روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

الی از بلاگستان رفت....

سلام

روز پاییزیتون بخیر

وقتی به پشت سرم نگاه میکنم انگار تمام روزهای قدیم یه خیال بوده و از واقعیت دور هست

روزهای خوب...

آرام

دلچسب

حالا در کنار تمام لحظه ها یه غم بزرگ توی دل هممون هست

یه غم - یه اضطراب - یه حس ناشناخته ی تازه

الی از بلاگستان رفت

من دلم میخواد نفر بعدی باشم

بعد از الی باید برم

اینکه هنوز اینجام و الان دارم پست مینویسم به خاطر مخاطبان زیادی هست که اینجا را میخونن و بهم محبت دارن

کسایی که تنها راه ارتباطیم باهاشون همین وبلاگ هست

از دیروز تا حالا هزار بار با خودم مرور کردم

شماره بزارم و بعد برم

اما اون کار هم کلی اما و اگرهای خودش را داره

موندم اینجا یه جور بی احترامی به خودم و شماهاست

موندن و نوشتن در جایی که حتی در حد کلمات کوتاه و ساده هم آزادی وجود نداره

واقعا بین دو راهی موندم ....

نظرات 26 + ارسال نظر
الی یکشنبه 15 آبان 1401 ساعت 11:24

تیلو جانم توروخدا ازین حرفا نزن

علیرضا یکشنبه 15 آبان 1401 ساعت 11:37 https://malikhulia.blogsky.com/

بیا و مرا ببر
دیگر نه آفتاب گُر گرفته زبانم را روشن می کند
نه بال‌بال شب پره ای جانم را می شکافد
و نه شبنمی در قلبم آب می شود.

بیا

دستم را بگیر

و خرده ریز این کلمات تباه شده را

از پیشم جمع کن.



"شمس لنگرودی"

رها یکشنبه 15 آبان 1401 ساعت 12:16 http://www.golbargesepid.parsiblog.com

تیلو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جدی نمیگی که میخای کلا بری هوم؟؟؟؟؟؟؟؟

بهار از کویر یکشنبه 15 آبان 1401 ساعت 13:07

سلام تیلوی عزیز و رنگی رنگی .خواهش می کنم شما دیگه ما رو تنها نزار .من اول صبحم با وبلاگ شما آغاز می شه .درسته خیلی وقتها کامنت نزاشتم ولی دلم با شما بوده از سالها قبل با شادیا تون شاد شدیم وبا غم هاتون غمگین.اینقدر قشنگ می نویسین که دلم می خواد برای یه بار باغچه ی سرسبز تون ببینم دلم می خواد یه بار بیام دفترتون وبا تو قهوه و دم نوش بخورم.دلم می خواد یه مامان جی رو ببینم و بغلش کنم .این روزا دعا می کنم خدا یه بار دیگه رحمت و رحیم بودنش و نشون بده

لیمو یکشنبه 15 آبان 1401 ساعت 13:17 https://lemonn.blogsky.com

:((((

گلشن یکشنبه 15 آبان 1401 ساعت 15:22

حتی من که خیلی آدم مو تو ماست بندازی هستم میام وبلاگ تو برای تمدد اعصاب ببینم به کی بیسکوییت دادی ،دستگاه ها در چه وضعن، به آجیل های خونواده تون چی اضافه شده، دم نوش جدید چی در بساط داری ، هنوز نسکافه فله ای میخری یا نه ، انار چه رنگیه، خرمالوها گس هست یا نه، برگای پاییزی ترد و خش خشی هستن یا نم کشیدن و ضدحالن. البته این کلمه اخر بیشتر به توصیفات من میخورد

سعید یکشنبه 15 آبان 1401 ساعت 16:50 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عمو جان
انشالا که حالت بهتر شده باشه
مامان جی چطورن؟ انشالا که ایشون هم حالشون خوب باشه
دختر عمو منظورتو از این جملات نفهمیدم
موندم اینجا یه جور بی احترامی به خودم و شماهاست

موندن و نوشتن در جایی که حتی در حد کلمات کوتاه و ساده هم آزادی وجود نداره

نرگس یکشنبه 15 آبان 1401 ساعت 16:52

جا زدن نداریم تیلو جان
رفتن هیچ مشکلیو حل نمیکنه ، باید بود و جنگید . مثل همه روزای تلخی که پشت سر گذاشتی و گذاشتیم .
اگه تو که الگوی امید و روشنایی هستی جا بزنی دیگه نمیشه از بقیه انتظار مقاومت داشت !
پس بمون دختر
یه مدت کمرنگ باش یا تعطیل کن
ولی بعد بیا حتما
این خونه با صفا باید همیشه همینجا باشه با صاحب خوش قلب و مهربونش

اگه دلت گرفته یه مدت درشو ببند و خلوت کن . ولی نرو که رفتن راهش نیست عزیز دلم

بهار یکشنبه 15 آبان 1401 ساعت 17:57

دل آرام یکشنبه 15 آبان 1401 ساعت 18:39

نرو

مهردخت یکشنبه 15 آبان 1401 ساعت 19:08

سلام تیلوی مهربان
اصلا خاطرم نیست که از کجا و چه جور با وبلاگتون آشنا شدم ولی روزی نیست که صفحه تون رو باز نکنم .حس خیلی از مخاطب هاتون به صفحه شما مثل نوشته"بهار از کویره" بمان و بنویس

ساناز یکشنبه 15 آبان 1401 ساعت 20:08

تیلو نرو
من هر روز باید بخوانمت

رهآ یکشنبه 15 آبان 1401 ساعت 20:29 http://Ra-ha.blog.ir

آیا رواست این رفتن؟
چه عیبی داره بین این همه تلخی و سیاهی ی نفر مث تو از زندگی بنویسه؟ میدونی چقدر انرژی مثبت داری حتا با اینکه من کنار نوشته هات غمت رو هم حس می کنم.
ولی میخوای ی مدت ننویس، فاصله بگیر و بعد دوباره شروع کن به نوشتن.

مرمر یکشنبه 15 آبان 1401 ساعت 20:31

سلام تیلو جان زعفرانی
تیلو جانم کلمات نورن،از هر جا عبور میکنن و راهشونو پیدا میکنن حتی ی روزنه خیلی کوچولو،میخوام بدونی نور کلماتت خیلی از لحظه های تاریک منو روشن کرده،خیلی وقتا دلمو روشن کرده پس هرگز مایوس نشو خورشیدکم

لیلا. م یکشنبه 15 آبان 1401 ساعت 22:43

تیلو جانم تو رقص واژه ها و جادوی کلمات رو خوب بلدی
تو زیبا مینویسی
زیبا تر دعا میکنی .
بنویس

جازی یکشنبه 15 آبان 1401 ساعت 23:12

با سلام
تیلو جان انشالله که بهتر شده باشی
لطفا به حرفام و کلماتم به دقت توجه کن
اینجا یک وبلاگ معمولی نیست اینجا پاتــــــــــــــوق است .هم پاتوق و هم کلاس درس چون دوستان با کامنت هاشان و شما هم با پست هایتان میشه گفت کلاس اموزشی دایر کرده اید پس حرف تعطیل را فراموش کن و دورش را خط بکش و یا اصلا از حافظه ذهن پاک کن و بقول خارجکی اش دلیت کن . دلت میاد ما را تنها بگذاری بقول سعدی شیراز
تیلو به روزگاران مهرت نشسته بر دل
بیرون نمی توان کرد الا به روزگاران
ولی باید می گفت
بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران
ما تیلو را ساده به دست نیاورده ایم که ساده از دستش بدهیم
بقول شاعری
خوش درخشیدی ای نگار سرمست
زودت ندهیم دامن از دست

سین یکشنبه 15 آبان 1401 ساعت 23:17

سلام.. لطفا نرو

با خوندن وبلاگت لحظاتی غم هامون را فراموش میکنیم

فری دوشنبه 16 آبان 1401 ساعت 09:22

لطفا به حرف هیچ کس گوش نکن و ادامه بده ما هر روز منتظر پست های شما هستیم

مهشید دوشنبه 16 آبان 1401 ساعت 10:59

سلام خواننده خاموش هستم. لطفا بنویس خیلی ماهی

فرنوش دوشنبه 16 آبان 1401 ساعت 11:03

نروووووووو
توکه میدونی من بی تو، تو بی من یعنی .......

رسیدن دوشنبه 16 آبان 1401 ساعت 15:33

آخه چرا بری
مگه چی شده دختر که چنین فکر و تصمیمی داری

لیلا دوشنبه 16 آبان 1401 ساعت 16:22

تیلو جانم. نرو لطفا

اطلسی دوست دوشنبه 16 آبان 1401 ساعت 16:25

تیلو خانم
چون که در شهر زاینده رود زندگی می کنی و همان شور و طراوت را داری؛بیا وبه نوشتن ادامه بده.

همسایه بغلی دوشنبه 16 آبان 1401 ساعت 19:08

سلام وعرض ادب:
تیلوی مهربان و دوست داشتنی
دخترخودساخته وشجاع
لطفا باز هم بمون و برای تک تک کسانی که چشم شون به جمال وبلاگ پر از انرژی مثبتت روشن میشه بنویس.
حق داری خسته بشی و یه مدت نباشی ولی لطفا این حق رو از خودت بگیر که بخوای بری و دیگه ننویسی

Mani سه‌شنبه 17 آبان 1401 ساعت 06:25

سلام تیلو جان مهربان
لطفاااا نرو

آزاده سه‌شنبه 17 آبان 1401 ساعت 08:39

بنویس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد