روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

پروانه ای با بالهای رنگی رنگی

سلام

روزتون بخیر


امروز را که تعطیل هست یه کمی بیشتر خوابیدم

ولی بعدش تندتند آماده شدم و بدو بدو رفتم پیش پدرجانم

یه دبه بزرگ آب با خودم برده بودم

مزار پدر را شستم

بعدش رفتم و از حوض بزرگ آرامستان باز آب آوردم و دور و بر مزار را شستم

باز آب آوردم و گلدانها را حسابی آب دادم

صندلیم را گذاشتم کنار مزار و نشستم

یه پروانه از این بزرگ ها که بالهای خوشرنگ دارند اومد نشست روی گلها

بالهای مشکی با طرح های زرد رنگ

پایین بالش دوتا خال قرمز رنگ هم بود

نشست و من شروع کردم به خوندن آیه های قرآن

چشمم بهش بود

همون جا نشسته بود

انگار اونم چشمش به من بود

خوندم و خوندم و خوندم

تکون نخورد

گوشیم را از کیفم در آوردم و ازش عکس گرفتم

بازم تکون نخورد

وقت رفتن بود... پروانه جان همونجا موند و من اومدم ...

از صبح به طور عجیبی دلم آرومه...



پ ن 1: بچه ها توی کوچه بازی میکنند

توپشون را شوت کردند روی بام دفتر

راه پله نداریم

حالا همشون با هم دارن تلاش و همفکری میکنند



پ ن 2: یه آقایی با وانت داره تشک میفروشه توی کوچه

اونقدر بلند داد میزد و با یه لحن خاصی تبلیغ میکرد که لحظه اول ترسیدم که چه خبر شده


پ ن 3: کفشای صورتی که هدیه گرفتم را هنوز نپوشیدم

شاید فردا ...


پ ن 4: شاید فسقلیا امروز بیان خونمون


نظرات 8 + ارسال نظر
زینب سه‌شنبه 5 مهر 1401 ساعت 12:46

سلام
اون پروانه باباتون بودند

سلام زینب جانم
خودم هم همین حس را داشتم
برای همینم ازش عکس گرفتم
حس کردم باید لحظه ش را ماندگار کنم

جازی سه‌شنبه 5 مهر 1401 ساعت 12:47

با سلام
یکی از مواردی که ایجاد نشاط و انبساط خاطر میشه پروانه ، کل ، سنجاقک و. .. هست کسی که اول صبح با گل و پروانه و قران شروع کرده و از طرفی شستن و طهارت و نظافت را هم اضافه کرده باید حداقل تا شب لبخند گوشه لبش باشه
من علاوه بر پروانه ، سنجاقک ها را نیز دوست دارم خصوصا اگر کنار جوی اب باشد و بر شاخه ای نازک نشسته و با حرکت اب هی بالا و پایین شود
وقتی میگی کفش های صورتی یاد کارتون سیندلار می افتم و لنگه کفش گم شده اش
برایت بهترین ها را آرزو می کنم

سلام دوست خوبم
با توجه به اینکه من کلا فوبیای حشرات دارم خیلی از نزدیک بودن به پروانه و سنجاقک کیف نمیکنم
این یه حس متفاوت بود
ولی نمیشه از زیبایی چنین صحنه هایی به سادگی گذشت
صورتی اسپرت تصور کنید که سیندرلا نمیپوشید از اونا....

زینب سه‌شنبه 5 مهر 1401 ساعت 15:40

سلام . چرا با این کم آبی هر روز میری آب میریزی روی قبر ؟ روح پدرتون هم شاد .

زینب جانم
به نظرم خیلی مته به خشخاش نزارید
بخدا منم حساسم
اولا که آبی که توی حوض ارامستان هست آب آشامیدنی نیست
دوما من هرروز آب روی قبر نمیریزم چون سنگ خراب میشه اگه توی گرما و سرما آب روی سنگ بریزیم
من گل و گلدانها را آب میدهم
و گاه گاهی هم آب میریزم
و البته اگه کلا آب نریزیم سنگ پر از گرد و غبار میشه

سعید سه‌شنبه 5 مهر 1401 ساعت 16:44 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عمو
تو محله قبلی ما (که بیشتر به یه تیمارستان بزرگ شبهات داشت تا محله بس که همسایه ها بی مبالات و پر سر و صدا بودن) یه آقایی سر ظهر هر روز با وانت میومد خرما میفروخت
جوری پشت بلندگو از خرما حرف میزد انگار یه معلمه که داره به بچه های تنبل چیزی یاد میده
راستی کامنتای منو میخونی دختر عمو؟

سلام پسرعموجان
بله هم میخونم
و هم جواب میدم
هم خیلی خوشحال میشم



یه چیز جالب متوجه شدم
این کامنت را خوندم و جواب دادم وعبور کردم
ولی بعد با گوشی داشتم توی وبلاگ میچرخیدم که متوجه شدم خیلی از کامنتهایی که با گوشی جواب دادم ثبت نشدن...

مریم قدیمی سه‌شنبه 5 مهر 1401 ساعت 18:06

سلام تیلو جان مهربان خوبید.خدا رحمت کند پدر عزیزتان را.شما با نوشتن روزانه هایتان عده ای را خیلی خوشحال میکنید از جمله من را پس برای ما بنویسید ان شاالله حال دلتان همیشه خوب باشد من هم اگر دختر خوبی مثل شما بودم هر روز به پدرم سر میزدم و و نه تنها خانه پدرم را بلکه همسایه هایش را می شستم

سلام نازنینم
چقدر خوشحالم بازم بهم سزمیزنی
منم به گلدانهای اطراف آب میدم

لیمو چهارشنبه 6 مهر 1401 ساعت 09:22

سلام تیلوجانم
یاد اون سالی افتادم که پروانه ها در شهر زیاد شده بودن

سلام به روی ماهت
ولی این فرق داشت
خیلی هم فرق داشت
یه حس عجیب غریب بود

زینب چهارشنبه 6 مهر 1401 ساعت 09:48

سلام ب روی ماهت . من روی آب خیلی حساسم حالا نه که خودم حتما رعایت کنم اما به همه همون لحظه که ببینم تذکر میدم بدون استثنا چرا ابو هدر میدی و قبل گفتن شیر آبو کم می کنم یا می بندم مجازی هم استوری که می بینم می گم . به نظرم به فکر زنده ها باشیم مرده که خدا رحمتش کنه با ی دبه آب یا گرو و غبار اتفاقی واسش نمی افته اما زنده هان که به آب احتیاج دارن .

نوشته بودی با دبه آب با خودت بردی و هر روز میری تازه آب حوض هم وقتی خالی بشه عوض می کنن وضعیت کشور ما بحرانیه. حتی اگه آب زیاد یا کافی باشه با مصرف آب تبدیل ب لجن میشه البته قبر شستن منظورم نیست در کل دارم می گم به خاطر بحث کم آبی نیست ما با تولید لجن هم به محیط زیست و ادما ضرر میزنیم . می تونی واسه شادی روح پدرت به جای شستن هر روزه قبرش بحران آب و استفاده صحیح آب رو به دیگران هشدار و تذکر بدی این جوری ثوابی واسه پدرت هم هست .

سلام عزیزم
ممنون از تذکرتون
حتما به جا و به موقع بوده
لطف کردی
سعی خودم را میکنم حتما

الی چهارشنبه 6 مهر 1401 ساعت 11:02 http://elimehr.blogsky.ir

پروانه ها خیلی قشنگن
سنجاقکها هم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد