روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

دل خوش سیری چند؟

سلام

روز بخیر

اصلا دلم نمیاد بگم روزتون خوش... خوشی هست با این وضعیت

انگار خاک مرده پاشیدن روی شهر

صدا از دل سنگ هم در نمیاد

صبح که میومدم انگار توی شهر ارواحم و هیچکس نیست

یه سکوت وهم انگیز

یه خلوتی ترسناک

داره روح از تن شهر و دیارمون میره؟


از آخر دیشب یهو و بی هیچ مقدمه ای حس درگیری آنفولانزا اومد سراغم

سریع ویتامین سی خوردم

پشتش جوشان مولتی ویتامین

آب نمک غرغره کردم

اما انگار سرعت ویروس از من خیلی بیشتر بود

یهو تب اومدم سراغم

شربت عسل فراوان

چای کمرنگ

خوابیدم و صبح که بیدار شدم همچنان بی حس و حال بودم

اما چاره ای نبود

امروز یه روز تازه ست

باید بلند شد

دوباره آب نمک

دوباره مولتی ویتامین

مادرجان را رسوندم باغچه

سرراه رفتیم یکی از این کلینیک ها گیاهان و درختان

باغبان رفته و باغچه روز به روز داره دچار آفت و ایراد میشه

نه علم کافی داریم نه توان کافی

پدرجان من مهندسی فضای سبز داشتند

و انگار علم گیاهان را از بر بودند

چوب خشک میکاشتند و سبز میشد

ولی حالا ....

یه کمی کمک گرفتیم از آقای متخصص

قرار شد هفته بود بیاد یه سری به باغچه بزنه

مادرجان را پیاده کردم و سلانه سلانه اومدم دفتر

از این سکوت حال به هم زنی که روی شهر کشیده شده بدم میاد

وسط این سکوت یه ماشین داره بوق میزنه... یه سره و ممتد

باید یه سری کار را مرتب کنم

نمیشه وقتی قول میدم بدقولی کنم

در هرحالی باشم باید بیام و کارهایی که فوریت دارندرا انجام بدم

ببینم میشه امروز زودتر برم یا نه...

پنجشنبه هم هست و باید به پدرجان سربزنم....



پ ن 1: کاش این ماشین اینطوری بوق نمیزد

انگار توی این سکوت صداش بدجوری روی مخ منه....


پ ن 2: دوست نداشتم از آقای دکتر بنویسم

چون توی روزهای سختی هست

از غصه نوشتن چیزی را بهتر نمیکنه

مادر آقای دکتر درگیر قصه ی سرطان سینه شدند

و در فاصله ی کوتاه نزدیکانشون درگیر این ماجرا هستند

حتی دلم نمیخواد در موردش حرف بزنم

یه وحشت بزرگ توی دلم هست که ترجیح میدم قایمش کنم


پ ن 3: خورشید خانوم امروز کجا قایم شده؟

بدجور داره این هوا منو هوایی میکنه

هوای کسی که دیگه نیست....

نظرات 10 + ارسال نظر
خورشید پنج‌شنبه 5 آبان 1401 ساعت 14:58 http://khorshidd.blogsky.com

کاش وحشت تو با حدس من یکی نباشه
اگر هم هست یه خیال باطل و بیخود هست مطمئنم

سعید پنج‌شنبه 5 آبان 1401 ساعت 17:37 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموجان
این روز ها همه ما غمگین هستیم
اما تعجب میکنم که اصفهان به اون بزرگی چرا انقد ساکت بوده امروز
خدا خودش بهمون رحم کنه

جین پنج‌شنبه 5 آبان 1401 ساعت 21:23

تجویزت برای سردرد مداوم چیه

آرامش...آرامش... آرامش...

سارگل پنج‌شنبه 5 آبان 1401 ساعت 22:39 http://ladysadat73.blogfa.com

تیلو جان حال همه بده
خدا خودش کمک کنه
منظورت رو نفهمیدم از چه ترسی حرف میزنی

دینا جمعه 6 آبان 1401 ساعت 00:30

راستش ما اومدیم شهرتون، خیلی خوب بود که،خلوت که نبود هیچی،کلی آدم، خوش و خرم توی سی و سه پل و چهار باغ بودن، قدم زدیم، کلی از قشنگی های شهرتون لذت بردیم

مسلم که اصفهان یه کلان شهر شلوغ و پر رفت و آمد هست
من از اون لحظاتی که توش بودم براتون نوشتم

جازی جمعه 6 آبان 1401 ساعت 00:46

با سلام
دل خوش سیری چند؟
گشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتم نــــــــــــــــــبود
نگرد نیســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت

Mani جمعه 6 آبان 1401 ساعت 20:10

تیلو‌ جان
امیدوارم خیلی بهتر باشی.

مرسی عزیزدلم

لیمو شنبه 7 آبان 1401 ساعت 09:33

سلام تیلوجانم
امیدوارم حالت بهتر باشه و از آنفولانزا رها بشی.
خاک مرده رو روی خونها پاشیدن. هر گوشه از کشور یه جوری داغداره...

سلام عزیزدلم
گفته بودم آنفولانزا گرفتم... یادم رفته بود...

سعید شنبه 7 آبان 1401 ساعت 19:50 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموجان
حالت چطوره؟
بهتری؟

سلام پسرعموجان
خوبم شکر....

جازی یکشنبه 8 آبان 1401 ساعت 15:29

سلام
از بس سر زدیم و دیدیم پست جدیدی نیست بقول کارو شاعر
دیــــگر نه سر زنم به دری و نه در زنم به سری
که روح در بدنم از این سر و در زدن خسته شد


حرص نخورین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد