روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

راههای نزدیک

سلام

روزتون زیبا


به معجزه اعتقاد دارید

معجزه های کوچولو کوچولو که وقتی رخ میدن دل آدم را روشن میکنن

زندگی آدم را روشن میکنن

دعا کنیم

دعا کنیم و مطمئن باشیم این انرژی به زندگیمون رونق و برکت میده

دعا کنیم وبخوایم و مطمئن باشیم که میشه

هرچیزی که بخوایم با خواستن و تلاش شدنیه

درسته که الان توی زمان و مکان خوبی نیستیم و همه چیز اینجا سخت تره ولی این سخت تر بودن از ما آدمهای سرسخت تری ساخته

حالا ماها یاد گرفتیم برای خواسته هامون پافشاری و تلاش بیشتری کنیم

از هر چیزی ساده عبور نکنیم

دعا میکنیم و میدونیم که شدنیه

معجزه ها نزدیک هستند و ما با معجزه های نزدیک به خواسته هامون چه کوچک چه بزرگ میرسیم

گاهی خواسته هامون کوچولو و گاهی خنده دار هستند... ولی چه فرقی میکنه خواسته ی آدم کوچیک باشه یا بزرگ

شدنی باشه یا نشدنی

اصلا مگه نشدنی هم وجودداره ؟

پس دست از دعا برنداریم

برای خودمون

برای عزیزانمون

برای اطرافیانمون

برای خواسته های قشنگمون

برای چیزهایی که اونقدر براشون جنگیدیم و نشدن که دیگه ازشون ناامید شدیم

گاهی وسط شلوغی و دغدغه ها به خودتون پنج دقیقه طلایی هدیه بدین

دکمه ریست را بزنید و با یک لبخند چند دقیقه ذهنتون را از همه چیز خالی کنید

حتی به خودتون یه جایزه کوچولو بدید

چرا جایزه کوچولو ... گاهی به خودتون وعده های بزرگ بدید

شدنیه

شما بخواین میشه

وقتی من میخوام میشه ... معجزه ها میان نزدیک

یه قدم دیگه میان جلوتر

اونقدر میان نزدیک که یه روز دستم را دراز میکنم و میگیرمشون توی مشتم



نبودنها و سکوتم را بزارید پای اینکه رفتم تا با تیلوتیلوی پرانرژی قبلی برگردم

باید آذرماه امسال را سکوت میکردم

باید با خودم هزارتا خاطره راهزار بار تکرار و مرور میکردم

باید گاهی خودم را میبردم پای میز محاکمه و بعد از تبرئه با لبخند برمیگشتم

باید گاهی خودم را شکنجه میکردم

و گاهی هم با مهربونی دست کودک درونم را میگرفتم و پا به پاش اشک میریختم

من پارسال آذرماه سختی را گذروندم

اونقدر بیم و امید را کنار هم تجربه کردم که دلم ترک برداشت

دل ترک برداشته را میشه بند زد ... شاید جای ترکها بمونه... شاید دیگه شکل اولش نشه

ولی برای بزرگ شدن و قد کشیدن لازمه که گاهی این اتفاقا بیفته



بدترین کاری که توی دوران وبلاگم کردم بستن کامنتها و نظرات بوده

چون من دلخوش به حرفا و نظرات و مهربونیای شما بودم

چون من به عشق اون حرفا و نظرات مینوشتم

خیلی زود میام و اینجا را عین قبل راه میندازم

اونقدر حرف میزنم که از دستم خسته بشید