روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی / یا این رهِ دور را رسیدن بودی/ یا از پسِ صد هزار سال از دلِ خاک/ چون سبزه، امیدِ بر دمیدن بودی

سلام

شنبه تون زیبا

روزگار و هفته تون پر از حال خوش

آرامش را برای دلهای مهربونتون آرزو میکنم

آرامش وسط همه ی بالا و پایین های دنیا


اصلا نمیدونم کی نوشتم و چقدر نوشتم و از چی ها نوشتم

حقیقتش این هست که نرفتم آخرین پستم را هم چک کنم تا یادم بیاد

چون صبح که بیدار شدم تصمیم گرفتم یه هفته تازه را شروع کنم بدون همه دردسرهای گذشته...

اسمش هست دیگه گذشته... و گر میگذرد غمی نیست

آخر هفته ی سختی بود ، سالگرد پدربزرگ بود و حسابی داغ دلمون تازه شده بود

ولی اونم گذشت

احتمالا هنوز گلهای سفید و آبی رنگی که برای پدرجان خریدم روی مزارش هست

یه جا شمعی خوشگل میناکاری کردم از اون مدل گردها

میخوام با چسب بچسبونمش همونجا روی مزارشون

صبح اول وقت هم که از راه رسیدم یکی دوتا عکس ازشون پرینت گرفتم و لمینت کردم

اونا را هم میبرم میچسبونم به همون سنگ

اهان... دیروز از طرف اتحادیه یه کلاس آموزشی گذاشته بودند توی سالن شهید آوینی... وسط چهارباغ بالا

اونم شرکت کردم

فسقلیا و مامانشون از پنجشنبه خونمون هستند

مغزبادوم و مامانش هم بودند ولی اونا دیشب رفتند ، چون مغزبادوم صبح باید میرفت مدرسه

فسقلیا به شدت درگیر گلودرد و لوزه سوم هستند

دارو میگیرند و همچنان خیلی بد نفس میکشند به خصوص توی خواب

احتمالا دیگه تا من برم خونه اونا هم رفتند خونشون

خلاصه همه این حرفا این میشه که ... زندگی جریان داره ...

بهار توی راه هست

تقویم را هنوز طراحی نکردم وگرنه براتون میزاشتم

خیلی زود انجامش میدم

شاید به دردتون بخوره

برم برسم به کارهام که لیست کارهام حسابی پر و پیمون هست ....

روزتون پر از حال خوش

نظرات 8 + ارسال نظر
سعید شنبه 6 اسفند 1401 ساعت 12:58 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموجان
خدا قوت
خوبی؟
مامان جی خوبن؟
برای کامنتی که تو پست قبل نوشتم جواب نوشتی؟
بازم جوابت ثبت نشده
پاینده باشی دختر عمو

سلام پسرعموجان
متشکرم
عه
فکر کنم باهات لج کرده ها...

ربولی حسن کور شنبه 6 اسفند 1401 ساعت 13:00 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
چون نمیدونین توی پست قبل درباره چی نوشتین باید بگم اول درباره کنتور برق نوشتین و این که پیمانکار مجبور شد بخشی از هزینه را به عهده بگیره
بعد این که باتری ماشینتون خوابید و دیگه این که پسرعمه با سنگ زد توی سرتون و در را با دیلم باز کردین و درد گردن خواهرتون و عمل لوزه بچه ها و ... همین دیگه
اگه باز هم سوالی داشتین درخدمتم

سلام جناب دکتر...
منو شگفت زده کردید
چه حافظه ای ... هزارماشالا

سعید شنبه 6 اسفند 1401 ساعت 18:05 http://www.zowragh.blogfa.com

اگه از ماشین مرحوم پدرجان استفاده نمیکنی کاش باطریشو میذاشتی رو ماشین خودت
یادت باشه اقلا 3 روز یه بار ماشین پدرجان رو روشن کنی بذاری 10 دقیقه کار کنه که باطریش خراب نشه
بعدشم مگه همین چند وقت پیش باطری ماشین خودتو عوض نکردی؟ به همین زودی عمرش تموم شد؟

چشم
نمیشد باطری اون ماشین را بردارم و کلا اون ماشین را از مدار خارج کنم

ترانه شنبه 6 اسفند 1401 ساعت 20:20

برای دل مهربونت آرزوی آرامش و صبر دارم میون این همه از دست دادنها و خاطرات...
جالبه که بهار هر سال بدون توجه به غمها و رنجها و از دست دادنهای ما از راه میرسه.

ترانه ی نازنینم
راست میگی
بهار میاد... بدون توجه به حال ما

جازی شنبه 6 اسفند 1401 ساعت 20:35

با سلام
اینقدر خسته و بد حال و بیمار هستم که توان نوشتن ندارم کلیه بشدت اذیت می کنه و بد کار می کنه عذر می خوام توانم کم است و فشار بیماری و بیحالی و. .. زیاد
انشالله شما و خانواده گرامی سلامت باشید
همچنین اعیاد بر شما و خانواده مبارک

سلام دوست خوبم
خدا نکنه اینهمه مریض و بد حال باشید
بلا به دور
انشاله که الان خوش و خرم کنار خانواده از سلامتی لذت ببرید

رعنا شنبه 6 اسفند 1401 ساعت 20:47

سلام.
تیلوجان، خوبی؟
امیدوارم دیگه غم نبینی. روح پدر هم در آرامش باشه. چه خوبه دورهمی کنار فسقلیا. حتماً وقت بذار و تقویم رو درست کن. من که امسال ازش خیلی استفاده کردم. خدا بهت توان بده.

سلام به روی ماهت
قربون مهربونیات عزیزم
انگیزه شدی که زودتر این کار را بکنم

لیمو یکشنبه 7 اسفند 1401 ساعت 13:14

سلام تیلوجان
چقدر خوب که سنگ مزار پدرتون رو هرطور دوست داری تغییر میدی. پدربزرگ من عاشق گل و گیاه بود اما متاسفانه نشد که سنگش جایی برای گلدون یا کاشت گل داشته باشه :((

سلام به روی ماهت
سنگ مزار را که نمیشه تغییر بدی
ولی من همیشه عکسهای لمینت شده میبرم و جاهای خالی سنگ میچسبونم
یه جاشمعی میناکاری هم درست کردم که ببرم و اونجا بچسبونم به سنگ و بتونم هربار میرم راحت عود و شمع روشن کنم
کنار مزار پدرمن هم جایی برای کاشت گل نبود... اندازه زدم و گلدانی که بشه اونجا گذاشت خریدم و پر از خاک برگ کردم و حالا کلی گل خوشگل اونجا داریم

مه سو دوشنبه 8 اسفند 1401 ساعت 17:41 http://mahso.blog.ir

خدا رحمت و عشق بباره به همه رفتگان...
جز دلتنگی از رفتن عزیزان چیزی نمیمونه برای ما زمینی ها...

خداوند عزیزانت را برات حفظ کنه و با عشق همیشه زندگی بگذرونی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد