روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

صدای منو از جمعه ی پرکار میشنوید

سلام

روزتون زیبا

تا پارسال اگه جمعه میخواستم بیام سرکار کله سحر (قبل از ساعت 7) ساده ترین و راحت ترین لباسم را تنم میکردم و یه لقمه صبحانه برمیداشتم و میپریدم توی ماشین و ساعت 7 نشده استارت کار را میزدم

ولی الان...

تا ساعت 8 خواب بودم

بعدش صبحانه مفصل با مامان جی خوردم

بعدش رفتم سرمزار پدرجان

به رسم جمعه ها یس ، الرحمن ، ملک و واقعه خوندم

یه زیارت عاشورا هم خوندم

به بقیه رفتگان که همون دور و بر بودن هم سر زدم و فاتحه خوندم

بعدش خیلی آروم و ملو رفتم بنزین زدم

تا رسیدم دفتر

ساعت از 10 گذشته بود که رسیدم...

به نظرم نیاز به بازنگری دارم

باید خودم را دوباره برنامه ریزی کنم

اینطوری پیش برم از همه کار و زندگیم عقب میمانم ...



خب در عوض

تا پارسال جمعه ها پدرجان میگفتند سر ظهر همه ی اعضای خانواده باید توی خونه باشند و دور هم ناهار بخوریم

حالا دیگه از این خبرها نیست...

به مادرجان گفتم برای ساعت 5 و 6 منتظرم باشین...

جبران کنم یه کمی


دیروز هم عصر رفتیم از اینجا

رفتیم مزار پدرجان

بعدش هم خواهرجان توی خونشون یه روضه کوچولو با رعایت پروتکل برگزار کرده بودن که شرکت کردیم

توی حیاط خونشون بود

و همه مون با هم 15 نفر هم نبودیم

شام هم موندیم همونجا




پ ن 1: شکلاتی که عمه جان بهم داده بود را دادم به یه دختر کوچولو

لبخندش را هدیه کردم به پدرجان ...



پ ن 2: چه معنی داره توی پمپ بنزین «قطع کن اتومات» خراب باشه؟؟؟؟؟؟؟



پ ن 3: فردا توی زندگیم یه تاریخ خاص و عجیب داره

چیزی که تقریبا در نصف عمرم ، تلاش کردم که از ذهنم دورش کنم



پ ن 4: یعنی میشه؟؟؟؟

نظرات 10 + ارسال نظر
آزاده جمعه 25 شهریور 1401 ساعت 16:27

سلام
ای جانم
چقدر دوست دارم باهات حرف بزنم
مسافرت رفتن اصلا سخت نیست
به نظرم مسیر های کوتاه رو انتخاب کن تا حال و احوال همسفرهات دستت بیاد
جاده و رانندگی دیدن آدم های جدید حال دل آدم رو حسابی جا می باره
الان همه دهات کوره ها هم بوم گردی دارن
میتونی اسمشون رو از نت سرچ کنی
مامانت که خیلی خوبه پایه است
دختر خاله هم اگر بیاد عالی میشه
پاییز تا هوا سرد نشده و جاده ها لغزنده نیستند بهترین فصل سفره
هر شهری رفتی برو مزار رفتگانشون رو ببین
مسجد هر روستا خیلی مهمه
حتما با پیر مرد ها و پیر زن ها حرف بزن
بازار هر شهر سطح زندگی آدم های اون منطقه رو لو میده غذای محلیشون رو بخور شده یک لقمه
ما درخت نیستیم تیلو تیلو مجبور نیستیم یک جا بمونیم
انشالله همه مسیر های قشنگ دنیا رو با حضرت یار بری

سلام آزاده ی نازنینم
کامنتت عین یه گنج برام ارزشمنده
نقشه گنج هم توی کلمه کلمه هایی که برام نوشتی بود
ممنونم ازت
حتما ازت راهنمایی میگیرم برای سفر

هستی شنبه 26 شهریور 1401 ساعت 00:10

تن و بدن اون بدبخت رو با کارت لرزوندی براش قران میخونی؟
برو خودت رو جمع کن و اسم دین رو با این کارات خراب نکن.

تن و بدن کی رو لرزوندم؟
به نظرم جز شما که از راه میرسی و بی نام و نشان یه کامنت بی سر و ته میزاری، اینجا کسی تن و بدن کسی را نمیلرزونه
من کاری به دین ندارم
اصلا کی اسمی از دین آوردم
شما امتیاز منفیت را بده و بگذر
به نظرم کار شما اصلا درست نیست

هانیه شنبه 26 شهریور 1401 ساعت 16:07

من هم متقابلا پرواز مهسا امینی رو تسلیت میگم
چه خوبه که شما مذهبی ها انقدر نسبت به اجتماعتون بی دغدغه این

اولا که من مذهبی نیستم
ولی برای همه آدمها با هر عقیده و نظری احترام قائلم
نه اونایی که تو مذهبی بودن افراط میکنن کارشون درسته نه اونهایی که میخوان هرجور شده برعکسش را اثبات کنن
من عقاید و خط قرمزهای خودم را دارم
برای خودم و آدمهای اطرافم ارزش قائلم
ولی خواننده های من میدونن که من از مسائل اجتماعی و سیاسی چیزی نمینویسم
اینجا وبلاگ روزانه های منه
از اول همین بوده
همیشه از روزمره های خودم نوشتم و همیشه هم همین خواهد بود
حالا جالب تر اینکه یکی دو روز بسیار شلوغ را گذروندم و وقتی این پست را مینوشتم اصلا از این موضوع اطلاع نداشتم
نه سراغ گوشی و اخبار رفته بودم و نه تلویزیون دیده بودم
یکی دوتا سریال را توی ساعتهای نصفه شب دنبال میکنم که توی سریال هم همچین چیزی گفته نمیشه مسلما...
و جالبه بدونید که من تا شب جمعه اصلا خبر هم نداشتم ...

جازی شنبه 26 شهریور 1401 ساعت 17:48

با سلام
با عرض پوزش از شما اما به نظر من اول باید خودت را اورهال کنی بعد برنامه ریزی نمایی. برنامه ریزی برای ماشین کم کار، فایده نداره اول خودت را هم از لخاظ روحی و هم جسمی بهینه سازی کن و بعد برنامه ریزی کن در هر سازمان مهمترین رکن نیروی انسانی کارامد است و تیلو تیلو باید ابتدا مثل زبل خان با اسفناج خودش را قوی کنه و بعد اماده نبرد و کارزار بشه با ساعت هشت بلند شدن و سلانه سلانه صبحانه خوردن و نیم ساعت گیر ارایش و پیرایش بودن کار پیش نمیره بقول بزرگمهر : سحرخیز باش تا کامروا شوی
حالا تصمیم با خودت فقط فقط به تعداد انگشتان یک دستت از فصل تابستان باقی مانده پس حسابی تو این پنج روز خودت را اماده کن که یک تنه کار صد مرد کنی.
چقدر خوب است که هر روز دیدار با پدر داری منم دیروز ظهر رفتم دیدن بابا خلوت و حالت خلسه و ارامش روحی کلی باهاش حرف زدم و ازش عذرخواهی کردم بابت دیر به دیر سرزدن و من بابا را می شناسم و میدونم ازم دلخور و دلگیر نیست چون همیشه سرنماز به یادش هستم و هیچ پدری از فرزندش دلخور و یا دلگیر نمیشه.
فرموده بودی قطع کن اتومات پمپ بنزین خراب بود عرض کنم چه کار و چه وسیله عمومی درست است که این دومی اش باشد
فردا ( امروز) . شاید روز دو نفره شدن باشد حدس من این بود
و همچنین دعا و راز و نیازتان با معبود مقبول درگاه حق
در پایان احتمال اینکه پست جدید بزاری را نمی دادم

سلام
با عرض پوزش بسیار من باهاتون موافق نیستم
من ماشین کم کار نیستم
یقینا برنامه ریزی برام فایده داره که بهش فکر میکنم
گاهی یه استراحت درست و حسابی ، باعث میشه راندمان خیلی بهتری داشته باشیم تا اینکه صبح زود خسته بیدار بشیم

دیگه حالا هر روز به دیدار پدر نمیرم
غیبتهام زیاد شده
خدا پدربزرگوارتون را بیامرزه
روز دونفره تون خوش بگذره
ما که فعلا از دو نفره هامون خبری نیست
دقیقا هم درست حدس زدید
مثل همیشه

گلشن شنبه 26 شهریور 1401 ساعت 23:12

تنوع کامنت گذاران این پست از کف بین تا قاضی القضات و معلمین بسیار جدی...


از این تنوع خوشت اومد؟

مامان فرشته ها شنبه 26 شهریور 1401 ساعت 23:17

گاهی لازمه سلانه سلانه کار کرد تیلو جان تو به اندازه کافی ان تایم بودی به هیچ جا بر نمیخوره
واما هستی جان خیلی ادم میخواد اشتباهش رو جار بزنه همه ما در تاریکی یک شکلیم قضاوت نکن که سریع در بوته ازمایش قرار خواهی گرفت

چقدر مهربونی
بیخود نیست مامان فرشته ها شدی...
به نظر کامنت نامهربونی بود... ولی بالاخره هرکسی نظری داره دیگه

زهرا.سین شنبه 26 شهریور 1401 ساعت 23:28

سلام تیلو جان
الحمدلله توفیق زیارت کربلا داشتم، تو پیاده روی به نیست پدر شما و ساره جان قدم برداشتم،خدا رحمتشون کنه، البته اینا رو نگفتم که خدای نکرده پز یا شوآف و...باشه فقط چون خیلی چیزا ازت یاد گرفتم و بنظرم حق به گردنم داری خواستم خوشحالت کنم.

سلام زهرای نازنینم
خوشا به سعادتت
زیارتت قبول
برات بهترین ها را آرزو میکنم
خیلی محبت کردی
اینکه یادمون بودی... به یاد پدرمون از طرف خودم و ساره ی مهربون تشکر میکنم
میدونی که توی این کارهای قشنگ ، گفتنش... به قول من ریا کردنش هم قشنگه...
من خودم اینجا دارم به عشق شماها زندگی میکنم عزیزدلم
برات بهترین ها را آرزو میکنم

مهربانو یکشنبه 27 شهریور 1401 ساعت 10:37 http://baranbahari52.blogsky.com/

سلام تیلوی عزیزم .
خوب میکنی مدتی خارج از روال همیشگی زندگی میکنی . گاهی لازمه واقعا.
روح پدر جان در ارامش باشه عزیزم
میبینم که بنزین ریخته بیرون و ... پیش میاد عزیزم
فراموش که نه ولی بیتفاوت میشه

سلام مهربانوی نازنینم
زندگی همینه دیگه
باید گاهی از گوشه های امن خودمون بیرون بیایم تا قدر اونا را بهتر بدونیم
متشکرم نازنینم

لیمو یکشنبه 27 شهریور 1401 ساعت 10:51 https://lemonn.blogsky.com/

سلام تیلوجانم.
امیدوارم یکشنبه برات پر از خبرهای خوب و حس آرامش باشه و کارهات به خوبی پیش بره. میبینم که شما هم حسابی سرت شلوغه، ببخش که این مدت کمرنگم دلم اینجاست

سلام عزیزدلم
متشکرم
برات بهترین ها را آرزو دارم
کمرنگ باشی ولی دلخوشیهات پررنگ باشه کلی هم خوشحال میشم

سعید یکشنبه 27 شهریور 1401 ساعت 21:02 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عمو
من حالتو میفهمم چون خودمم تقریبا همینجوریم
دلم لک زده برای یه هفته زندگی سلانه سلانه
برای خوابیدن بدون کوک کردن آلارم

سلام پسرعموجان
وقتی یکی بهم میگه حالتو میفهمم انگار توی دلم یه چراغ روشن میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد