1402 ساعت 11:00 http://www.golbargesepid.parsiblog.com

سلام سلام
ماشالا چه پرکار بودی تیلو جون
ماشین شستن و مهمونی دادن و رنگ مو!!!!!! یکیش واسه یه روز کافی بود! ماشالا به همتون... کلا دور همی میچسبه همه کاری ... کلی خوش میگذره
دورهمی هاتون پایدار و شاد

سلام به روی ماهت
دیگه اونقدر کار کرده بودیم که جمعه بدن درد داشتیم
اونقدر خسته شده بودیم که گفتنی نبود
منم کارای دور همی را دوست دارم
قربون شما
همچنین برای شما

سعید شنبه 6 خرداد 1402 ساعت 11:31 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عمو
خوبی؟
منم فعالیتام زیاده البته نه اندازه شما واسه همین طعم بیهوش شدن تو تختخواب رو کاملا میفهمم
این همه کتاب خوب هست دختر عمو چرا بری سراغ این کتاب ها و فیلما

سلام پسرعموجان
شما خوبین
اون بیهوش شدن ماله وقتای عادی هست
یه وقتایی مثل پنجشنبه که دیگه من واقعا خودمو هلاک کرده بودم از بدن درد خوابم هم دردناک بود
یادمه یکی از دوستای وبلاگی این کتاب را معرفی کرد
منم این کتاب را خریدم برای پدرجان
ولی ایشون اصلا نگاه هم بهش نکردند و خوششون نیومد
بعد رفت توی کتابخونه من
دیگه گفتم زشته چند سال یه کتاب تو کتابخونم باشه و نخونده باشمش
کلا شروع کردم همه کتابهایی که نخوندم را بخونم

آزاده شنبه 6 خرداد 1402 ساعت 12:11

سلام
یعنی کتابه تا تموم بشه اعصابت داغون میشه ازبس که چرک و سیاه و کثیفه
منم موقع خوندش دقیقا همین حس رو داشتم اتفاقا تا تهش هم خوندم و از ابن ناراحت شدم که تاریخ تکرار میشه با کثافت بیشتر البته

سلام آزاده جان
دقیقا همین احساسات و همین دردها را دارم تجربه میکنم
و برای همین هم دارم ادامه میدم به خوندنش

لیلی شنبه 6 خرداد 1402 ساعت 14:47 http://Leiligermany.blogsky.com

اینقدر دوست دارم با خواهر و خاله و دخترخاله دورهم هستین.ان شالله جمعتون پاینده به سلامتی و شادی

تازه هفته بعدی تولد اون یکی دخترخاله هست و قرار هست اونجا جمع بشیم دور هم
انشاله که شما هم در جمع عزیزانتون شاد و سلامت باشید

Fall50 شنبه 6 خرداد 1402 ساعت 16:25

سلام تیلو جان چندسالی هست خواننده خاموش هستم. جالب که‌این پست همه نطرمشترکی تو پر کاری شما درروز پنج شنبه داشتیم ماشالله چقدر پرانرژی هستید که تونستید دوسه تا کارسنگین با هم انجام بدید من ی ناهار درطول روز درست کنم وی جارو تا شب به خودم می بالم. تیلو جان ی سوال مادرتون قبلا شاغل بودن؟خیلی خوشم میاد ازشون که اینقدر باشما پایه هستن تو برنامه هاتون مثلا ایشون هم منتظر موندن تا نزدیک ظهر که همراه شما صبحانه بخورن.قدرشون رو بدونید ان شاالله عمری طولانی درکمال سلامتی داشته باشند

سلام به روی ماهت
من برای فرار از فکرهای مزاحم هرطوری که شده سعی میکنم روز خودم را پر کنم از سرگرمیهای جورواجور... گاهی سرگرمی ها میشن خسته کننده ولی بازم بهتر از فکرهای مزاحم هستند
بله مادرجان فرهنگی بودند.... معلم دبستان ... بیشتر هم پسرانه ... بیشتر هم کلاس دوم
مادرجان پایه همه کارهای من هستند همینه که بهم انرژی مضاعف میده
کله سحر که بیدار میشیم مادرجان طبق عادت سالیان درازشون ناهار را آماده کردند و برای همین آماده هستند برای بیرون رفتن

سهیلا یکشنبه 7 خرداد 1402 ساعت 05:25 http://Nanehadi.blogsky.com

به این نتیجه رسیدم،کتاب و فیلم باید حال آدم رو بهتر کنه،وگرنه ارزش نداره ،شاید اگر تو یه کشور غربی مرفه بودم،خوندن کتاب های دیگه هم برام جالب بود.

حرفت کاملا صحیح هست
اینجا اونقدر حال بد فراوون هست که نیاز نیست ما خودمون هم برای حال خراب تلاش کنیم

Fall50 یکشنبه 7 خرداد 1402 ساعت 12:54

خوشبختم. چون من هم معلم دبستان بودم بیشتر از بیست سال کارم پایه دوم داشتم وفقط پنج ۶سال اول استخدام مدارس دخترانه بودم ومابقی رو پسرونه تدریس کردم

چه زیبا
چه حس نزدیکی
حالا چه میکنید
بیشتر از خودتون بگید
الان دیگه بازنشسته شدید؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد