روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

خدایا کار این دنیا بدون تو چقدر سخته....

سلام

روزتون قشنگ

دوباره یه روز غیبت داشتم ؟؟؟؟

از بس شلوغم اصلا نمیفهمم روز و ساعت چطوری میگذرن

دیروز که کل صبح را توی اداره دارایی گذروندم

از 8 صبح دقیقا تا ساعت 1

و امروز صبح هم دوباره 8 صبح رفتم دارایی البته یه حوزه مالیاتی دیگه...

ساعت 9 و نیم کارم حل نشد و گفتند برم یه روز دیگه بیام

منم سریع رفتم دنبال مادرجان و رفتیم یه سر به پدرجان زدیم و نان خریدیم و اومدیم دفتر



گاهی مثل امروز یهویی صداهای توی مغزم زیاد میشه

یکی توی مغزم فریاد میزنه و میخواد همه جهان را بهم بریزه

بعد صدای موزیک را زیاد میکنم

امروز صدای موزیک را تا ته ته زیاد کردم و توی اتوبان شیشه ماشین را دادم پایین

اجازه دادم اون باد خنکی که شهریورماه برامون به ارمغان آورده موقع رانندگی بخوره به صورتم

و صدای بلند موزیک تمام افکارم را متوقف کنه

تا خدا هست که نباید از چیزی ترسید

از کنار خیلی از مسائل دنیا باید بگذریم

میگذریم

میگذریم

باد خنک و صدای موزیک کار خودشون را کردند

بعد هم رفتم سراغ پدرجان

گلها را آب دادم

حتی گلهای گلدانهای همسایه های پدرجان را هم آب دادم

همینا حالم را خوب کردم

حالا برگشتم اینجا

نشستم پشت سیستم

اولین پرینت را گرفتم و متوجه شدم دستگاه نیاز به سرویس داره ...

بازم حرص نمیخورم

زنگ زدم به آقای تعمیرکار...

گفتند امروز فرصت ندارن

بازم حرص نمیخورم

میگذره

چشم بهم بزنم فردا شده ...





پ ن 1: عموجان فردا مسافره


پ ن 2: مادرجان برام بیسکویت ویفر خریدن...


پ ن 3: گوجه خشک ها را پودر کردیم و چه عطر و بوی جادویی ای داره ...


پ ن 4: زنگ زدم آقای دکتر یه چیزی بپرسم

گوشی را برداشت و شروع کرد به قربون صدقه رفتن

لبخندم پررنگ شد و بی صدا فقط گوش دادم

بعد کلا سوالم یادم رفت....

هرچی فکر کردم یادم نیومد...


پ ن 5: پست لاندا را خوندم ...

یادمه پارسال که از فوت پدرهمسرش نوشت یهو دلم زیر و رو شد...


پ ن 6: هنوز چشماتون قشنگیای زندگی را میبینه؟



نظرات 16 + ارسال نظر
الی دوشنبه 14 شهریور 1401 ساعت 11:53 http://elimehr.blogsky.com

دوست ندارم اینو بگم اما اینروزا چشمام اصلا قشنگ نمیبینه

الهی بگردمت
اون چشمای قشنگت لایق این هست که بهترینها را ببینه
الی این روزها گویا برای عده ی زیادی از مردم این جغرافیا روزهای سختی شده ...

لیمو دوشنبه 14 شهریور 1401 ساعت 12:15 https://lemonn.blogsky.com/

سلام
برای پ.ن 4 باید بگم که خوش به حالت.
پ.ن 6 هم متاسفانه نه اصلا. سه روزه چشمام لطف کنن جلوی پام رو میبینن فقط بقیه چیزها تو سیاهیه...

سلام به روی ماهت
مراقبت کن از چشمای نازنینت
من تجربه ی خیلی سختی در این مورد دارم
لطفا سعی کن رنگی رنگی های دنیا را بیشتر ببینی

Girl دوشنبه 14 شهریور 1401 ساعت 12:35 http://Www.start32.blogfa.com

گاهی فکر میکنم شرایط من این روزها از همه سخت تره، یا حداقل از خیلی ها
ولی میبینم، قشنگی ها رو ؛

من بهت افتخار میکنم
با همین چند تا کلمه و جمله ای که نوشتی...
لایق این هستی که بایستم و به افتخارت با تمام قدرت دست بزنم و تشویقت کنم
میدونی قوی بودن یعنی همین
تو شرایط سخت قشنگی ها را ببینیم
این رسالت ماست...

فرشته دوشنبه 14 شهریور 1401 ساعت 13:12

اخه صداز تو سرمون نمیزاره چیزی ببینیم

وای اون صدا از همه چیز قوی تره...
اما من با وجود اون صدا هم میبینم

رها دوشنبه 14 شهریور 1401 ساعت 13:42 http://golbargesepid.parsiblog.com

تیلوی قشنگ و رنگیه من
غمت هم غم انگیز تره برام همون جور که خوشیات رنگ و نور میاره به دلم...
دلت پر نور باشه همیشه

رهای نازنینم
اصلا راضی نمیشم که با غم های من غمگین بشین
دوست داریم فقط رنگی رنگی و شاد باشی

رسیدن دوشنبه 14 شهریور 1401 ساعت 13:44

چقدر خوبه هر وقت دلت میخواد میری سر خاک.
اینجا باغ رضوان از منطقه ما دوره . منم که رانندگی نمیکنم و بخوام با آژانس برم کلی هزینه میشه .
البته هروقت بخوام داداش می‌برتم ، اما گاهی بی مقدمه و خلوتی و یواشکی رفتن پیش بابا رو دوس دارم ، هوا خنک بشه بیشتر سعی میکنم تنها برم ، یه قراره دو نفره پدر دختری لازمم.

به نظر خودمم خیلی خوبه
ولی من تو رو منع میکنم از کاری که خودم میکنم
الکی به خودت عادت نده
از دور هم بخونی و یادشون کنی به روحشون میرسه
نباید خودت را اذیت کنی
من مزار پدرم خیلی بهم نزدیکه
خیلی خیلی نزدیک
برای همینم هر روز میرم اونجا

Sara دوشنبه 14 شهریور 1401 ساعت 15:07 http://15azar59.blogsky.com

اوهوووم میبینه ...یکی از قشنگیای زندگی من خود خود خودتی تیلو خانم جونم


وای چقدر خوب بود این حرفت
حالمو عوض کرد
چه خوبه قشنگی زندگی دوستات باشی....

تریپل دوشنبه 14 شهریور 1401 ساعت 15:29

سلام.
زندگی هنوز هم قشنگی‌های خودش رو داره، حتی اگه سخت بگذره. ایمان دارم که حتما آینده خیلی روشن‌تر از الان هست. مثل شعاع یه نور که از ماورای تاریکی دیده میشه. بالاخره به اون نور خواهیم رسید، چون بعد از هر سختی، گشایشی هست.

سلام عزیزدلم
بله همینطوره
چه بشارت زیبایی
اینکه یادمون نره بعد از هر سختی گشایشی هست... انشاله

مینو دوشنبه 14 شهریور 1401 ساعت 19:58 http://Minoog1382.blogfa.com

مدتهاست چشمموعادت دادم قشنگی هاروبیشترببینه به قلبم هم مدتهاست ندادادم که زوم کنه روزیباییهاومیدونم باهمه اینهاهنوزازدیدن ولمس خیلی ازقشنگی هاعاجزم ...یکی ازقشنگی های زندگیم خوندن حرفای شماست تیلوبانوی رنگی ومهربان

متشکرم مینوی نازنینم
از خوندن کامنتت لبخندم پررنگ تر شد عزیزدلم
آفرین به این تمرینی که میکنی
همین که یاد بگیریم و عادت کنیم به دیدن زیبایی ها و از کنار نازیبایی ها آرام بگذریم یواش یواش همه چیز ساده تر میشه

میترا دوشنبه 14 شهریور 1401 ساعت 21:13

چقدر دقیقا همین الان به این جمله نیاز داشتم
تا خداهست نباید از چیزی ترسید
خدابزرگه
خدابزرگه

آفرین
خدا بزرگه
توکل برخدا
دستات توی دستای خداست از هیچی نترس
فقط قدم بردار و برو جلو
هرچند بی طاقت و ناتوان و بی توان شدی هم قدم های کوچولو بردار
هر یه قدم هرچقدر کوتاه و آرام و کوچک ، ما را به مقصد نزدیک تر میکنه
زندگی را باید زندگی کرد

جازی دوشنبه 14 شهریور 1401 ساعت 21:55

با سلام
نمیدونم شما هم برایتان پیش امده که دلت بخواد بغض های فرو خفته در گلو را فریاد بزنی اما نه گوشنوایی باشه و نه تو توان گفتن ناگفته هایت را داشته باشی و دیگر اینکه اگر انها را بگویی نه تنها دور و بری هایت درک ات نمی کنند بلکه اعتراض هم می کنند که چرا گفتی و پشیمون می شوی از حرف زدنت. درد دلت را بیرون بریزی صد مدعی پیدا میشه بیرون نریزی درونت اتش می گیره و میسوزه
انشالله سفر عمو سلامت و به سلامتی به مقصد برسند
پودر گوجه اگر طعم افتاب ندهند خوب است و میشد انها را چرخ کرده و فریز کرد
چقدر لذت داره صفیر عشق را یهویی شننیدن و حالی پیدا می کنی که جسم ات گنجایش روح ات را نداره
خدا رحمت کند پدر دوستت را و انشالله صبوری و شکیبایی نصیبشون باشد
گاهی خارها نمی گذارند گل ها را ببینیم و گاهی هم گلها چنان نمود می کنند که خارها را نادیده می گیریم و حتی سوزش خار در انگشت را خس نمی کنیم و اینحاست که زندگی را به بهترین حالتش درک می کنیم و می بینیم

سلام دوست خوبم
بهتره که خیلی زندگی را سخت نگیریم
من که متوجه شدم هرچی ساده تر از کنار همه چی عبور کنیم خودمون کمتر آسیب میبینیم

پودر گوجه و طعم آفتاب؟؟؟؟ چرخ کرده؟؟؟؟؟؟ فریزر؟؟؟؟
گوجه ها بعد از خشک شدن نیاز به آسیاب شدن دارن و بعدش هم پودر میشن و خشک هستند و نیاز به یخچال و فریزر ندارن

خداوند همه رفتگان را بیامرزه
خداوند پدربزرگوار شما را هم بیامرزه

خدا گلهای زندگی تون را روز به روز بیشتر کنه و زیبایی شون را هزار برابر

الی دوشنبه 14 شهریور 1401 ساعت 22:26

یکی از قشنگیای زندگی منم اینه که وقتی صبح چشمامو باز میکنم اولین کار باز کردن وبلاگ تیلو تیلوست تا با خواچندن نوشته های قشنگش جذب زندگی بشم


وای خدایا
من چقدر از خوندن این کامنت ذوق کردم
کاش واقعا اینطوری باشه

Mani سه‌شنبه 15 شهریور 1401 ساعت 01:23

تیلوجان
یکی از قشنگی های جهان خودتی


وای چه تعریف خوبی
ممنونم ازتون

جزر و مد سه‌شنبه 15 شهریور 1401 ساعت 01:46

به به سخن عشق همیشه زیباست، حال دلتون خوب باشه همیشه.


ممنونم

لاندا سه‌شنبه 15 شهریور 1401 ساعت 08:22

قربون دل مهربونت برم من تیلو.
دقیقا من هم وقتی پستات توی اینستا رو دیدم یهو انگار یه چیزی خورد تو سرم. اصلا باورم نمیشد که پدرت انقدر زود برن...
روحشون شاد باشه.
داشتم فکر می کردم چقدر خوبه که آرامگاهشون بهتون نزدیکه و زیاد میتونین بهشون سر بزنید. اینجا بهشت زهرا انقدر دوره که باید یه روز کامل رو بذاری برای رفت و برگشت بهش. انقدرم ترافیکه که وقتی بعدش برمیگردی خونه انگار از سفر اومدی، له و خسته ای.
خوبه که میگذری از چیزای بد. روزای خوب در انتظارتن

لاندای نازنینم ما سالهاست که همدیگه را میخونیم
با هم دیگه زندگی کردیم با غم و شادی هم غمگین و خوشحال شدیم
من از ازدواجت ، بچه دار شدنت، عاشقی هات کلی لذت بردم و میبرم
وقتی عزیزات مشکل دارن باهات غصه میخورم
و این طبیعی هست که وقتی عزیزی را از دست دادیم کنار هم غمگین بشیم

رسیدن سه‌شنبه 15 شهریور 1401 ساعت 22:00

باشه درنظر میگیرم حرفت رو راجب سر خاک نرفتن بصورت یه عادت
که آزارم نده

خدا به دل مهربونت صبوری و آرامش بده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد