روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

حافظ گشوده ام، و چه زیباست فال تو- حتما قشنگ می شود امسال حال تو

سلام

روزتون زیبا

بهارتون مبارک

روزهاتون همه پر از آرامش و شادی و حال خوش

دیگه اینبار هیچ عذری هم ندارم برای اینهمه غیبت

از اینکه اینهمه از هر طریقی حالم را پرسیدید ممنونم

دلخوش و دلگرمم به مهربونی هاتون

واقعیتش این بود که یه دوره کرونایی خیلی سخت را گذراندم و بعدش بی هیچ دلیل خاصی حال دلم خراب بود

اونقدر خراب که توی لاک خودم بودم و با هیچکس حرف نمیزدم

در حدی که با آقای دکتر هم خیلی کم و کوتاه مکالمه داشتم

کارهای روزمره را انجام میدادم و روزگار را آرام میگذروندم ولی دوست نداشتم از حال خودم با کسی بگم ....

روزهای دم عید امسال یه حال و هوایی برای خودش داشت

هم بهار اومده بود و طراوت و لطافت هرساله را با خودش آورده بود و هم اینکه حال و هوای مردم و جامعه یه طور دیگه بود و انگار عید نبود

هر بار اومدم از قشنگی ها و حال خوب بنویسم نشد که نشد....

تا امروز هم دفتر نیومده بودم

قصد داشتم تا آخر این هفته هم تعطیل باشم

ولی صبح بیدار شدم و یهو دلم خواست دست از این همه رخوت بردارم ...



عمه م که خیلی خیلی مریض بود و نیاز به امضاش داشتم در یک حرکت یهویی اجازه داد برای گرفتن امضا اقدام کنم

و دو روزی روی دور تند کارهای دادگستری و گرفتن مامور و ... با یه عالمه حرص خوردن انجام دادم و امضا انجام شد ....


نزدیک عید به سختی تمیزکار گیر آوردم

به سختی راه پله ها و پارکینگ و لابی را تمیز کرد و کلی پول اضافه گرفت و کلی غر زد و اصلا هم از کارش راضی نبودم

بعدازظهر روز آخر سال - قبل از سال تحویل با گل و شمع و عود رفتیم کنار مزار پدرجان

با مادرجان دوتایی

از عصر رفتیم و طولانی اونجا موندیم و غیر از دعا و قرآن ، نشستیم و دوتایی حرف زدیم و خاطرات دم عید را یادآوری کردیم و اشک ریختیم و یه جاهایی هم خندیدیم

پدرجان گز آردی پسته ای را خیلی خیلی دوست داشتند

همون را بردیم و همونجا به همه تعارف کردیم

سال تحویل را به زور بیدار بودم از خستگی

بعدش یه هفت سین میناکاری چیدم گوشه سالن و مادرجان برای روز اول عید - ناهار- خاله ها و دایی ها و دختراشون و همسراشون و .... دعوت کردند

حدود 25 نفر شدیم

برای هر سه تا فسقلی عیدی های مشابه خریدیم که به همدیگه حسادت نکنند

برای هرکدوم یه کوله پشتی (هرکدوم بسته به سن و سال خودشون)

داخل کوله ها هم برای هرکدوم یک دست لباس

برای دوتا فسقلیای کوچولوتر هرکدوم یک ماشین بامزه و برای مغزبادوم هم یک جفت کفش

این هدیه مشابه براشون خیلی جالب بود و کلی باهاش ذوق کردند

مهمونی خوبی بود تا نزدیک غروب طول کشید

بعدش هم خواهرا موندند خونه ما 


عموجانم که ترکیه زندگی میکنه به خاطر امضایی که لازم بود برای کارهای انحصار وراثت ما انجام بده بدون خبر روز 4 عید اومد ایران

روز پنجم امضا را ازش گرفتم و روز 8 هم رفتند....

یه مقدار مهمون بازی و برو بیا هم با عموجان داشتیم


با مادرجان به باغچه سرزدیم

طبق تجویز اون مهندسی که برای باغچه آورده بودیم به درختها سم زده شد

دو مدل تقویتی در فاصله های زمانی مشخص به باغچه داده شد

با مادرجان سبزی کاشتیم

نعناها با رسیدن بهار یهو قد کشیدند و مجبور شدیم دو سه مرتبه برای چیدن نعنا بریم باغچه


آهان اینم بگم

یکی از مستاجرها رفت و یک مستاجر جدید به جاش اومد

یه آقایی که توی کار نهال و درخت و گل و گیاه هست

ازم اجازه گرفتند و فلاور باکس دم در را پر از گلهای زیبا کردند

دوتا گل حنا پر از گل... دوتا کالانگوئه پر از گل ... یک گلی که اسمش را نمیدونم ولی گفتند پیوند پیچک و نیلوفر هست و خیلی خیلی خوشگله

یک گل دیگه هم هست که گلهای زرد داره ولی اسمش را نمیدم

خلاصه که خیلی خیلی خوشگل شده

خودشون سنگهای رنگی هم آوردند و سطح خاک باغچه را با سنگهای رنگی تزئین کردند

کلی حال و هوای جلوی در عوض شده



بازم اطلسی خریدیم برای آویزهای توی تراس

یه عالمه همه شب بو هایی که کاشتیم و خریدیم توی تراس دلبری میکنند

البته که وقتی پدرجان بودند ....ولی خب... چاره ای نیست ... زندگی ادامه داره ...



تولد مغزبادوم با یه دورهمی دلچسب برگزار شد

یه روز هم افطار دعوت شدیم خونه دختردایی و خیلی خوش گذشت

یه روز هم برای افطار رفتیم خونه خواهرجان و دوتا وروجک کلی ذوق کردند و خیلی خوش گذشت


البته بابای مغزبادوم از روز دهم دچار کرونای خیلی شدید شد و سه روزی بیمارستان بستری بود و به لطف خدا دیروز مرخص شد

البته همچنان مریض هست

و همینجا بگم که این موج جدید و فراگیر را جدی بگیرید و تا جایی که براتون ممکنه رعایت کنید تا ازش عبور کنید

شاید دیگه کرونا کشنده نباشه ولی به شدت آزار دهنده و سخت هست

البته برای کسانی که بیماری زمینه ای دارند یا سیستم ایمنی قوی ندارند همچنان خطرناک و کشنده هم هست...



در آخر ...

ماه رمضان را دوست دارم

لحظه های ناب این ماه بینظیر را نادیده نگیرید

برای همه ی کسانی که دوستشون دارید دعا کنید و مطمئن باشید انرژی خوب دعاهاتون اول از همه توی زندگی خودتون جاری میشه

منم در دعاهای قشنگتون سهیم کنید

دعاگوی تک تک تون هستم


نظرات 10 + ارسال نظر
سعید دوشنبه 14 فروردین 1402 ساعت 11:36 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام
چه عجب دختر عمو
خوش اومدی
ما برای فروشگاه یه خانم تمیزکار گرفته بودیم که درست روزهای قبل از عید یهو گذاشت و رفت و تلفنشم جواب نمیداد
جالبه حالا برگشته و میگه پولمو بدین
شاد باشی دختر عمو

سلام پسرعموجان
خوبین
انشاله که خانواده همه خوب و سلامت و شاد باشن و روزهای خوبی را گذارنده باشید و روزهای بینظیری پیش رو داشته باشید
چی بگم؟ خودم اونقدر از دست اون تمیزکار حرص خوردم که گفتنی نیست

مرمر دوشنبه 14 فروردین 1402 ساعت 12:11

سلام تیلوی عزیزم
خوش برگشتی
سال نو مبارک،امیدوارم امسال شروع قشنگترین سالهای عمرت باشه،برات بهترینها رو آرزو دارم،هزار بار میبوسمتهمیشه شاد و سلامت و بهاری باشی مهربون

سلام به روی ماهت
خوش زبون و مهربون
ممنون از اینهمه کلمات قشنگ که پر از انرژی و حال خوب هستند
منم بهترینها را برای شما و عزیزانت آرزو میکنم

مهربانو دوشنبه 14 فروردین 1402 ساعت 15:09 http://baranbahari52.blogsky.com/

سلام تیلو جان سال نوت مبارک متاسف شدم بخاطر کرونا که گرفتی امیدوارم درد و بلا از خودت و عزیزانت دور باشه . روح پدرجان شاد باشه و امیدوارم سایه ی مادر نازنینت از سرت کم نشه

سلام نازنینم
لطف داری
خداوند عزیزانت را برات شاد و سلامت نگه داره و همیشه همینطوری پر انرژی و اکتیو باشی

الهام دوشنبه 14 فروردین 1402 ساعت 17:16

سلام تیلو جان
اولش دلتنگت بودم؛ بعدتر نگرانت
خیلی خوشحالم که نوشتی
خیلی خوشحالم که تصمیم گرفتی از لاکت بیرون بیای
الهی که حال روح و جسمت همیشه عالی باشه
❤️❤️❤️

سلام به روی ماهت
ببخش که نگرانت کردم
کم و بیش توی اینستاگرام میبینمت
منم برای شما آرزوهای خوب خوب میکنم و براتون بهترینها را از خداوند میخوام

جازی دوشنبه 14 فروردین 1402 ساعت 21:39

تیلوی گم گشته باز امد به وبلاگ غم مخور
کلبه وبلاگ شود پر رنگ و رونق غم مخور

امدی جانم بقربانت ولی این همه تاخیر چرا
فکر کردم وبلاگ را سه طلاقه کرده ای چون نه سر زدی و نه خبری از دوستان وبلاگی گرفتی
انشالله که سال جدید سال سلامتی ، سعادت ، سربلندی ، سرافرازی ، سرسبزی ، سروری و سیادت باشد برای شما و خانواده گرامی همچنین سال پربرکتی و خوشبختی باشد برای حضرت عالی و بستگان

ممنون از شعر و طبع شعر شما
همیشه شاد و پر انرژی باشید

لیلا دوشنبه 14 فروردین 1402 ساعت 21:57

سلام چه خوب که برگشتید دلم برای نوشته ها تون تنگ شده بود

سلام به روی ماهت
متشکرم

ریحان ف چهارشنبه 16 فروردین 1402 ساعت 09:21

دختررر سال نو مبارک روح پدرت شاد عزیز دل

عزیزدلم تمام روزگارت مبارک و شاد
خداوند عزیزانت را برات حفظ کنه و همیشه شاد و خندان باشی

فری چهارشنبه 16 فروردین 1402 ساعت 11:36

سلام سال نو مبارک چه قدر اینجا سوت و کور شده بود اما الان با پست های زیباتون دوباره خوب شد

سلام دوست خوبم
کاش میشد با نوشته ها و حرف هامون هم که شده نور را به همدیگه هدیه کنیم

لیمو چهارشنبه 16 فروردین 1402 ساعت 12:52

سال نو مبارک تیلوجانم
امیدوارم سالی پر از شادی و آرامش در انتظارت باشه

سلام عزیزدلم
همه روزگارت مبارک
ممنونم نازنینم
چقدر از حضور دوباره ت خوشحالم

مینو شنبه 19 فروردین 1402 ساعت 22:23 http://Minoog1382.blogfa.com

پست های مانده بودتااینجا.یکجاخوندمش‌.بهارت مبارک عزیزم.روح پدرجان شاد
امسال عیددوباره رفتیم کویرخوروبیابانک‌.یادپستات افتادیم که توپاییزمی رفتین برای خریدخرمااونجا...یادشون جاویدان.

ای جانم
دلم هوای اونجا را کرد... وقتی با پدرجان توی ماسه ها قدم میزدیم
لطف کردی یادمون کردی نازنینم
خداوند عزیزانت را برات حفظ کنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد