روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

مرا عهدی است با شادی که شادی آن من باشد

سلام

روزتون شاد


امروز از صبح که اومدم مشغول تایپ یه پروژه نسبتا بزرگ شدم

از اونجایی که باید تا شب تحویل بدم به شدت شلوغ شدم و وقت ندارم که به نسبیت جهان و غصه هاش فکر کنم

فعلا دغدغه م تایپ بدون غلط یه پروژه بزرگ هست






پ ن 1: خواهر دعوت کرد برای تولد پسته چهارشنبه خونشون

علی رغم میل باطنی مون قبول کردیم


پ ن 2: آقای دکتر بعد از دعوا و قهرها با من مهربون تر میشه

امروز فهمیدم همین انگیزه ای شده که هر روز دلم بخواد باهاش قهر کنم


پ ن 3:مادرجان برام انجیر سیاه از باغچه آوردن

من هیچوقت انجیرسیاه دوست نداشتم ولی الان دارم میخورم و به نظرم خوشمزه ست


پ ن 4: امروز از اون روزهاست که جهان جا میشه تو مشتم...


نظرات 6 + ارسال نظر
لیمو دوشنبه 7 شهریور 1401 ساعت 12:26 https://lemonn.blogsky.com/

سلام تیلوجان روز تو هم پر از شادی
پ.ن 2:
پ.ن 3: وای به‎به.
پ.ن 4: هر روزت مثل امروووووز

مرضیه.ج دوشنبه 7 شهریور 1401 ساعت 12:36

سلام
من خواننده خاموش شما هستم. دیشب تو حرم امام رضا به یادتون بودم.

مرمر دوشنبه 7 شهریور 1401 ساعت 12:38

سلام تیلو جانکم
امیدوارم هر روز جهان توی مشتت باشه،برات دنیا دنیا انرژی و شادی و حال خوب آرزو دارم

جازی دوشنبه 7 شهریور 1401 ساعت 15:09

با سلام
شادی را با تمام حواشی و وابسته هایش یک جا و دربست برایت ارزو می کنم
چقدر خوب است علیرغم میل باطنی ، دعوت را قبول کردین و این نشان از قلب بزرگ و روح سترگ شماست

برایت بهترین ها را ارزو می کنم

سعید سه‌شنبه 8 شهریور 1401 ساعت 09:44 http://www.zowragh.blogfa.com

بعد از اون هیچکس پیدا نشد چون نخواستی
چون یه دیوار بلند کشیدی دور و بر خودت
بعد از اون دیگه چشمات هیچکس را ندید
میدونی چرا ؟ چون میخواستی یه نفر باشه عین اون
میخواستی یه نفر باشه که اونو از یادت ببره
ولی اون از یادت نمیره
اون یه خاطره خوب ماله همون دوره از زندگیته
حالا نباید به خاطر یه خاطره بقیه زندگیت از عشق محروم باشی
یادت باشه کسی که میره راهش با تو یکی نبوده و باید راه خودش را میرفته
شما باید بگردی و کسی را پیدا کنی که مسیرش باهات یکی باشه
اون هم نمیاد در خونتون در بزنه
باید بگردی و پیداش کنی
برای عشق باید زحمت کشید


سلام دختر عموی گل
خوبی؟
باور کن من نه دیوار کشیدم دور خودم نه خواستم یکی باشه که مثل اون باشه
آخه معلومه که هیچ کس برای من جای اون رو نمیگره
و هم اینکه دنبال گشتم و هنوزم دارم دنبال میگردم
اما چیکار کنم که هر کی پیدا شد اصلا تو فاز محبت نبود
تا پول میخواست یا ماشین آنچنانی توقع داشت یا .....
خب من که نمیتونم خودمو گول بزنم و با همچین آدمایی به امید دوستی و محبت وارد رابطه بشم
بازم بازم ممنونم به خاطر توجهت به این موضوع و راهنمایی هات و حرفات

سلام پسرعموجان
دلخوری را قشنگ توی کامنتت دیدم
ولی میخوام بدونی دوست خوب اون نیست که فقط حرفای خوب و دلخواه آدم را بزنه
شاید الان از دستم دلخور بشی و یا از شنیدن حرفام خوشت نیاد، ولی همین که به فکر فرو میری و یه بار دیگه تلاش میکنی برای من کافیه
وقتی میگی گشتی و تلاش کردی مطمئنم این کار را کردی
ولی وقتی میگی هیچکس تو فاز محبت نیست یه کمی جمله ت بدبینانه ست
اگه برام مهم نبود ساده و بدون حرف از کنارش میگذشتم
اینکه دارم واکنش نشون میدم و سعی میکنم درموردش حرف بزنم یعنی برام مهم هست

بهار سه‌شنبه 8 شهریور 1401 ساعت 20:21

سلام.
نمیدونم رفتن خونه خواهر برای اختلاف با همسرش براتون سخته یا اینکه دلیل دیگه‌ای داره.
ولی اگه دلیلش همین هست یادتون باشه که اونجا خونه خواهر شما هم هست. می‌دونم که بعضی وقتها خیلی سخته، تجربه کردم.
اما این لطف خیلی بزرگی هست که مطمئن هستم خواهرتون و البته، همسرش، احتیاج دارند. هر دو باید حس کنند که اون خونه برای هر دو نفرشون هست. هر دو در اون خونه، حق دارند.

سلام به روی ماهت
اون خونه از پای بست ویران هست....
کار از این حرفا بینشون گذشته
البته که من به همین دلیل اونجا را دوست ندارم
ولی چاره ای نبود
همیشه زندگی بر وفق مراد آدم نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد