روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

آمد بهار جان‌ها ای شاخ تر به رقص آ

سلام

بهارتون زیبا و دلنشین

روزهاتون همراه با دلخوشی



وسط دفتر انگار زلزله اومده

همه چیز بهم ریخته و نامرتب شده

لابلای کارها پا میشم یکی دوتا وسیله جابجا میکنم ، بعد هی نگاه میکنم و از تغییرات خوشم میاد

باز میشینم سرکار و باز همون چرخه تکرار میشه

تازه یه عالمه کارتن و مقوا و کاغذ هم دادم به این آقایی که بازیافتی ها را میخره و به جاش دو بسته نمک گرفتم


مادرجان دیروز شله زرد پخته بودند

از راه که رسیدم با یه سینی برای همسایه ها شله زرد بردم

بعد هم چندتایی با ماشین بردیم و رسوندیم و برگشتیم

شله زردی که با غنچه های گل محمدی صورتی تزئین شده بود



پ ن 1: از صبح درحال عطسه کردن هستم ...

آلرژی و بهار


پ ن 2: یه عالمه سفال و رنگ و وسایل میناکاری دارم

شاید اندازه یکسال کار کردن

میخوام همشون را انجام بدم و دیگه وسیله جدید نخرم

میخوام تا ته اینها را انجام بدم و دیگه میناکاری نکنم

تصمیم گرفتم یه کار دیگه را امتحان کنم و یاد بگیرم

البته این برنامه برای سال بعد هست



پ ن 3: لبخند و بهار ترکیب قشنگیه

زندگی همیشه سختی های خودش را داره

شما هرطوری که شده ... حتما لبخند بزنید


نظرات 4 + ارسال نظر
فاضله سه‌شنبه 22 فروردین 1402 ساعت 10:27 http://golneveshteshgh.blogsky.com

اگه پولش خوبه ریسک نکن

خودت میدونی که کارهای هنری اونم توی کشورهای جهان سوم پول و ثروت بهمراه ندارن
من کارهای هنری را برای دل خودم انجام میدم
وگرنه درآمد چشمگیری ازشون حاصل نمیشه

سعید سه‌شنبه 22 فروردین 1402 ساعت 12:53 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموجان
خانواده من خوبن سلام میرسونن ممنونم از لطفت
سایه مامان جی رو سرت مستدام باشه
من امسال عید مثل چند سال گذشته جایی نرفتم اما تونستم بیشتر استراحت کنم البته فقط تو 4 روز اول
از لبخند گفتی من به خاطر ناراحتی گوارش روزه نمیگیرم دیروز عصر تو فروشگاه ضعف کردم سرمو بردم زیر پیشخوان یه تیکه کیک خوردم
سرمو آوردم بالا دیدم یه خانمی وایستاده کنار پیشخوان و با لبخند داره نگام میکنه
خجالت کشیدم اما لبخندش انقد زیبا بود که یادم مونده
استغفرالله
باورت میشه از نظر من یکی از زیبا ترین صحنه ها لبخند دیگرانه؟
یا صحنه ی به هم رسیدن دو تا دوست بعد از مدت ها
تو ایام عید تو یه مکان تفریحی بودم که دو تا خانم (چرا همش خانم؟) که معلوم بود خیلی وقته همو ندیدن به هم رسیدن و بغل کردن همو
چه صحنه با شکوهی بود حیف نمیشد وایستم و بهشون نگاه کنم

سلام پسرعموجان
خدا را شکر که همه خوب و سلامت هستید
همیشه شاد باشید
لبخندها... منم لبخندها را خیلی دوست دارم ... خیلی وقتا آدمها با لبخندشون توی ذهنم ماندگار میشن
راست میگی... اون صحنه ها هم دیدنی هستند

لیلی چهارشنبه 23 فروردین 1402 ساعت 18:42 http://Leiligermany.blogsky.com

چه خوب که می خوای هنر جدید امتحان کنی

خیلی دوست دارم یه هنر تازه یاد بگیرم و امتحان کنم
ولی چون مقدار زیادی سفال و رنگ خریدم فعلا صبر کنم

جازی چهارشنبه 23 فروردین 1402 ساعت 19:58

با سلام
احساس می کنم نه بهار امسال شبیه بهار است و نه رمضانش شبیه سال های پیش تقارن این دو نه زیبایی دارد و نه احساس خوشایند. هر چیزی به جای خویش نیکوست کاش تقویم عربی هم مثل تقویم پارسی حساب و کتاب درستی داشت تا این همه بی نظمی بوجود نمی اورد

سلام دوست خوبم
نه امسال هیچیش شبیه هیچ زمانی نیست
خدا به خیر بگذرونه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد