روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

رنگ بالهای خواب من پرید

سلام

روزتون پر از نور و دلتون گرم

دلگرمی و آرامش توی این روزها سخت پیدا میشه ولی همین روزهای سخت هستند که از ما آدمهای قوی و سخت تری میسازن

اگه با وجود سختی ها دوام بیاریم و راه درست را انتخاب کنیم بعدها میتونیم به خودمون ببالیم



دیروز وقتی داشتم بر میگشتم خونه مغزبادوم و خواهر را هم با خودم بردم

ناهار مامان پز خوردیم و حرف زدیم

با مغزبادوم ظرفها را برای اولین بار چیدیم داخل ماشین ظرفشویی و کلی سرهمین موضوع هم دوتایی خندیدیم

شیطنتهای بچه گانه ش حال آدم را خوب میکنه

بعدش مغزبادوم گفت اسم فامیل بازی کنیم

ما هم که همیشه به دلش راه میایم

این شد یه بازی مفرح و شاد

چهارتایی

دور هم خندیدیم و بازی کردیم

یکساعتی بازی کردیم

بعدش هم توی دفتر نقاشی تازه مغزبادوم دوتایی نقاشی کشیدیم

فسقلی کلی به نقاشی های من خندید و بعد نقاشی ها را با هم رنگ آمیزی کردیم

یه کمی هم میناکاری انجام دادم

بعد اینترنتی قرص ماشین ظرفشویی خریدیم

مغزبادوم هم کتاب میخواست .... دوتا براش خریدم

خیلی خیلی کتاب خوان شده

تند تند میخونه و کیف میکنه

وقتی یادم میاد که منم توی دوره نوجوانی چقدر کتاب دوست داشتم و با دیدن کتابها قند توی دلم آب میشد ، دوست دارم براش یه عالمه کتاب بخرم

حالا منتظر بمونیم تا خریدها از راه برسن


راستی براتون تعریف کردم توی این مدت دوتا خرید اینترنتی کردم که هیچکدوم به دستم نرسید؟

به سختی با یه عالمه فیلترشکن وصل شدن اینستاگرام و از سایتی که همیشه خرید میکردم یه لباس سفارش دادم

وقتی چند روز گذشت و به دستم نرسید باز سرزدم و دیدم کلا صفحه را بستن

به سایتشون سرزدم ... سایت هم دیگه باز نمیشد

و تلفنشون را هم نداشتم دیگه ... چون کل اطلاعات صفحه را پاک کرده بودند....

به همین سادگی...

دومی هم دقیقا همینطوری...

حالا دیگه یواش یواش دارم میترسم از خریدهای اینترنتی

تازه هردوی این صفحه ها ، صفحاتی بودند که قبلا هم ازشون خرید کرده بودم

کاش این بلا را سر اعتماد همدیگه نیاریم...



پ ن 1: گاهی وسط روز تصویری با آقای دکتر تماس میگیرم

دیدنش توی لباس رسمی یه لبخند بزرگ میاره رو لبم

گاهی وسط یه جلسه رسمی... گاهی وسط یه مذاکره غیررسمی... گاهی هم پشت میز کار....


پ ن 2: تولد داداش جانم بود دیروز

دوستاشون سوپرایزشون کرده بودند

از خنده هاش عکس گرفته بودند

وقتی عزیزی ازمون دور هست....


پ ن 3: انگار حالا که کامنتها را میخونم و تاییدشون میکنم به یه آرامشی رسیدم

هم حرف میزنیم ... هم خیالم راحت هست



نظرات 2 + ارسال نظر
لیمو یکشنبه 18 دی 1401 ساعت 10:21 https://lemonn.blogsky.com/

سلام تیلوجان
چی داره این بازی که هیچوقت خسته کننده نیست؟
+ تولدت برادرت رو تبریک میگم عزیزم.

سلام به روی ماهت
تازه جذابیتش اینه که سن و سال هم نمیشناسه
فدای محبتت

جازی یکشنبه 18 دی 1401 ساعت 16:15

با سلام
تولد داداش مبارک و انشالله 120 سال عمر با عزت و با برکت داشته باشند و همینطور شما و همچنین سایه مادر بالای سرتون باشد.
در این بازی تقلب هم می کنید نحوه امتیاز گیری چطوریه اگر سه نفر از شما یک اسم انتخاب کرده باشند امتیاز ان چگونه است ما که بازی می کنیم هر گزینه 10 امتیاز میدیم و اگر گزینه مشترک داشته باشیم 5 امتیاز داره
ما که امسال شوفاژ را سرویس نکرده ایم فضای داخل منزل سرد است و از بخاری برقی استفاده می کنیم

سلام دوست خوبم
متشکرم
امیدوارم خداوند عزیزان شما را براتون صحیح و سالم نگه داره و به خودتون طول عمر با عزت بده
این بازی .. بازی خوب و باحالی هست
یه سرویس میکردید مقرون به صرفه تر از استفاده از بخاری برقی بود
کما اینکه با اون سرویس کل خونه گرم میشد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد