روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

حوالی اردیبهشت بوی بهشت می‌ آید!

سلام

آخرین روز اردیبهشتتون پر از خیر و برکت

میدونم دلتون در پی هر کلمه ی خوب هم آتیش میگیره

زندگی ادامه داره


دیروز ساعت نزدیک 3 بود که رسیدم خونه

ناهار را خوردم و یه راست رفتم توی تختخوابم

قصد داشتم ساعت 5 بیدار شم و دوش بگیرم و بریم یه سری خونه خاله جان و عیادت مریض

اما...

وقتی بیدار شدم کسل ترین آدم دنیا بودم

هرکاری کردم نشد که نشد

یه قهوه ی تلخ خوردم و

یه تخم غاز سفالی بزرگ برداشتم و نشستم جلوی تلویزیون

یه کمی طرح و خط کشیدم و هی نوک مداد را تیز کردم

دیدم نمیشه ...

از اول شروع کردم

و غرق شدم توی قصه های خیالی

همون موقع هم یکی دوتا عکس از هموم خیالات براتون گذاشتم توی اینستاگرام




خواهرجان فندوق را برده بود دکتر

وقتی بازی و فعالیت میکنه خیلی سرش عرق میکنه

موهاشم پُر و فرفری هست و یهو سرش خیس خیس میشه

دکتر یه عالمه آزمایش نوشته بود

دیروز جواب آزمایش را گرفته بود و برده بود دکتر

دکتر متخصص غدد

این دکتر هم ارجاع داده بود به فوق تخصص

بررسی کرده بودند و تشخیص این بوده که مجرای ادراری تنگ هست و ارجاع دادند به متخصص مجاری ادراری اطفال...

از بعد اون عمل لوزه این فسقلی به شدت از دکتر و محیط بیمارستان و مطب میترسه

دیشب هم گفت وقتی خانم دکتر در حال معاینه کردنش بود عین بید میلرزید

خدایا خودت به همه بچه ها سلامتی بده و مراقبشون باش





پ ن 1: دیشب موفق شدم صفحه اینستاگرامی را راه انداختم

Tilotilomaniya1402

اگه دوست داشتید تصویر بعضی از حرفایی که میزنم را ببینید یه سری بهش بزنید



پ ن 2: صبح رفتم اتحادیه

این برنامه نشان گاهی اونقدر آدم را میپیچونه تا به مقصد برسونه که آدم سرگیجه میگیره

از تخفیف استفاده کردم و حق عضویت سالانه م را پرداخت کردم


پ ن 3: مغزبادوم تعطیل شده و راه به راه بهم زنگ میزنه


نظرات 11 + ارسال نظر
سیما یکشنبه 31 اردیبهشت 1402 ساعت 12:34

ببخشید میدونم فضولیه. اگه خواستی جواب نده. امروز آرشیو مطالبت رو می خوندم. این آقای دکتر که کلی با هم عشق ترکوندین و همدیگر رو دوست دارین، چرا مثل یک مرد قدم جلو نمیذاره و ازت خواستگاری نمی کنه. همه اش مثل پسربچه های ۱۷ ۱۸ ساله ترسو و خجالتی،عاشقانه های قایمکی و دور دورکی باهات داره. آیا متاهل هست و شما دوست دخترش هستی و نمی خواد زن و بچه اش بفهمند؟


چه سریع سناریو میچینید ....
برداشت جالب
اصلا به ذهنتون نرسید شاید هردومون به دلایل خودمون فعلا قصد ازدواج نداریم؟

ساناز یکشنبه 31 اردیبهشت 1402 ساعت 13:41

سلام عزیزم
انشالله خودتون و عزیزانتان سلامت باشید همیشه
چه خوب پیح ساختید
درخ‌است دادم

سلام ساناز جانم
اصلا نمیخواستم صفحه م خصوصی باشه
عذرخواهی
وقتی گفتی رفتم تازه نگاه کردم و عمومیش کردم
ممنون که همراهمی

فری یکشنبه 31 اردیبهشت 1402 ساعت 13:43

سلام ببخشید خانومی اینستای شما همونه که عکستون با مانتوی آبی و شلوار قرمزه؟

سلام دوست خوبم
مانتو و شلوار لی
صفحه ام باز هست
یه نگاهی بندازید از عکس ها متوجه میشید صفحه تیلو هست

سارا یکشنبه 31 اردیبهشت 1402 ساعت 13:53 http://15azar59.blogsky.com

تیلوی مهربون
ایشالا که خواهرزاده ات با یه درمان ساده مساله اش برطرف بشه

انشاله سارای مهربونم
نه اینکه خیلی کوچولو هست و تازگی از پروسه درمان میترسه ، دلم یه حالی میشه

خورشید یکشنبه 31 اردیبهشت 1402 ساعت 15:40 http://khorshidd.bligsky.com

خانم من از عاشقانه های شما و دکتر قلبم پر از ستاره میشه نه میدونم و نه میخوام که بدونم آخرش قراره چی بشه فقط دکتر را دوست دارم
اگر دلیلش را بپرسی باید بگم همون حس م هست که بهش زیادی اعتقاد و اعتماد دارم
پیج جدید مبارک دوستم

چشمام قلب قلبی شد
کامنتت را چند بار خوندم و هربار لبخندم پررنگ و پررنگ تر شد
خورشید جانم چه فرقی میکنه آخرش چی میشه ؟ به نظرم همین که دارم عاشقی را تجربه میکنم ، همین که سالهاست هزاران بار قلبم اونقدر تند زده که دستم را ناخودآگاه بردم سمتش... همین که براش پر میکشم ... همین که اصلا اسمش میاد دلم تندتر میزنه- دلیلهای کافی هست که نخوام بدانم تهش چی میشه
اصلا کی میدونه تهش کجاست ؟
وقتی گفتی دکتر را دوست داری یهو دلم برات پرکشید این حس مشترک ... منم اطرافیان تو رو دوست دارم ... اینکه وقتی یکی را دوست داریم هرکی که اون دوست داره را هم دوست داریم ....
خیلی برام عزیزی

شیرین یکشنبه 31 اردیبهشت 1402 ساعت 20:02

خواننده خاموش تان هستم
اگر صلاح دونستید، نظرم را عمومی نکنید
اوایل بعد از کشته شدن مهسا، یادمه متنی نوشته بودید که معنی اش برای من این بود: مهسا هم یکی مثل کشته شده های هر روز
خیلی عصبانی شدم و مدتی دیگر شما را نمیخواندم
خوشحالم که یا نظرتان برگشته و یا برداشت اول من اشتباه بوده
میدونم پسرعموی ولایت باوری دارید، در کامنتها فهمیدم، بخاطر همین گفته های اخیرتان جسارت و صداقت بیشتری می‌طلبد.
دستان گرم
به امید روزهای بهتر برای همه ماها، حتی اونی که هنوز به این حکومت باور داره اما دستش به جنایت آغشته نیست

شیرین نازنینم
همونطوری که همون روز هم در جواب تمام کامنتهای موافق و مخالف گفتم من علم و سخنوری کافی برای نوشتن از اون روزها و همین وضع سیاسی الان را ندارم - اما درد همه مردم این کشور یکی هست... و من هم عین همه مردم ...
اینکه من از مسائل سیاسی نمینویسم مربوط به امروز و دیروز و فردا نیست - من یه روزانه نویس هستم که در همه حال سعی کردم حال خوبم را اشتراک بزارم - کما اینکه روزهایی که حالم خیلی بد بود کمترین پست ها را نوشتم و سعی کردم در رقیق ترین حالت ممکن دردهام را اینجا انعکاس بدم
اینکه پسرعمو یا بقیه چه عقایدی دارند کاملا به خودشون مربوط هست - ما اینجا دوستانی هستیم که با توجه به حرفهای مشترک روزانه مون و حال و انرژی خوبی که اشتراک میزاریم دور هم جمع شدیم
دقایقی را اینجا میگذرونیم
دقایقی حرفای خوب میزنیم و سعی میکنیم یه چیزایی از هم یاد بگیریم .
همین و فقط همین ...
ممنونم که بازم بهم سر میزنی و خوشحال میشم از داشتن دوستانی مثل شما

شیرین یکشنبه 31 اردیبهشت 1402 ساعت 20:11

ضمنا دروغ چرا
این یکی رو شرمنده خستم که میگم، در حقیقت فضولی در امور خصوصی شماست و غیر اخلاقیه

اما من هم چند بار فکر کردم دکتر متاهله و بخاطر همین رابطه پنهان دارید، بخصوص که ندیدم در نوشته هایتان که برای مراسم پدر عزیزتان، روحش شاد

ولی بعد هی به خودم تلنگر زدم که این حیطه شخصی شماست و نباید کنجکاوی کنم

شما اینقدر غنی از عشق خانواده هستید و آنقدر بالغ و مستقل هستید که احتمال اینکه وارد رابطه ای ناسالم بشوید، بسیار کم است. بابت این جسارت پوزش میخواهم فقط خواستم بگم ممکنه خیلی ها مثل من دچار سوء تفاهم بشوند

شیرین جان
اینکه دکتر برای مراسم پدرمن اومدن یا نه چه ربطی به تاهل یا مجرد بودن داره؟
یعنی ایشون اگه متاهل باشن نمیتونن بیان مراسم؟
یا اگه مجرد باشن حتما میان مراسم؟؟؟؟
ممنون که به خودتون تلنگر میزنید
بقیه هم دچار سوتفاهم نشن لطفا
من چه رابطه سالمی داشته باشم چه خدای ناکرده و اشتباها وارد رابطه ناسالمی شده باشم، اون رابطه را اینجا تبلیغ نمیکنم ... کما اینکه دیدید کمترین اشاره ها را به رابطه و نوعش میکنم اینجا...
نوع تفکرم در مورد رابطه ها را هم خیلی خیلی کم اینجا مینویسم
در کل میخوام بدونید من سعی خودم را میکنم که اینجا فقط حال خوب به اشتراک بزارم
من در همین سن چه بقیه خوششون بیاد چه نیاد در یه رابطه آزاد و منطقی و البته لانگ دیستنس هستم که ازش انرژی بی نهایت خوبی میگیرم و به شدت حالم باهاش خوبه

لیلی یکشنبه 31 اردیبهشت 1402 ساعت 21:41 http://Leiligermany.blogsky.com

میشه لطفا نتایج ارجاعات دکتر در مورد فندق و پیشنهادات رو بگین
برام جالب شد که از کجا به کجا ارتباط داره

فعلا تا همین حدی بود که گفتم
یعنی فندوق سرش خیلی خیلی موقع بازی و فعالیت عرق شدید میکنه- موهاش فرفری هست و خیلی پُر
همیشه برای چکاپ دوره ای میره پیش متخصص اطفال - خواهر موضوع را به متخصص اطفال گفته بود
ایشون ارجاع داده بودند به متخصص غدد اطفال
متخصص غدد یه سری کامل ازمایشات مربوط به تیروئید و آنزیم های کبد و ... و ... نوشتن
جواب آزمایش که اومد این متخصص غدد- ارجاع داد به یه فوق تخصص غدد اطفال
این خانم نظرشون همین بود که براتون نوشتم
البته یه سری آزمایشات تکمیلی نوشتن که هنوز انجام نشده
و یه سونو که یه آدرس خاص دادند و گفتن اینجا سونوی تخصصی اطفال هست
و ارجاع دادند به متخصص مجاری ادرار اطفال
این تا اینجای ماجرا هست ...

الهه دوشنبه 1 خرداد 1402 ساعت 06:46

سلام .ایام به کام تیلوی پر انرژی .درمورد فندق پسرمنم دقیقا با کوچکترین فعالیت سرش غرق عرق میشد ولی مدت کمی شاید شش ماه بعد عمل لوزش کلا این حالتش برطرف شد و چون قبل از عملش آلرژی شدید داشت و با عمل لوزش آلرژیش تا نود درصد بهتر شد شاید علت عرق شدیدش هم همون آلرژی همراه با لوزه ملتهب بوده .کاش خواهرتون یه کم دست نگه داره شاید مثل پسر من برطرف شد عرق کردنش. برای پسرم گفتن شاید برای تیروئیدش باشه ولی آزمایشاتش نرمال بود .دلم سوخت برای فندق گوگولی .ان شاءالله سلامت باشه .

سلام الهه نازنینم
امروز وقتی این صفحه را باز کردم اولین چیزی که دیدم پیامت بود
عین نور امید تابید به دلم
خداوند به خودت و عزیزانت سلامتی و طول عمر بده
پیامت را کپی کردم و فرستادم برای خواهر
امیدوارم با دعا و زبان خیر شما همین بشه که گفتی

mani دوشنبه 1 خرداد 1402 ساعت 23:35

"من در همین سن چه بقیه خوششون بیاد چه نیاد در یه رابطه آزاد و منطقی و البته لانگ دیستنس هستم که ازش انرژی بی نهایت خوبی میگیرم و به شدت حالم باهاش خوبه"
تیلو جانم عالی نوشتی


شما همیشه به من لطف دارید

سعید سه‌شنبه 2 خرداد 1402 ساعت 12:37 http://www.zowragh.blogfa.com

هفته پیش برادرزاده منم با دوچرخه تصادف میکنه و 3 روز تو آی سی یو بیهوش بود
خدا بهمون رحم کرد پریروز مرخص شد
دیدن این طفلای معصوم تو این حالت درد و بیماری قلب آدم رو آتیش میزنه
من وقتی رفتم بالای سرش دیدم با اون صورن زخمی مچاله شده رو تخت دنیا رو سرم خراب شد

وای... بلا دور باشه
چه ترسناک
خدا برای هیچکس نخواد
انشاله که عزیزتون همیشه سالم و تندرست باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد